تو را چه سود، فخر به فلک برفروختن ،هنگامی که هر غبارِ راهِ لعنت‎شده نفرینت می‎کند؟

شعری با صدای احمد شاملو در وصف خمینی جنایتکار. تقدیم به شهدا و اعدام شدگان

آخر بازی

عاشقان
سرشکسته گذشتند،
شرمسار ترانه‎های بی هنگام خویش.

و کوچه‎ها
بی‎زمزمه ماند و صدای پا.

سربازان
شکسته گذشتند،
خسته
بر اسبان تشریح،
و لتّه‎های بی‎رنگ غروری
نگونسار
بر نیزه‎های‎شان.

تو را چه سود
فخر به فلک بر

                                      فروختن
هنگامی که
               هر غبارِ راهِ لعنت‎شده نفرینت می‎کند؟
تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاس‎ها
                  به داس سخن گفته‎ای.
 
آنجا که قدم بر نهاده باشی

گیاه
      از رستن تن می‎زند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
هرگز
باور نداشتی.

فغان! که سرگذشتِ ما
سرود بی‎اعتقاد سربازان تو بود
که از فتحِ قلعۀ روسپیان
باز می‎آمدند.

باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد،
که مادران سیاه‎پوش
_ داغ‎داران زیباترین فرزندان آفتاب و باد _
هنوز از سجاده‎ها
سر بر نگرفته‎اند!