علیرضا یعقوبی: دین و دین ستیزی

yaghobiدین قدمتی بتاریخ عمر انسان بر روی کره خاکی دارد. اگر انسان بواسطه جهالت و ناآگاهی از حقایق مسلم و جاری بی بهره بود و از علم بر چرایی ها غافل، دین آمد تا با هدایت و راهنمایی، راه تعقل و خرد ورزی و چیره شدن بر محیط را بر انسان بیاموزد و او را به اعتدال و میانه روی برخاسته از تعقل و پرهیز از افراط گری ناشی از جهالت دعوت کند.

این پیام تمامی انبیای الهی بود. در قرآن در آیات متعدد تآکید شده است که فرقی بین پیامبران نیست و بر یکدیگر هیچ فضیلت و برتری ندارند. همه پیام رسان خدای واحدی هستند و تنها آیات او را بر بندگانشان اعلام می دارند حتی پذرش و یا عدم قبول پیامهای الهی را هم به پیامبران مربوط نمی داند و اینکه آیا بندگان به آن عمل می کننند یا نه؟. یعنی در یک کلام ادیان نه بر هم بلکه در گذار تاریخ در امتداد هم برای هدایت مردم نازل شده اند، چرا که پیام واحدی برای بشریت داشتند. اما ادیان در طول تاریخ برهم شدند و جنگ های صلیبی از میان آنها برخاست و حقیقت دین در پی این نزاعها گم شد .

دین زمانی از جایگاه واقعی اش تنزل یافت که توسط سکان داران حرفه ای اش وارد بازار رقابت شد. دین از این نقطه به ابزاری تبدیل شد که در خدمت منافع افراد و جریاناتی قرار گرفت که از آن مستفیض می شدند. تشکیل یک طبقه از مبلغان رسمی دین که بدون شرکت در هرگونه روابط تولیدی و یا تغییر و تحول اجتماعی، صرفا از پستوی حجره ها و معابد به موعظه مردم می پرداختند، «دین» را از جایگاه واقعی اش جدا ساخته و دقیقا از همین نقطه «دین ستیزی» شکل گرفت. در واقع «دین ستیزی» از خود مدعیان دینداری شروع شد و هیچکس بیش از این گروه و طبقه نتوانسته با مخدوش ساختن حقایق دین، بر آن ضربه ارد آورد. باید اذعان نمود که «دین ستیزی نه در طول زمان و با پیشرفت علم و خرد شکل گرفت بلکه از میان طبقه ای برخاست که منافع خود را در حفظ روابط جاهلانه و مخدوش کردن حقایق دینی می دیدند و آنها چنان شاخ و برگی به درخت دین دادند که مردم و عوام برای درک آن می بایستی به این مبلغان رسمی مراجعه می کردند. وقتی «دین» از مفهوم واقعی اش تهی گشت، «دین ستیزی» آغاز گشت لذا «دین ستیزی» نشآت گرفته از غفلت بشر و عدم آگاهی او از واقعیات دین بود.

دین توسط مبلغان رسمی اش تبدیل به کالایی برای عرضه در بازار رقابت گردید. وقتی کالایی وارد بازار می شود برای رونق تجارتش نیاز به تبلیغ و بازار گرمی دارد. دین هم از این قاعده مستثنی نبود. هر چند دین از منبع فرا زمینی الهام می گرفت و بر نزول وحی و آیات الهی تکیه داشت، اما برای اینکه بتواند منافع سکانداران رسمی دین را تأمین کند می بایستی آن وحی و الهام از منبعی الهی و آسمانی بر زمین کشیده می شد و بجای آن پیامبران زمینی، تقدس یافته و به آسمانها کشانده می شدند. از اینجا بود که نقل حدیث بجای آیات الهی نشست.

در تاریخ آمده است که پیامبراسلام در طول دوران رسالتش تنها ۷ حدیث از او نقل شد. در دورانی که عصر کتابت و نوشتار آنچنانی نبود و کلام سینه به سینه بین مردم منتقل می شد، پیامبر با اشراف به این امر هنگام مرگش نقل هر حدیثی از خود را نفی نموده و بطور واضح قرآن و عترت خود را برای مؤمنان به ارث گذاشت. اما وصیت پیامبر مانع از آن نشد که سکانداران رسمی دین در طول تاریخ از آن ۷ حدیث استفاده نکنند.

خوب چنین تعداد از حدیث نمی توانست منجر به گرمی بازار و رونق آن برای همیشه باشد. بنابراین سکانداران رسمی دین می بایستی دو امر مشخص را در صدر وظائف خود قرار می دادند. اول آنکه از پیامبری که چنان در میان جمع می نشست که هیچ تازه واردی به درون جمع را قدرت شناخت و تمیز او از دیگران نبود، چنان تقدسی ببخشند که او را از میان جمع بر آسمانها بکشانند که اصلا برای توده مردم قابل دسترسی نباشد و هرگونه ارتباط با او نیازمندواسطه ای باشد که به آنها لقب «حدیث گو» داده بودند و این جماعت در هر کوی و برزنی از پیامبر حدیث نقل و چه بهتر بگوئیم جعل می کردند و از این طریق ام رار معاش می کردند و در خدمت قدرتی قرار داشتند که حاکم بود. دومین عمل مشخص این حدیث گویان، گریزاندن مردم از دین و آیات الهی و جهت دادن آنها به نقل حدیث از پیامبر و ائمه ای بود که در آسمانها نشسته بودند. اینچنین بود که از ۷ حدیث پیامبر در طول زمانی نه چندان طولانی هفت هزار حدیث ساخته شد.

در مذهب سنتی شیعه، وضع به مراتب بدتر از بقیه ادیان است، چرا که بین شیعیان تنها پیامبر اسلام نبود که مقدس شمرده می شد بلکه تعداد معصومین به ۱۴ نفر می رسید که از هر کدام احادیث مختلفی نقل شده بود.

شیخ ابوجعفر محمّد بن یعقوب بن اسحاق رازی معروف به کُلِـینی که مزمان با امام یازدهم شیعیان می زیسته با کتاب «اصول کافی» گشاینده راهی بود که تا به امروز کماکان ادامه داشته که در نهایت به خمینی و خامنه ای و دهها مراجعی ختم می شود که خود را واسطه بین مردم و امام غائب شیعیان حضرت مهدی می شمارند.

هیچ آمار شفافی از تعداد این واسطه ها و مقدار هزینه سالانه حوزه های علمیه در دست نیست و تنها خبر در این رابطه آنکه «حجت‌الاسلام والمسلمین محمودرضا جمشیدی» در آیین افتتاح شورای علمی پژوهشی حوزه علمیه خواهران استان قم در محل اردوگاه فاطمه الزهرا(س) گفت: تعداد 200 هزار طلبه خواهر و برادر در کشور برای 75 میلیون نفر جمعیت، بسیار اندک است و قابل توجه نیست.

اینچنین جمعی برای گرمی بازارشان نباید از هیچ احتمالی در شرح حدیث در گذرند. باید برای هر قشر و گروهی و دسته ای بنا به نیازشان حدیث از پیامبرو امامان شیعه نقل کنند. کلینی درباره کتابش گفته است: «در کافی تمام آنچه متعلم در فنون علم دین، به آن نیاز دارد و قصد عمل به اخبار درست و سنن صحیح دارد، جمع شده‌است». احادیثی که گاها عرق شرم را بر پیشانی هر مؤمنی می نشاند.

مسلم بود که در میان اینهمه حدیث آنچه که گم می گشت «حقیقت دین» و هدف از نزول آیات الهی بود.
آنقدر حدیث از بنیانگذار مذهب شیعه جعفری نقل شده است که اگر آنها را بر روزهای زندگیش تقسیم کنیم می بایستی امام جعفر صادق از بدو تولدش هر روز ۶ حدیث دست اول نقل می کرد. آنهم احادیثی که هیچگونه ریشه در منطق و حکمت ندارد. به نقل مطلبی از «محمد باقر مجلسی» بسنده می شود که درباره نشانه های ظهور امام غائب در کتاب بحار انوار جلد 13، صفحه 1076 می گوید:

«دجال در یک قحطی سخت پیش از ظهور امام زمان و یا مقارن با آمدن او از اصفهان یا سجستان از قریه یهودیه ظهور میکند و بر الاغ سفید سوار است که یک گام الاغ دجال یک مایل راه است. از هر موی الاغ دجال نغمه ای به گوش میرسد و آن نغمه ها موجب جذب مردم سست و ناپرهیزکار به او میشود. بیشتر پیروان او زناکاران و یهودیان و زنان و عربهای بیابانی و شرابخواران و بازیگران و نوازندگان هستند. دجال در یک دوره چهل روزه یا چهل ساله دنیا را پر از ظلم و جور و کفر میسازد و سرانجام بدست امام زمان نابود میشود. به نقل از علی ابن ابیطالب، دجال از مادر یهودی بدنیا آمده، در وسط پیشانی اش
تنها یک چشم دارد که چون ستاره میدرخشد و در پیشانی او نوشته شده او کافر است که هرشخص با سواد و بی سوادی میتواند آنرا بخواند. دجال داخل دریاها میشود و آفتاب با او میگردد.»

خوب چنین دیدگاهی متحجرانه و زنگار بسته که هیچ نشانه ای از دین و حقیقت آن با خود ندارد مسلم است که «دین ستیزی» را بعنوان یک عکس العمل طبیعی در درون خود پرورش می دهد.

در کجای چنین کلامی می توان از «منطق» و «حکمت» سراغ گرفت؟ در حالیکه خداوند در سوره نحل آیه ۱۲۵ خطاب به پیامیرش درباره دعوت مردم به دین می گوید:

ادْعُ إِلىَ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالحِْكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الحَْسَنَةِ وَ جَدِلْهُم بِالَّتىِ هِىَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِين

ترجمه: با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشى كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن! پروردگارت، از هر كسى بهتر مىداند چه كسى از راه او گمراه شده است و او به هدايتيافتگان داناتر است.

این شیوه قرآنی در برخورد با مخالفین و تمامی آنهایی است که اصل دین را منکر می شوند و خود این جماعت سکاندران رسمی دین صدها حدیث از امام جعفر صادق و سایر امامان شیعه نقل کرده اند که چگونه با منکرین دین و پیامبر بحث و گفتگو می کردند اما همین جماعت چون به قدرت رسیده اند چنان عرصه را تنگ کرده اند که نه تنها هیچ دگر اندیش دینی اجازه ندارد نظرش را بیان کند بلکه حتی کتابی نوشته شده از هاشمی رفسنجانی نیز در دوره احمدی نژاد اجازه چاپ نیافت. مخالفین تحت نام «منکر» و «کافر» و »طاغی» و «باغی» و «منافقین» قتل عام شدند.

بنیادگرایی مذهبی از همینجا بود که شکل گرفت و دین رسمی مانعی در مسیر هرگونه تغییر و تحول بشر در گریز از جهالت به سمت خردگرایی و اندیشه و آزادی شد.

اینچنین بود که آثاری از قبيل اصول کافی کلینی و جامع عباسی شيخ بهاء الدين عاملی و بحارالانوار و حليةالمتقين و زادالمعاد ملا باقر مجلسی و مفاتيح الجنان آخوند عباس قمی و معراج و معاد و توحيد دستغيب شيرازی و توضيح المسائل و تحريرالوسيله روح االله خمينی همه همه در خدمت تخدیر و تحمیق و تطمیع توده هایی در آمدند که با علم و دانش روز بیگانه بودند. و امروز تمامی جوامعی که ازآنها بعنوان «دنیای اسلام» یاد می شود از کشورهای عقب مانده و جهان سومی محسوب می شوند که در آنها «آخوند» و «علامه» و «خوجه» و «ایت الله» و … افکار عمومی را جهت می دهند.

دین زمانی می تواند به جایگاه واقعی اش برگردد که از اسارت سکانداران رسمی اش آزاد شود و این ممکن نیست جز با خلع ید از آنان.

و در ایران امروز تنها راه چاره همانا سرنگونی رژیم بنیادگرای مذهبی و دفع شر آن است تا بر ویرانه های آن حکومتی سکولار و با جدایی دین از دولت شکل گیرد و با یک طرح عاجل مبتنی بر آموزش علمی، جامعه را از سایه خرافات و جهل برهاند تا ایران و ایرانی بتواند جایگاه شایسته اش را در نزد ملل دیگر بازیابد و همراه با کاروان ترقی و پیشرفت نقش شایسته خود را در ساختن جهانی بهتر برای نسل های آتی ایفا نماید. در چنان حالتی می توان از دین مفهومی بهتر و منطقی تر ارائه نمود که راهنمای جامعه در بهتر زیستن و حرکت بسمت کمال باشد.

علیرضا یعقوبی

19 اردیبهشت 1393