علیرضا یعقوبی – از ۳۰ تیر ۳۱ تا ۲۸ مرداد ۳۲ (۱)

 پیشگفتار:

یکی از بزرگترین خیانت های رژیم فاشیسم مذهبی به ایران و بالاخص به نسل جوان آن، تحریف و قلب تاریخ این سرزمین باستانی است.

دیکتاتورها و دیکتاتوریها بی ریشه ترین فرد و جریان در تاریخند. آنها فقط بقول خسروی خوبان شهید گلسرخی، گوشه ای از تاریخ را اشغال کرده و می کنند. و آنچه که در تاریخ تکرار شده و می شود، راه خلق و پیشتازان انقلابی و آنهایی است که برای آرمانهای والای انسانی، ملی و میهنی، بقول مصدق کبیر حاضرند از همه چیز خود بگذرند. لذا نظامهای دیکتاتوری و شخص دیکتاتور در تاریخ بدنبال عقبه، پیشینه و یافتن جای پایی و شجره ای است تا به دستاویز به آن خود را دارای رگ و ریشه و پیشینه و تاریخچه و دارای اصل و نسب و شناسنامه و رسالت تاریخی قلمداد کنند. تاریخ مشحون از این تلاش نام  وفق دیکتاتور و دیکتاتوریها بوده است. در تاریخ معاصر جهان، هیتلر در آلمان و موسولینی در ایتالیا. خود را حامل رسالتی ملی در تاریخ می دانستند که برای تحقق آن قیام کرده اند. آنها تلاشی نافرجام و عبث از خود نشان دادند و دنیایی را به تباهی و ویرانی کشاندند، و آنچه که در پایان عملکرد آنها در تاریخ و در دایره المعارف سیاسی جهان بثبت رسید تنها یک کلمه بود: «دیکتاتور».

تاریخ معاصر ایران هم جدا از این تجربه تاریخی نیست. خمینی، این بی ریشه ترین دیکتاتور تاریخ معاصر ایران تلاش نمود زیر علم «مشروعه خواهی»،شیخ فضل الله نوری را نبش قبر نموده و از او چهره ای مبارز و تاریخی برای تحقق رمانهای ایدئولوژیک خود بسازد و از قبل آن خود را دارای ریشه و نسب و شجره در تاریخ نشان دهد. او در ادامه به آخوند ابوالقاسم کاشانی تمسک می جوید تا ضمن یک تحریف تاریخی، در حالیکه نقش آفرینان و شاهدان آن برهه از تاریخ ایران هنوز بسیاری از آنها زنده اند، از یک خائن به آرمانهای ملی و میهنی یک چهره مبارز و ملی بسازد. در بزرگترین خیانت به تاریخ معا  صر ایران، کاشانی را بنیانگذار جنبش ملی شدن صنعت نفت به مردم و نسل جوان حقنه کند.

خمینی همانگونه که سیاست و اقتصاد و اجتماع را به لوث وجودش اود، همانگونه که در جنگ طلبی به بن بست رسید و ناچار به نوشیدن جام زهر صلح شد، در تحریف تاریخ و در دست و پا نمودن شجره و عقبه و پیشینه و جای پایی در تاریخ برای خود و عمله فراگرد خود ناموفق ماند. چرا که این درس بزرگ تاریخ است که نمی توان خورشید حقیقت را تا ابد از درخشیدن بازداشت. تمامی این تلاشها در تاریخ بطور اتودینامیکی و خود جوش و منطبق بر قانونمندیهای سرسخت حاکم بر حرکت تاریخ و اجتماعات، ناموفق باقی مانده و خواهد ماند.

تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف/مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی.

وجدان آگاه بشری را نمی توان دستکاری کرد. تاریخ، خواه ناخواه و بدور از خواست و اراده این یا آن فرد و جریان، در سر فصل خاص خود و طی پروسه لازم درباره هر کس و هر فرد، قضاوت خود را خواهد کرد. اگر حرکت تاریخ و هر فرد و جریان و موجود زنده و مادی را در مسیر بروز ماهیت خود علیرغم هرگونه ادعایی بدانیم، کاملا به علل شکست چنین تجارب ناموفقی اشراف می یابیم. اما نمی توان کتمان کرد که همواره دیکتاتورها توانسته اند با تمسک به ناآگاهی و جهل و یا برهم ریختن اوضاع و خلط قضایا، سیاست خود را در برهه ای از تاریخ به پیش ببرند و بر جامعه بشری ضرباتی جبران ناپذیر و سخت وارد  آورند که بیرون آمدن و رهیدن از آن به یک همت ملی و قدرت تشخیص و تمیز سره از ناسره در سایه «آموزش» و «تجربه»، نیازمند است

مقدمه:

پرداختن به تاریخ و یادآوری حوادث تلخ و شیرین گذشته با دیدی دیالکتیکی و قانونمند به آن، تنها بمنظور درس آموزی و عبرت گرفتن و گذشته را چراغ راه حال و آینده کردن است که می تواند منطقی، اصولی، راهگشا و آموزنده باشد.

در سری مقالات آتی در پی آن هستیم ضمن بحث و گفتگو حول حوادث تاریخ معاصر ایران از مقطع قیام ملی ۳۰ تیر ماه سال ۱۳۳۱ تا کودتای ننگین ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، در دوران نخست وزیری تنها دولتمرد دمکرات تاریخ معاصر ایران، دکتر محمد مصدق، ضمن شکافتن و بررسی و کنکاش این بخش از تاریخ وطنمان، ضمن ارج گذاری بر تلاش های آن بزرگمرد و دیگر یارانش همچون شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی، بر سرنوشت عبرت بار خائنان به آرمانهای ملی و میهنی و عقیدتی آن دوران از آخوند ابوالقاسم کاشانی، حسین مکی، مظفر بقایی، شمس حائری قنات آبادی و دیگر همراهانشان نظری بیفکنیم.

لازم به تصریح است که نقش آفرینان مثبت و منفی در آن برهه از تاریخ وطنمان، قریب به اتفاق نقاب خاک بر چهره کشیده اند، ما در پی تحسین و نفرین و نبش قبر آنها در راستای افزودن به تفارق در میان ایرانیان و هموطنان نبوده و نیستیم. بر عکس بر اتحاد و همدلی در بین صفوف متحد خلق پای فشرده و روشن شدن، شفافیت و طرد «ناسره» از «سره» و زدودن علف های هرز از جنبش سرسبز مردم ایران را یک رسالت تاریخی و ملی و میهنی، در این برهه از تاریخ ایران در راستای بکارگیری تمامی توانها و ظرفیت ها و پتانسیل ها و در یک کلام تحقق «همبستگی ملی» برای رسیدن به استقلال و آزادی پایدار ایران زمین که در قدم اول از سرنگونی فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران بنام «ولایت فقیه» می گذرد ، ارزیابی می کنیم.

برای روشن شدن ابعاد و اهداف قیام ۳۰ تیر سال ۱۳۳۱ باید نگاهی اجمالی به مجموعه حوادثی که راه به آن قیام برد، داشته باشیم. صف آرایی نیروها و معادله قوای بین دولت و جبهه ای که علیه آن عمل می کرد.

نگاهی اجمالی بر آنچه که راه به قیام ۳۰ تیر سال ۳۱برد:

مصدق در ۱۳ اردیبهشت سال ۳۱ رسما نخست وزیر ایران شد. او قبل از آن نماینده مجلس شورای ملی از تهران و رئیس کمیسیون ملی کردن صنعت نفت مجلس بود. او توانست لایحه ملی کردن صنعت نفت را در کمیسیون مربوطه از تصویب گذرانده و برای تصویب نهایی به مجلس ارائه نماید. مجموعه احوال آن زمان بعد از ترور سرلشگر حاجعلی رزم آرا و روی کار آمدن دولت مستاجل حسین علا گویای این واقعیت بود که به یمن تلاش های پیگیر مصدق و یارانش، ملی شدن صنعت نفت ایران و گسستن از وابستگی به استعمار پیر انگلستان به یک خواست ملی در نزد قاطبه اهالی ایران تبدیل شده است و کسی را توان و یارای مقاومت      ایستادگی در برابر این اراده و خواست ملی و میهنی نیست.

معمولا دشمنان در چنین حالتی چون زبون تر از آنی هستند که بخواهند در برابر اراده یک ملت بایستند به ناچار باید بطور تصنعی و ظاهری تن به اراده ملی داده و اهداف خود را از طریق توطئه و اقدامات پشت پرده به پیش می برند. دقیقا از همین منظر بود که جمال امامی مهره استعماری و دربار و از دشمنان قسم خورده مصدق، یک روز بعد از اعلام استعفای حسین اعلا، طی جلسه ای در مجلس، پیشنهاد نخست وزیری دکتر مصدق را مطرح ساخت، او را گمان بر این بود که با توجه به مجموعه حوادث و فعل و انفعالات سیاسی آن دوران ، با رد این پیشنهاد توسط مصدق بطور همزمان می تواند طرح ملی شدن صنعت نفت ر     که مصدق و یارانش به جد بدنبالش بودند را لااقل برای یک دوره به تعویق اندازد.

مصدق با ژرف نگری این پیشنهاد او را با شرط تصویب ملی شدن لایحه صنعت نفت در مجلس پذیرفت و جمال امامی و دربار را در مقابل یک عمل انجام شده و به طریق اولی در برابر اراده و خواست ملت قرار داد.

برگ مهمی از تاریخ ایران در حال ورق خوردن بود. مصدق و یارانش نیز خوشحال و اما مترصد از اینکه از اینکه توانسته اند با شیوه مبارزه پارلمانی به هدف ملی کردن صنعت نفت جامه عمل بپوشانند، به استقبال حوادث آتی شتافتند. شاید ترور رزم آرا این پیام را به آمریکا و انگلیس و دربار رسانده بود که دیگر نمی توان با اراده ملت به تقابل برخاست. پس باید بدنبال راههای دیگری رفت.

ترکیب کابینه اول مصدق گویای این واقعیت بود که در شرایط شکننده ای که مصدق عهده دار امور شده بود، او نمی توانست از بازی بر روی تضادهای آمریکا و انگلیس، صرفنظر کند. عبدالقادر آزاد از اعضای اولیه جبهه ملی بر این نظر بود که اعضای دولت باید از احزاب عضو جبهه ملی تشکیل شده و هر حزب دو وزیر در کابینه داشته باشد. مصدق با علم و اشراف بر شرایط، اعلام نمود که تا زمانیکه نخست وزیر است، عضو جبهه ملی نیست، به چنین سهم خواهی تن در نداد. او با اعتماد به نفس و اینکه در پیش بردن اهداف ملی و میهنی سرمایه ای بنام «ملت» را در کنار خود دارد به چنین خواسته هایی وقعی نمی نها  د. بهمین خاطر است که دشمنان او را به عناد و سخت سری و تکروی … متهم می کردند.

حزب توده، اینچنین از دکتر مصدق و دولت او استقبال نمود: «ملی، سنگری است که در پس آن دشمنان عوامفریب خلق، دزدان، غارتگران، مزدوران فرومایه به استعمار،طفیلی هاو حشرات پلید به توطئه چینی،تخریب، تحریک،آشفتن اذهان، تیره کردن روانها، زد و بند، ایجاد مفسده و آشوب و توهین به مبارزان راه آزادی ادامه می دهد. عقل ملی ناقص، فکرش کوتاه، منطقش ضعیف، زبانش الکن، اشکش گشوده، مطبخش پر دود، بسترش راحت، قصرش رفیع، پولش بی حساب و نیرنگش ناپایان است. این است خصایص ملی!». این همان حزبی است که در ائتلاف با دولت قوام السطنه از هیچ مایه گذاری از اصول اعلام شده خود و دن    ئتی فروگذار نکرد و با حضور سه عضوش در وزارت خانه های غیر حساس سر از پا در همراهی با مهره مطلوب استعمار نمی شناخت.

اما اگر معیار را در شناخت هر کس و جریانی به ارزشهای ملی و مردمی، در میزان مایه گذاری برای تأمین منافع ملی و کوتاه کردن دست استعمار از آن در آن مقطع بگذاریم و آن را از اظهار نظر و ادعاهای پرطمطراق تمیز دهیم، باید ادعا نمود که مصدق در ابتدای صدارتش تنها فکر و اندیشه اش مشغول به مسئله نفت و چگونگی تأمین منافع ملی ایران بود.

بیلان فعالیت شرکت نفت انگلیس تا این زمان نشان می داد که در طی نیم قرن از آغاز بهره برداری از چاههای نفت ایران، این شرکت چه غارت عظیمی از این منابع ملت ایران نموده است. طی نیم قرن، شرکت انگلیسی ۳۲۶ تن نفت – آنهم مطابق با آمارهای رسمی و اعلام شده که مسلما بطور غیر رسمی ابعاد آن فراتر از این مقدار بوده است – از چاههای نفت ایران استخراج کرده بود و در مقابل ۷۹۰ میلیون لیره سودی که به سهامداران خود و دولت انگلیس رسانده و یا صرف گسترش تآسیسات خود نموده بود، تنها ۱۰۵ میلیون لیره به صاحبان اصلی آن ذخائر یعنی ایران پرداخت کرده بود. از این مقدار تا چه میزان هز    نه دربار شده و حتی غیر مستقیم به خزانه دولت انگلیس واریز شده است، بماند.

نتیجه آنکه چنین غارتگری، ساده تن به اراده ملی مردم ایران نمی داد و از طرق و راههای مختلف و در رأس همه از طریق دربار و عوامل خود به کارشکنی و توطئه مشغول می شد، اگر به این مجموعه خواهر شاه، اشرف را نیز بطور ویژه بیفزائیم که او را با هر کسی که خوشش می آمد، «کشش و کوششی» بود و از این طریق برای پیشبرد اهداف ماجراجویانه خود دست به یارگیری می زد.

علیرضا یعقوبی

7 مرداد 1392