مطلبی خواندنی از تحلیلگران سابق رژیم در مورد افغانستان
محسن امینزاده، معاون اسبق وزارت خارجه : از زمان دولت احمدینژاد عملا دیپلماسی منطقهای از حوزه فعالیت وزارت خارجه خارج شده و به سپاه قدس سپرده شد و این وضع تاکنون نیز تداوم داشته است.
وی در گفتگویی که امروز در اعتماد منتشر شد میگوید: آنچه اینبار دست ایران را در تحولات افغانستان بست، عدم هماهنگی نیروهای اطلاعاتی و امنیتی و نهادهای موازی با وزارت خارجه بود.
در یک سال اول فعالیت من در وزارت امور خارجه با ترورهای مکرر ایرانیان در پاکستان شروع شد و با قتل عام دیپلماتهای ایران در کنسولگری ایران در مزارشریف افغانستان پایان یافت.
در پایان هفته سوم شروع به کارم در وزارت امور خارجه، ۵ تکنیسین نیروی هوایی سپاه که به دعوت ارتش پاکستان برای یک دوره آموزشی به پاکستان رفته بودند در جلو پادگان ارتش پاکستان در داخل یک اتومبیل ون به رگبار بسته شدند و همه به قتل رسیدند.
۱۵۷ روز بعد در دوم اسفند ماه دو تکنیسین ایرانی که طبق قرارداد یک شرکت ایرانی با شهرداری کراچی در حال ساختن پل فلزی کلیفتن در این شهر بودند؛ در محل کار با رگبار مسلسلهای تروریستها به قتل رسیدند.
در ۱۷ مرداد ۱۳۷۷ قتل عام پرسنل کنسولگری مزارشریف اتفاق افتاد.
البته در فاصله این ۳۴۶ روز و ماههای پس از آن برخی اتباع عادی ایرانی مقیم پاکستان و تعداد زیادی از شخصیتهای شیعه و سنی پاکستانی نیز ترور شدند. گروههای افراطی سنی پاکستانی هم ضمن پذیرش مسوولیت برخی از این ترورها متقابلا ترور شخصیتهای اهل سنت را به ایران و گروههای نزدیک به ایران نسبت میدادند.
در کشتار مزارشریف طالبان هرگز این را نپذیرفت و دایما تاکید داشت که عوامل خودسر افغانستانی مرتبط با طالبان این جنایت را مرتکب شدهاند
پیش از این ترورها، دو رایزن فرهنگی ایران را نیز در پاکستان ترور و عملیات انفجار حرم امام رضا(ع) در مشهد را در سال ۱۳۷۱ اجرا شده بود.
مدیریت دیپلماتیک هدفش را برای مجازات جنایتکارانی که در افغانستان به حریم امن رژیم تجاوز و تعدی کرده و نمایندگان ما را به طرز فجیعی به قتل رسانده بودند در دستور کار قرار گرفت.
مدیریت دیپلماسی توسط سپاه و سپاه قدس و وزارت اطلاعات و بقیه نهادها کاملا به رسمیت شناخته میشد و البته همکاریهای مشترک موثر و ثمربخشی نیز دنبال شد که برای سایر نهادها نیز موفقیت محسوب میشد. بهرغم این همکاریها، با برخی ماجراجوییهای پراکنده مواجه میشدیم؛ اما با جدیت از تکرار آنها پیشگیری میشد. در مجموع همکاریهای مشترک وزارت خارجه و نیروهای نظامی و اطلاعاتی موفق بود.
بعد از دولت اصلاحات از زمان دولت احمدینژاد عملا دیپلماسی منطقهای از وزارت خارجه خارج شده و این وضع تاکنون نیز تداوم داشته است.
ایران از دولت قانونی افغانستان و ریاستجمهوری برهان الدین ربانی حمایت میکرد و هرگز طالبان را به رسمیت نشناخت. در همین حال وزارت امور خارجه دولت اصلاحات شدیدا با هر نوع جنگ با طالبان یا هر همسایه دیگری مخالف بود و معتقد بود هر نوع درگیری نظامی با هر همسایهای مخالف مصالح ملت ایران است.
من تاکید کنم: «وظیفه سیاست خارجی و دیپلماسی هرکشوری مدیریت دیپلماتیک تحولات بینالمللی به منظور دستیابی به فرصتهای بینالمللی و کنترل و رفع تهدیدات بینالمللی علیه کشور است.»
کمک اطلاعاتی ما به امریکا در حمله به افغانستان
یک یا دو هفته پس از حمله امریکا به افغانستان، مشخص شد که امریکا به شکل شگفتی فاقد اطلاعات دقیق مورد نیاز از صحنه عملیات است. در مبادله اطلاعاتی که در کار گروه ژنو زیرنظر نماینده دبیرکل سازمان ملل در امور افغانستان انجام میشد، مشخص شد که اطلاعات میدانی امریکاییان به کلی غلط است. نماینده سپاه قدس اطلاعات دقیقی در مورد وضعیت نیروهای جبهه متحد و طالبان و القاعده در اختیار گذاشت تا نیروهای در جبهه متحد افغانستان از حملات هوایی امریکاییها مصون بمانند و ضمنا محاصره این نیروها در شمال افغانستان شکسته شود. براساس اطلاعات مبادله شده، به سرعت محاصره نیروهای احمد شاه مسعود و شهر مزارشریف شکسته شد و عملا نیروهای جبهه متحد توانستند ظرف مدت ۱۰ روز به کابل برسند.
طالبان در شهریور ماه سال ۱۳۷۷ وقتی تحت فشار ایران و جامعه جهانی نهایتا کشتار دیپلماتهای ایرانی در مزارشریف را تایید کرد، رسما اعلام کرد که عوامل این جنایت افراد خودسر طالبان بودهاند. ولی حاضر به دستگیری و مجازات آنها نشد. حتی به ادعای معاون وزیر خارجه طالبان که او هم بعدها توسط طالبان ترور شد، نخست وزیر پاکستان یک ماه پس از جنایت، با اعزام فرستادهای نزد طالبان از آنان خواسته بود که عوامل جنایت را شناسایی و دستگیر کنند تا او بتواند برای کاهش تنش میان طالبان و ایران تلاش کند. مقامات طالبان در پاسخ بهشدت این درخواست را رد کرده بودند.
امریکا قصد خروج از افغانستان داشت. علت خروج امریکا را باید در چارچوب استراتژیهای امریکا جستوجو کرد. حضور نظامی این کشور در افغانستان بسیار پرهزینه بود و از سوی دیگر افغانستان بعد از جنگ سرد، جایگاه با اهمیتی در استراتژیهای امریکا نداشت.
البته امروز راهبرد خروج امریکا از منطقه خاورمیانه و غرب آسیا ابعادی خیلی وسیعتر از افغانستان دارد و برخلاف گذشته در برگیرنده سرزمینهای نفتخیز خاورمیانه نیز است. روزگاری اقتصاد جهان به ویژه امریکا و متحدانش شدیدا به نفت خاورمیانه وابسته بود و این وابستگی حضور گسترده نظامیان ابرقدرت امریکا را به بهانه حفظ امنیت انرژی توجیه میکرد. اما با استخراج نفت از منابع نفت شیل در امریکا و گرایش جهانی از جمله امریکا به سوی کاهش مصرف سوختهای فسیلی، اهمیت راهبردی نفت برای امریکا کاهش یافت و این تغییر راهبردی، ضرورت حضور نظامیان امریکا را کاهش داده است.
امریکا در سال ۲۰۰۱ با این واقعیت مواجه بود که حداقل بخشی از حاکمیت پاکستان از نبرد فرسایشی امریکا در افغانستان استقبال میکند و لذا نهایتا به همکاری افغانهای متحد ایران در افغانستان و توجه به اطلاعات و مشاورههای نظامیان ایران تن داد.
اکنون در افغانستان طالبان و در منطقه پاکستان، برندگان اصلی خروج نیروهای امریکا از افغانستان هستند. برندگان بعدی متحدان پاکستان یعنی عربهای خلیجفارس هستند. با نگاهی وسیعتر حتی اسراییل که در مواجهه راهبردی با ایران است میتواند خود را در زمره پیروزمندان این تحول بداند.
بله، در منطقه بازنده اصلی ایران است. البته طبعا خروج نظامیان امریکا از افغانستان به درستی مایه خشنودی مردم افغانستان و ایران است، اما شیوه خروج امریکا باعث شد که ابعاد خسارات این خروج بسیار گسترده و بسیاری از ساختههای مردم افغانستان در دو دهه گذشته تخریب و به منافع مردم افغانستان و ایران لطمات جدی وارد شود.
به باور من، خلیلزاد و جناحی از نومحافظهکاران امریکا، دولت حاکم و رییسجمهور را فریب دادهاند و با این فریب، او را به شدت تحقیر کردهاند. در منطقه نیز پاکستان با همکاری عربهای خلیجفارس و شاید اسراییل، دولت امریکا را به لحاظ اطلاعاتی فریب دادهاند. اما من دولت ایران و به ویژه نظامیان را هم در این رابطه مقصر میدانم . آنها به وظیفه خود مدیریت راهبردی امنیت ملی ایران، برای مدیریت وضعیت پس از خروج امریکا به درستی عمل نکردهاند.
نقش دولت و وزارت امور خارجه در دیپلماسی منطقهای از سال ۱۳۸۴ به حداقل رسید و عملا این بخش اساسی از دیپلماسی ایران در حوزههای نظامی و امنیتی در دولت احمدینژاد به قهقرا رفت و در دولت روحانی هم به جایگاه طبیعی و کلیدی خود در وزارت خارجه بازنگشت. نیروهای نظامی با توجه به هویت رزمندگی و آمادگی ذاتی برای مقابله دایمی با دشمن، در جایگاه نظامی خود صلاحیت و خلاقیت و شجاعت کنش دیپلماسی حرفهای خردمندانه را نداشته و ندارند.
قدرت دیپلماسی ایران در سال ۱۳۸۰ در مدیریت حمله امریکا به افغانستان و تبدیل آن به یک پیروزی زودرس برای مردم افغانستان و گروههای متحد ایران، بخش مهمی از اقتدار ملی ایران در منطقه و جهان شد . دیپلماسی ایران که به بخشی از اقتدار ملی ایران بدل شد، نتیجه همکاری تنگاتنگ همه نیروهای نظامی و امنیتی تحت مدیریت وزارت امور خارجه بود. در این دوره نیز باید چنین میشد؛ اما عملا سالهاست که وزارت خارجه از دیپلماسی بحرانهای منطقهای حذف شده است و نهادهایی هم که دیپلماسی منطقهای را در دست دارند، صلاحیت و موقعیت مدیریت خلاقانه، شجاعانه و خردمندانه دیپلماسی را ندارد.
طبعا باید در وزارت امور خارجه با کمکهای اطلاعاتی و فکری نیروهای نظامی به ویژه سپاه قدس و نیروهای اطلاعاتی به ویژه وزارت اطلاعات، وضعیت افغانستان و موقعیت و توان نیروهای خارجی، نظامیان ملی و نظامیان طالبان با دقت بررسی و رصد میشد. بر اساس این بررسیها، راهحلهای ممکن در چارچوبهای جهانی، طراحی و پیشنهاد و ایران به عنوان یک بازیگر بینالمللی وارد تعامل با همه کشورهای موثر جهان در این رابطه میشد.
ما میتوانستیم بار دیگر مثل ۱۳۸۰ نقشی کلیدی در تحولات منطقه و افغانستان به نفع مردم افغانستان و امنیت ملی و منافع ملی ایران ایفا کنیم. ایران نباید اجازه میداد که با فریبکاری کشورهای رقیبش در منطقه، خروج امریکا از افغانستان منجر به فروپاشی تمامی آن بخشهایی از حاکمیت افغانستان بشود که بدون تردید با همه نقاط ضعف و قوتشان، به دولت و ملت ایران و دوستان ایران در افغانستان بسیار نزدیکتر بودند.
اولینبار در اردیبهشت سال ۱۳۹۴ موضوع سفر هیاتی از طالبان به ایران مطرح شد. در خرداد سال ۱۳۹۵ اعلام شد که ملااختر منصور رهبر طالبان پنهانی به ایران سفر کرده است و در مسیر بازگشت در داخل خاک پاکستان در نزدیک مرز ایران و افغانستان با حمله یک پهپاد امریکایی به قتل رسیده است. بعدا دولت پاکستان اعلام کرد که وی در گذرنامهاش روادید ایران داشته و یک ماه در ایران بوده است. مدتی بعد هم ادعای مشابهی در مورد سفر مقام دیگری به ایران و دستگیری وی در هرات مطرح شد.
ظاهرا وزارت امور خارجه از این تحولات و ارتباطها اطلاعی نداشت و به علاوه به نظر میرسید که این خبرها به صورت هدایت شده توسط سرویسهای اطلاعاتی پاکستان منتشر میشود. این خبرها باعث سوءتفاهمهایی میان دولت افغانستان و جامعه بینالمللی با ایران در مورد فعالیتهای پنهان ایران با طالبان شد . سوءتفاهمهایی که ایران را از فرآیندهای مدیریت آینده افغانستان حذف و این امور را به پاکستان و عربهای خلیجفارس و امریکا محدود کرد. اندکی هم روسیه و چین و ترکیه تلاشهایی کردند ولی ایران کاملا از مدیریت دیپلماتیک این تحولات حذف شد.
اکنون وزیر خارجه شخصیتی است که سابقه فعالیت در سپاه قدس داشته . ایران باید به همان شیوه مدیریت سالهای پیش از ۱۳۸۴، با مدیریت همه نیروهای موثر و با تسلط اطلاعاتی ملی، تحولات افغانستان را رصد کند و بهترین راهحلهای ممکن سازگار با منافع ملت افغانستان و ملت ایران را طراحی و در سطح جهان و به ویژه از طریق سازمانهای بینالمللی دنبال کند.
در همه جهان وظیفه نهادهای اطلاعاتی و نظامی ارایه اطلاعات روزآمد و کلیدی به وزارت امور خارجه برای ایفای نقش راهبردی دیپلماسی است. نقشی که در دیپلماسی منطقهای از سال ۱۳۸۴ به کلی به هم ریخته و عملا این ماموریتهای اصلی از کار وزارت امور خارجه تقریبا بهطور کامل حذف شده و به نهادهای دیگری سپرده شده است.