امروز 29 دیماه هفتادساله میشد. فرهاد مهراد را میگویم. همان مردی که در تمام درازای عمر خود، همان “مرد تنها”یی باقی ماند که توصیفش کرده بود. من مرد تنهای شبم… تک ترانههای او و صدایش اما همچنان در ذهنها مانده است.
فرهاد خود ماجرای خواننده شدنش را چنین شرح داده است: در سال ۱۳۴۲ در یک گروه چهار نفری در هتلی در اهواز گیتار مینواخته، در حالی که به خطا در قرارداد او آمده بود که آواز نیز میخواند. همین خطای در تشخیص، او را بر آن داشته، با سرعت چند آهنگ را تمرین کند.
ترانههایی به انگلیسی و از نوع موسیقی پاپی که در آن زمان در ایران متداول بود. احتمالا ترانهی yesterday گروه بیتلها از همان زمان به یادگار مانده است. دوستداران صدای فرهاد، دیروز او را امروز هم بیشتر از بیتلها میپسندند.
فرهاد مدتی نیز با یک گروه موسیقی به نام “سل” که وابسته به یک موسسه خیریه آمریکایی بود، همکاری میکند. همکاری با این گروه او را با موسیقی سیاه پوستان آشنا میسازد و از همان جا شیفته صدای ” ری چالز” میشود. ادامه کار در رستوران کوچینی در گروه “بلک کتز”، شهرت ری چارلزِ ایران را نیز برای او به همراه داشت.
با سالهای شکوفایی فرهنگی دهه چهل، فرهاد هم با نخستین ترانهاش، “مرد تنها” که به زبان فارسی خواند، به اوج شهرت رسید.
اما آنچه فرهاد را از دیگر همدورههایش متمایز میکند، ترانههای پوچگرا و فرهنگ خیابانی است که در موسیقی او متبلور شدهاست. این عناصر در ترانه «کودکانه» بیش از پیش نمود دارد.
او به عنوان یکی از سیاسیترین خوانندگان ایران شناخته میشود. فرهاد در اوایل دهه ۱۳۵۰ شعرهایی با مضامین سیاسی میخواند و مدتی زندانی سیاسی بود. فرهاد بعداً از انقلابیون شد و در زمستان ۱۳۵۷ ترانه انقلابی «وحدت» را خواند، اما پس از انقلاب تا سال ۱۳۷۲ از ادامه کار منع شد.
از معروفترین آهنگهای او میتوان به «جمعه»، «کودکانه»، «وحدت»، «گنجشکک اشی مشی»، «شبانه» اشاره کرد. فرهاد آهنگهایی نیز به زبانهای غیرفارسی دارد.
فرهاد که به بیماری هپاتیت سی مبتلا بود و در نتیجهٔ عوارض کبدی ناشی از آن در خرداد ۱۳۸۱ برای درمان به لیل در فرانسه رفت و در ۹ شهریور همان سال پس از مدتی اغما در بیمارستان، در سن ۵۹ سالگی درگذشت و در ۱۳ شهریور در گورستان تیه (قطعه ۱۱۰، ردیف ۷، سنگ ۲۳) در پاریس دفن شد. پس از درگذشت فرهاد، مجموعه آثار و فیلم مستندی از او منتشر شد.