جواد حبيب پور – حضيض خيانت و ابتذال

در برنامه افق صداي آمريكا به تاريخ 19 شهريور 92 كه ظاهرا در ارتباط با حمله وحشيانه به اشرف و قتل عام مجاهدين اشرفي و علل و عاملين اين جنايت بود و به همين منظور با عليرضا جعفرزاده و معاون نمايندگي شورا در امريكا مصاحبه داشت، سياست گزاران اين راديو و مجري برنامه مزبور، در عمل با نقض آشكار بيطرفي و پرنسبيهاي ژورناليستي، يك هدف سياسي مشخصي را به شكل واضح و البته رسوا پيگيري كردند كه مضمون آن در اساس ارائه كيفرخواستي آخوند ساخته عليه مجاهدين به منظور در بردن عاملين و آمرين اين جنايت از يكسو و كتمان و انكار مسؤليت دولت امريكا و سازمان ملل در قبال حفاظت و امنيت مجاهدين از طرف ديگربود. بخش تكميلي اين سناريو هم به عهده قصيم گذاشته شده بود كه او را هم بلافاصله بعد از مصاحبه جعفرزاده پاي خط آورد. تا در امتداد خنجر خيانتش به شورا و حرفه ضديتش عليه مقاومت كه طي ماههاي اخير منجمله از طريق سايتهاي زنجيره اي وزارت اطلاعات، تبليغ گرديده، در راستاي همان هدف سياسي ظاهرا ژورناليستي و در واقع مغرضانه، هرچه ميخواهد عقده گشايي كند. وي در همين ميز و در كادر همين سناريو، پس از انبوهي آه و افسوس و اشك تمساح براي شهيدان قتل عام اشرف، در جهت عوض كردن جاي جلاد و قرباني يعني مقصر دانستن مجاهدين و رهبريشان، از چيزي فروگذار نكرد. همچنانكه در حضيض وادادگي و تسليم طلبي، تلاش كرد حماسه فراموشي پايداري قهرمانان اشرف را لوث كند.

اما در رابطه با موقعيت مجاهدين در اشرف و ليبرتي، طي اين سالها، در شرايطي كه همه گزينه هاي خروج ازعراق توسط سازمان به همه طرف حسابها ارائه و براي اطلاع عموم هم منتشر گرديده و در شرايطي كه همه بهانه ها و دستاويزهاي دولت مالكي توسط مجاهدين با تحمل انواع فشارها و محدويتها و رنج و مرارتها خنثي گرديده وجز تن دادن به تسليم در برابر رژيم و دست برداشتن از آرمانهاي مبارزاتي خود، تا آنجا كه امكان پذير بوده هر انرژي و هر هزينه ضروري براي حل مسأله انتقال منجمله در رابطه با ارگانهاي ذيربط بين المللي توسط مجاهدين اختصاص داده شده، وهمكاريهاي لازم انجام گرفته، اما حاصل همه اينها دروغ در آمدن همه وعده ها چه در مورد حل سريع باز اسكان از ليبرتي به كشورهاي ثالث، و چه در مورد تضمين امنيت بوده است، در چنين شرايطي و با چنين پيشينه و سوابقي، به طور واقعي سئوال اساسي در شرايط موجود در كمپهاي اشرف و ليبرتي چيست؟ مگر غير از حفاظت و امنيت فوري و ضروري آنهاست و مگر هدف از آن تلاش براي تحقق وعده هايي كه در رابطه با اعزام فوري آنها از سوي سازمان ملل، يونامي و آمريكا و كميسارياي عالي پناهندگي داده شده است نمي باشد و مگر اين خواست مجاهدين، شوراي ملي مقاومت و تك تك اشرفيان نبوده و نيست و در نامه هاي دستجمعي شان به ملل متحد و ارگانهاي بين المللي به اثبات نرسيده است، و مگر رئيس جمهور برگزيده مقاومت در هر موضعگيري سياسي و بين المللي و منطقه اي آنرا رسما و علنا و در رأس اهداف مقاومت اعلام نكرده است؟ پس دعاوي كذب و وارونه گوييهاي قصيم در اين مصاحبه براي مقصر جلوه مجاهدين و دربردن جلاد با چه انگيزه اي و براي مصرف چه كسي سرهم بندي شد؟

سئوال اين است كه اگر كسي واقعا درد حفاظت و امنيت مجاهدين اشرف و ليبرتي را دارد براي حل اين مسأله ضروري و مبرم چه بايد بكند؟ آيا مقدم ترين راه حل آن نيست كه جبهه سياسي و بين المللي قوي و كارآمدي بوجود آورد براي اعمال فشار برارگانهاي قدرت تا براي انجام مسئوليت حقوقي، قانوني و انساني شان اقدام كنند، و براي وفا به تعهداتي كه با تك تك اشرفيان و شهداي آن داشته اند به صحنه بيايند. آيا كارآيي اين حبهه براي قصيم ملموس نبوده است و نقش آنرا در خروج مجاهدين و اشرفيان و شورا از ليست هاي تروريستي اروپا و آمريكا نديده است و در كارآمدي آن جاي ترديد است و در چنين پيكار عظيمي آيا سخنراني قصيم مسأله حل ميكند يا شهادت ژنرالي كه مسئول حفاظت اشرف بوده و يا شهادت طاهر بومدرا كه مقام ارشد يونامي و سازمان ملل در مسأله اشرف بوده و از شدت خيانتهاي كوبلر با مالكي و رژيم در سركوب و كشتار اشرفيان استعفا كرده و به افشاگري در همه ارگانهاي بين المللي روي آورده است

مگر خود كريم قصيم در سخنرانيهاي گذشته خود بر اين امر تاكيد نميكرد و سياستهاي هوشيارانه و اصولي و خلاق اين مقاومت و رئيس جمهور آن در عرصه بين المللي را مكرر در مكرر نمي ستود، امروز چه چيزي تغيير كرده، جز جبهه و جهت گيري سياسي خود قصيم كه اينگونه به تخطئه چنين سياست اصولي و بي نظير و مردمي برخاسته است و جبهه همبسيتگي بين المللي را به بهانه اينكه در پنل هاي آنها به كريم قصيم تريبون داده نشده، وسيله ضديت و دشمني با مجاهدين و رهبري آن كرده و در مصاحبه اي كه به مناسبت حمله وحشيانه به اشرف و قتل عام مجاهدين مستقر در آن برگزار شده، به ياوه سرايي و دروغ بافي عليه همان سازمان پرداخته است. آيا اين عقده گشايي نيست؟ آيا اين گل آلود كردن آب براي در بردن دشمن و قاتلين مجاهدين نيست، آيا اين به جاي قاتل يقه قرباني را چسبدن نيست؟. زهي بي شرمي

گرچه مقاومت و رهبري آن هميشه براساس ضرورتها به وظايف مبرم خود پرداخته و تمامي فعاليتهاي خود را بر اساس آن سازمان داده است، هر جبهه اي كه ساخته، هر پروژه اي كه اجرا كرده، هر كنفرانسي و ميتينگ و اجلاسي كه برگزار كرده با هدف پيشبرد مقاومت و آرمان رزمندگان آزادي و خط سرنگوني رژيم بوده و چنين هم بايد باشد؛ نه بر اساس تمايلات شخصي و تريبون دوستي كسي. اگرچه به گواهي همه كساني كه — حضور و سخنرانيهاي قصيم و روحاني را چه در جلسات دروني شورا و چه در مراسم و تريبونهاي عمومي مقاومت شاهد بوده اند، اشكال و انتقاد مجاهدين و شورا ميدان دادن زياده از حد و حق اين دو نفر بوده، نه دريغ كردن كمترين فرصت و امكاني از آنها. به طوري كه صرفنظر از طرحريزيهاي دشمن ضدبشري و عوامل آن براي چنگ انداختن به شورا، توهم و احساس تورم شخصيت كه محصول همان برخورداريهاي يكسويه و زياده از حد و حق خود است، زمينه لغزش و فرو افتادن در سرسره خيانت و تغيير جبهه سياسي را هموار كرده است. خيانتي كه متوقف نشد و سير انحطاط را با ضديت روز افزون با مجاهدين و مقاومت و همسويي و قرابت هرچه بيشتر با فرهنگ و دعاوي و اتهامات آخوند ساخته عليه اين مقاومت شتابان مي پيمايد. تا آنجا كه در بحبوحه اين وحشيانه ترين قتل عامي كه به اذعان خود قصيم در تاريخ جنبشهاي آزاديبخش بي نظير بوده، ضمن اشك تمساح ريختن براي شهيدان قهرمان به منظور پاك جلوه دادن يا پوشاندن دستان خيانت آلود و خنجر كوب خود، خنجرهاي زهرآگين تر خود را بر قلب رهبران و پرچمداران همان شهيدان قهرمان و تماميت مقاومت بي همتايي فرود آورد كه با ايستادگي و تسليم ناپذيري خود آنهم در سخت ترين شرايط و در برابر سهمگين ترين توطئه ها جهاني را به شگفتي وا داشته است. مقاومتي كه براي بريدگان و تسليم طلبان زبوني كه عاليترين درك و فهم و دريافتشان از زندگي و هوشيارانه ترين محاسبات و مفيد ترين عقل تاجرمابانه آنها، تسليم در برابر منطق تعادل قوا يعني برده قدرت. يعني حق با زور است، مشروعيت از قدرت است، پس ايستادگي و مقاومت جرم است، فداكاري و پاكبازي و خونفشاني در راه مقاومت نه فقط غير عاقلانه بلكه مجرمانه است كه شهيدان و زندگان و به خصوص راهبرانش بايد به جاي جلاد، پاسخ دهند و محكوم شوند. اين دستگاه ارزشي و روح و روانشناسي ذلت و تسليم و كاسه ليسي جلاد براي زنده ماندن در گيومه به هرقيمت است. كه طبعا بيشترين بيگانگي را با والاترين ارزش انساني يعني فدا و پاكبازي براي آزادي يك خلق و نه جان به در بردن خود، به خصوص در برابر تعادل قواي و ديكتاتوري قهار دارد كه كمر به نابودي مي بندد. پس بيهوده است اگر تصور شود كه روانشناسي تسليم از چنين دنيايي و چنين ارزشهايي بوي چنداني برده باشد. چنين موجودي چه درك و فهمي از اين ارزشها و از اين مسير مي تواند داشته باشد و چه عكس العملي در قبال آن مي تواند نشان دهد ، جز گستاخي و هرزه درايي در آن هنگام كه درخشش اين ارزشها تهي بودنش را به او مي نماياند، و او را به برملا كردن بيش از پيش ماهيتش در دفاع از منطق جلاد و دست كردن در خون شهيدان زنده و به خاك افتاده و صدو ر كيفر خواست براي آنها ناگزير ميسازد. كه شمه اي از ان در مصاحبه قصيم با صداي امريكا به روي دايره ريخته شد: « تمام توهمات و بحثهاي متوهن كه رژيم الآن در حال سرنگونيه رژيم عراق در حال سرنگونيه انتخابات بعدي فلان ميشه و رفقاي ما به قدرت مي‌رسند همه اينها بحثهاي پوچي است تجربه 4سال نشان داد كه وضعيت دشمنان ما در عراق بيشتر تثبيت شد قاسم سليماني شد مرد اول آن‌جا به قول موفق‌الربيعي و نيروي امنيتي و نظامي رو سرفرماندهي مي‌كنه….»

پس بشتابيد بسوي تسليم و گريز از صحنه رزم و مقاومت و بكوشيد براي بهره وري از نفس كشيدن به هر قيمت!

بر اساس اين ذكاوت تاجرمأبانه و ظرافت و نبوغ سياسي رايجي كه تهي از هرگونه پرنسيب و شرفي، همه چيز تابع تعادل قواست و همه انتخابهايش را سمت باد (قدرت) تعيين ميكند، يعني كه همه چيز در برابر زور، قابل معاوضه و قابل فروش است، چگونه ميتوان انتخاب مرگ سرخي را «عاقلانه» و «مسؤلانه» و «مفيد فايده» دانست كه 30هزار زنداني سياسي مجاهد در ازاي ايستادگي بر روي هويت و آرمانشان به استقبال آن شتافتند و هرگز تن به اين عقل و نبوغ ندادند كه با قبول يك كلمه منافق، جان و زندگي خود را نجات دهند؟ مگر در منطق دژخيم مسؤل اعدام آنها خودشان نبودند كه «خيره سرانه » بر موضع سياسي و هويت آرماني و تشكيلاتي خود، اصرار داشتند؟ آيا با وجود سردادن شعار مرگ بر خميني، زنده باد آزادي و درود بررجوي، توسط مجاهدان قتل عام شده در سال 67 بازهم دنبال مقصر ديگري جز خودشان و رهبري شان، مسعود رجوي، بايد بود كه با عشق به او به خاطر رهبري چنين مقاومت رهايي بخش و دورانسازي، مرگ را مغلوب انتخاب آگاهانه و اراده سترگ خود كردند؟ و مگر هريك از آن يكصد و بيست هزار مجاهد و قهرماني كه چه در نبردهاي مسلحانه و چه در زير شكنجه و چه در برابر جوخه هاي تيرباران و چه در بالاي دار جان خود را فديه آزادي خلق و ميهن كردند، به سادگي نمي توانستند به خواسته دژخيم لبيك بگويند و جان شيرين را نجات دهند؟ آيا اينها با الفباي عقل و درايت مبتني بر تعادل قوا كمترين همخواني را دارد يا سالهاي نوري از دنياي دون و تسليم طلبانه كاسه ليسان قدرت، دور و مطلقا بيگانه است؟ هيهات كه اين عقل و درايت و اين نبوغ و ظرافت،تا به ابد از ما دور و ارزاني و زيبنده خودتان و همگنان تان باد.

اما چيزي كه شما نتوانستيد و نمي توانيد بفهميد، همانا رمز و راز ماندگاري و پيروزي اين مقاومت و رمز و راز توانمندي هاي بي همتا و شاهكارهاي تشكيلاتي و سياسي و اجتماعي و داخلي و بين المللي آن و رمز و راز درهم شكستن و ناكام گذاشتن بزرگترين توطئه ها و سهمگين ترين جنايات و ضربات دشمن ضدبشري با همدستي همه قدرتها و ابرقدرتهاي جهان عليه اين مقاومت است كه از قضا قبل از هرچيز از عمق آگاهي و عقل و درايتي حقيقي يعني معرفت آكنده از عشق و فدا و صداقت و درايت رزم و پايداري و تسليم ناپذيري و نبوغ پرداخت سنگين ترين بها و وفاداري و تعهد فناناپذير فداي همه چيزبراي نيل به آزادي و رهايي خلق از چنگال پليدترين دشمن و مهيب ترين نيروي ارتجاعي تاريخ ايران كه هر لحظه مبارزه و مقاومت اصيل در برابر آن مستلزم پرداخت بها ست كه از الگو و سرمشق مجسم آن يعني رهبري مقاومت سرچشمه ميگيرد و در سراسر ارگانيسم زنده و جوشان و خروشان اين مقاومت جاري ميشود. اين است رمز و راز وحشت ديوانه وار و مرگبار رژيم آخوندي از اين مقاومت و اين است راز هماوردي مقاومت، و جايگاه آن به عنوان تهديد اصلي، خطرناكترين دشمن و خصم آشتي ناپذير اين رژيم. و اين است رمز مهمترين مرز سرخ رژيم و جدي ترين شاخص تنظيم رابطه آن با هر كسي و هر طرف حسابي چه در داخل ايران و چه دراقصي نقاط جهان. شاخصي كه حرف و اول و آخر، درخواست اول و آخر و شرط آول و آخر اين رژيم با هر دولت و هر طرف معامله يي در جهان در رابطه با آن رقم ميخورد. ليستهاي تروريستي، بمباران قرارگاهها، شبه كودتاي 17 ژوئن، سلسله تهاجمات و قتل عامها از طريق دولت مالكي عليه مجاهدان اشرف و هزاران واقعه و كارزار كوچك و بزرگ ديگر در تاريخ 30 و چند ساله اين مقاومت، گواه اين حقيقت است.

پس آن عقل تسليم طلب و آن ذكاوت سرساييدن به درگاه قدرت، زيبنده و ارزاني همان كاسه ليسان دژخيم باد،

وه كه چه سرفراز و ستودني است نسل خجسته مسعود، نسل مقاومت و ايمان، نسل شرف و پايداري و پاكبازي، همان كابوس پايان ناپذير و درهم شكننده دشمن؛ نسلي كه بي شك رايت آزادي را بربام ميهن به اهتزاز در خواهد آورد.