جمشید پیمان: چه خورشید هایی سوختند

«به یادِ شهیدانِ آزادی ایران»

چه خورشید هایی
چه خورشید هایی سوختند
تا آسمان
تاریک نماند .
چه خورشید هایی سوختند
تا من دستِ تو را
به نوازش چشمم فرا بخوانم
تا عشق
رها شود از چنبر دلهره های غربت
و انسان
میان دروغ های باورش
سرگردان نماند.
چه خورشید هائی سوختند
تا پندارِ ماندگاری
در ذهنِ زمستان بشکند،

تا بهار بیاید
و بر دل من
شکوفه های سرخ برویند
و بر لبم بوسه های سپید ببالند!
چه خورشید هایی
چه خورشیدهایی سوختند

پنهان نمی کنم؛
اندهناک سوختنشانم
و در خیالم
دَردی از خاطره و خون می خَلَد
و دهانم همه بغض می شود
فرا روی آسمانی
که از خورشیدهای سوخته ام
سرشار است.
اشکم  را  امّا . . .

جمشید پیمان،10 ـ04 ـ 2018