ابراهیم اصغرزاده درباره دلایل بروز و ظهور و سرنوشت ماشاءالله قصاب به «شرق» گفت: “نزدیك انقلاب یك گروه از لاتها ترددشان در خیابانهای بالاشهر و مراكز تفریحی بهعنوان حفظ امنیت بود. آنها با نیروی لمپن تفاوت داشتند كه قرار بود درگیر تحولات اجتماعی بشوند. وظیفه بخشی از این لاتها، برهمزدن تشكلها و تجمعات چپها بود. یك نفر هم به نام زهراخانم در میان آنها بود. عمدتا با سلاح سرد همراه بودند و شعار میدادند: سوسولا دست نزنید النگوهاتون میشكنه».
او ادامه داد: «حاج ماشاءالله كه یك قصابی در جنوب تهران داشت و با افرادی به نام حاجاحمد فرشفروش، غلامخونی و عباسپنجه كار میكرد، كمیتهای در سفارت آمریكا تشكیل داد و رقیبی به نام ممد گاوی در میدان خراسان. وقتی یك گروه مسلح در 25 بهمن 57 به سفارت حمله كردند و دو ساعت در آنجا بودند كه با دستورخمینی، مرحوم یزدی با چند گروه نظامی وارد سفارت شدند و در اینجا او بهعنوان محافظ سفارت انتخاب شد، بنا بر درخواست سالیوان برای تأمین امنیت بیشتر دكتر یزدی ماشاءالله قصاب را در آنجا مستقر میكند و این كمیته زیر نظر وزارت خارجه بود كه در نهایت مرداد 58 با اعتراض به رفتار ماشاءالله كاشانی (قصاب) از سفارت اخراج شد.”
“در اسنادی نیز كه به دست ما افتاد، مشخص شد حتی نیروهای سفارت نیز از دست او ناراضی بودند و گفته میشد در آنجا شروع به فسادهای گستردهای ازجمله تجاوز به چند نفر كرده است. البته ماشاءالله قصاب خارج از سفارت نیز مأموریتهایی داشت و گفته میشود در پرونده محمدرضا سعادتی نیز نقش داشته است. “
او یك فرد مسلح و فاسد بود كه با بازماندههای ساواك ارتباط داشت و با كمك رئیس اداره هشتم ساواك، خود را به امیرانتظام میرسانند و پرونده سعادتی را پیش میگیرند و پروندههای مقربی را به دست میآورند؛ اما اینجا ماشاءالله قصاب بیشتر نقش مجری داشت تا یك نیروی اطلاعاتی طراح. او یك لات با مطالبات شخصی بود. ماشاءالله قصاب در بهمن سال 59 به دستور دادسرای مبارزه با مواد مخدر دستگیر و اتهاماتی به او زده میشود و بعد از سرنوشت او تنها خبری که داریم این است که گفته میشود در شمال ایران زندگی میكرده».