جمشید پیمان: گوشِ دل یابی برای گفته ات!

به دوستِ پاک دل و یک رنگِ کم یابم : ف ، پ !

توضیح: دفاع و تکریم ایدئولوژی محمد، بنیان کذار اسلام، نه کار من است و نه علاقه ای به این کار دارم.اما توجه به تجربه موفق او در تغییر استراتژیش پس از ده سال برای تحقق هدفش هم برایم جالب است و هم آن را مفید می دانم!

ــ محمد ده سال در مکّه مردم را به یکتا پرستی و دوری از بداندیشی و زشت کاری فرا خواند.امّا چندان گوش شنوائی نیافت.همواره مورد سرزنش توام با تمسخر بود.اندک بودند روزهایی که اذیت و آزار نبیند. بارها قصد جانش را کرده بودند و او همه ی این مصیبت ها را پذیرا شده بود. گویا در پی اینهمه درد و رنج، شمّه ای بسیار نازک از اندوه در جانش رخنه کرده بود.

ــ با همان غمگینی سرشار از وقار با محبوبش مانند بارهای پیش خلوت کرد و به یکرنگی سخن توام با شکایت پیش آورد:

“محبوم ، تا کی مدارا کنم و در برابر توفان های طعن و سرزنش سکوت گزینم؟ تو که بارها از سر مهر چراغ امید در جانم افروخته ای،اینک که احساس خستگی می کنم، دریابم!”

محبوب گفت:تا کنون تو را به صبر نصیحت کردم ،امّا زمانش فرا رسیده است شتاب ورزی! همه را رها کن و بسوی یثرب روانه شو! از تنهائی مهراس، آنجا بسیار گوش دل برای سخنت خواهی یافت! ــ محّمد درنگ نورزید، غم از دل رماند، تاریکی ده ساله ی مکه را واگذاشت و بی درنگ روانه شد. در پایان سفر، بامدادان که پای به یثرب روانه شو! از تنهائی مهراس، آنجا بسیار گوش دل برای سخنت خواهی یافت!

ــ محّمد درنگ نورزید، غم از دل رماند، تاریکی ده ساله ی مکه را واگذاشت و بی درنگ روانه شد. در پایان سفر، بامدادان که پای به یثرب نهاد روشنی اشتیاق در جان شهر جوش می زد!

جمشید پیمان، 05 ـ 07 ـ 2019