زری اصفهانی- قصه کلاغ ها و عقاب ها – تقدیم به رزمندگان مجاهد خلق در زندان لیبرتی

 

زری اصفهانیاز زیر دیوار شکسته ای میگذرم

که بر کنگره فرو ریخته اش

چند کلاغ پیر و گر

با چشمانی  ریز ومکار

تاریکی ها را میکاوند

ود رجستجوی استخوان های پوسیده

منقارهای زرد شان را به هر سو می چرخانند

برای بلعیدن  آخرین ذرات زباله ای

که لاشخوران برجای نهاده اند

از طعمه   مردارها

شب را  به قارقاری ناهنجار فرا میخوانند

تا در بستر سیاهش

درمیان پرهای فروریخته

بالهای شکسته

  وعضلات واستخوان های فرتوتشان

جفتگیری  کنند

 و آنگاه که برزمین

 درمیان  لوش ولجن و کرم

بهم می تابند

 به اوج آسمان های فیروزه ای

و  پرواز بلند عقابان جسور

می نگرند

و

به مضحکه می خندند

 به مضحکه فریاد می کشند

به مضحکه آواز میخوانند

و پای میکوبند

 *****

از زیر آسمانی بلند میگذرم

که برکنگره فیروزه ایش

 عقابانی چند

ازبرابر  خورشید

گذر میکنند

بسوی قله های سرکش دور

وبالهای بلندشان

را هراس هیچ  توفانی

خم نمی کند