افزایش آمار ترک تحصیل، مدرسه برای پولدارهاست، ما باید کار کنیم!

روز گذشته خبر خودکشی یک دانش اموز، قلب همه را لرزاند. گفته میشود که فاصله مدرسه تا محل زندگی اش ۸۰کیلومتر بوده است و والدین وی نمیتوانستند مخارج رفت و امد وی را حل کنند. امروز مدیران استانی اموزش و پرورش رژیم اعلام میکنند که. امار ترک تصحیل دانش اموان بسیار بالا است.!!!!

روزنامه همشهری نوشت: تا اینجای کار طبق اعلام آموزش و پرورش استان کرمان، ۴هزارو۵۱۰ دانش‌آموز کرمانی در مقطع اول متوسطه ترک‌تحصیل کرده‌اند و ۳هزارو۶۷۷نفر از ۶۵هزار کودک ۷ ساله برای ثبت‌نام در مقطع اول ابتدایی مراجعه نداشته‌اند. همچنین در استان خوزستان ۴هزار و۵۰۰ دانش‌آموز ترک‌تحصیل کرده‌اند که بیشترین آمار متعلق به دختران است. در استان خراسان رضوی، ۴۰هزار دانش‌آموز ترک تحصیل کرده‌اند درحالی‌که این آمار در سال گذشته ۱۳هزار نفر بوده است.

در استان آذربایجان غربی نیز ۱۰هزار و ۵۵ نفر به علل مختلف از تحصیل بازمانده‌اند که از این تعداد فقط ۴هزار و ۳۷۱ نفر به فرایند آموزش بازگردانده شده‌اند. استان‌های دیگر هم وضعیت خوبی ندارند و تعداد دانش‌آموزانی که ترک تحصیل کرده‌اند آنقدر بالاست که مدیران این وزارتخانه در مقام انکار آن بر نمی‌آیند، اما حاضر هم نیستند که آمار کلی کشور را اعلام کنند.

سجاد شیخیان، ۱۶ساله: در میدان هفت تیر با برادرش شال و روسری می‌فروشد. صبح‌ها ساعت ۱۰می‌آیند و تا ۱۱شب به کاسبی‌شان ادامه می‌دهند. اگر امسال به مدرسه رفته بود کلاس دهم بود ولی حالا به‌خودش می‌گوید سیکل تمام.

وی میگوید:. «خیلی چیزها باعث شد که ترک تحصیل کنم، اول از همه، بی‌پولی خانواده‌ام بود. برادرم خودش زن و دو بچه دارد، از طرفی باید خرج خانه ما که پدرم رها کرده و رفته را هم می‌داد. من دیدم زیر فشار کار کم آورده و واقعا نمی‌تواند از پس دو خانه بر بیاید، به همین‌خاطر گفتم من هم کار کنم.»

سجاد ادامه میدهد، برادرم فوق دیپلم دارد اما مجبور شد دستفروشی کند یا خواهرم لیسانس دارد اما او هم بازاریاب یک شرکت است که فقط ماهی یک و نیم میلیون حقوق می‌گیرد. خب من چرا باید چند سال عمرم را در مدرسه و بعد دانشگاه حرام کنم تا آخرش هم دستفروش شوم یا بازاریاب یا یک شغل این شکلی. این کارها که نیاز به این همه زحمت درس خواندن ندارد.»

«من ۱۰صبح از خانه بیرون می‌آیم و ۱۱شب می رسم خانه.

حوریه مرادی، ۱۲ساله، هلیلان ایلام: معدل کلاس ششم حوریه ۱۷/۳۵ است. می‌خواسته درس بخواند و وقتی بزرگ شد، یک داستان‌نویس معروف شود اما روستایشان «گلدره» فقط دبستان دارد و بچه‌ها برای ادامه تحصیل باید به‌خود هلیلان بروند. پسرها مشکلی ندارند و اگر بخواهند راهی شهر می‌شوند اما پدرها اجازه رفتن دخترها به شهر را نمی‌دهند. «خیلی گریه کردم اما فایده‌ای نداشت. گفتند نمی‌شود که هر روز به شهر بروم. وقتی مدرسه را مجازی کردند، خوشحال شدم و گفتم حداقل این یک سال را اینترنتی درس می‌خوانم اما روستای ما اینترنت ندارد و همین فرصت را هم از دست دادم.»

ترک تحصیل دختران روستایی در بسیاری از شهرهای ایران مانند ایلام اتفاق خیلی معمول و طبیعی است و آنقدر در طول همه این سال‌ها، کسی نسبت به آن اعتراض نکرده . «خانم کارشناس خیلی رک و پوست کنده برگشت و به ما گفت درس می‌خواهید بخوانید که چه بشود؟ آخرش که ۱۶سالگی شوهرتان می‌دهند و ۲ سال نشده بچه می‌آورید. من هم گفتم می‌خواهم یک مادر باسواد باشم تا یک مادر کم‌سواد. خانم هم پوزخندی زد و دستی به سرم کشید.»

برادر حوریه می‌گوید که در روستاهای دیگر هلیلان هم وضعیت همینطور است و هیچ دختری به دوره متوسطه دوم نمی‌رسد. «اینکه می‌گویند فرهنگ این مناطق پایین است و خودشان نمی‌گذارند دخترهایشان درس بخوانند، دروغ است. چرا پدر و مادر ما تا اینجا اجازه دادند خواهرم درس بخواند، بعد برای دبیرستان مانع می‌شوند؟ شما برای ما مدرسه متوسطه دوم ساختید یا معلم آوردید که نگذاشته باشند؟ آنها دروغ می‌گویند. می‌خواهند فرهنگ ما را پایین نشان دهند و همه تقصیرها را گردن ما بیندازند.»

سیاوش می‌گوید که یک موبایل پدرشان بوده و دو خواهر دیگری که آنها هم باید در کلاس آنلاین شرکت می‌کردند. «یکی از خواهرهایم کلاس اول و آن دیگری چهارم ابتدایی است. مادرم که موبایل هوشمند ندارد. پدرم هم که راننده وانت است و موبایل اگر نباشد، کارش لنگ می‌ماند. یک‌ماه بعد از شروع مدرسه‌، یکی از اقوام از طریق یک هیأت عزاداری توانست پول جمع کند و برای ما یک موبایل دست دوم بخرد. من دیدم اگر من بخواهم درس بخوانم، هر روز جنگ و دعواست، پس بی‌خیال شدم و گفتم آن دو تا از من واجب‌تر هستند.»

حمید، ۱۳ساله، مشهد: گاری‌دار بازار گل محلاتی است. ساعت ۴صبح می‌آید بازار، هر چه گل، گلدان، خاک و کود نهال، وسایل تزئینی که مشتری یا صاحب حجره‌ها بخواهند، بار گاریش می‌کند و از این حجره به آن حجره می‌برد. راس ۲ظهر به زمین کشاورزی پشت بازار گل می‌رود و آنجا همراه صاحب زمین، سبزی می‌کارد، می‌چیند و می‌فروشد و شب را همانجا به‌عنوان نگهبان می‌ماند.

ننگ و نفرین بر این رژیم دجال که مخارج هسته ای شدن نظام و عملیات تروریستی و جنگ عراق و سوریه و مزدورانشان را از بودجه مردم ایران میپردازد اما پاسخگوی فرزندان ایران نیست و باید تحصیل را رها کرده و بدنبال دراوردن یک لقمه نان باشند.