علیرضا یعقوبی – توافقات ژنو بین جان کری و سرگی لاوروف بر سر سوریه

yaghobiسوریه در پی کشورهای تونس و مصر و یمن و لیبی به «بهار عرب» پیوست. کشورهای غربی که تا آنزمان در کنار این جنبش قرار داشتند، بیکباره دچار محذوریت تاریخی شدند و اعلام کردند که مسئله سوریه راه حل نظامی نداشته و در ادامه حضور جریان «القاعده» را بهانه ای برای اتخاذ چنین تصمیمی قرار دادند ، انگاری که در جنبش های کشورهای دیگر عربی جریان «القاعده» حضور نداشته است!. اوباما با اعلام خط قرمزاستفاده از «سلاح شیمیایی» به بشار اسد «چک سفید» برای سرکوب مردم سوریه داد که تا آنجا که می تواند خانه های مردم بیدفاع را بر سرشان آوار کند. بنا به گزارش دبیرکل ملل متحد در همین دیروز یک شهر ۲۴۶ نفر را از زن و مرد و کودک بیدفاع اعدام دستجمعی کند. تا آنجا پیش رود که سلاح شیمیایی بکار گیرد. کار بجایی کشید که جان کری وزیر کنونی خارجه آمریکا طی مصاحبه ای با تلویزیون CBS در همان ابتدای قیام مردم سوریه، بخاطر گستردگی سوریه! امکان حضور در آن کشورو دخالت نظامی همچون لیبی را منتفی دانست در حالیکه نمی دانست که سوریه مساحتش یک پنجم لیبی هم نیست. چنین فردی با این سطح نازل از اطلاعات هم اکنون در مقام وزیر خارجه آمریکا قرار دارد. از یاد نبرده ایم برژینسکی عضو و استراتژیست «کمیسیون سه جانبه» و معمار بکارگیری «بنیادگرایان مذهبی» در     جنگ سرد» که رژیم آخوندی محصول بلافصل چنان طرحی بود، دو سال قبل اعلام داشت که «مسئله سوریه یک مسئله ملی هم نیست و قدرت تبدیل شدن به یک مسئله منطقه ای هم را ندارد» . او چندی قبل مشکل سوریه را بر آمده از تحریکات رژیمهای ارتجاعی همچون عربستان سعودی و قطر ارزیابی نمود.

تظاهر اولیه به برخورد نظامی با رژیم اسد بعد از بکارگیری چند گانه از سلاح شیمیایی، جایش را در طی پروسه ای به گفتگو با روسیه برای خلع سلاح شیمیایی اسد و در نهایت کنترل این سلاح ها داد. گویا رژیم اسد به قرادادی وفادار باقی مانده است که به این یکی تعهد داشته باشد!. واقعا چرا چنین است؟ آیا بهانه همان که اعلام می شود، وجود «القاعده» در جنبش مردم سوریه است؟ یا نه رژیم اسد از جایگاهی استراتژیک در تحلیل غرب از منطقه خاورمیانه برخوردار است؟ براستی مشکل در کجاست؟

درباره حضور القاعده باید گفت که این جریان جدا از اینکه توسط سازمانهای جاسوسی غرب در طول جنگ سرد، کشف و بنیانگزاری و تعلیم داده شد، این جریانات کهبطور محفلی تا آن زمان اداره می شدند، محصول بلافصل حکومتهای دیکتاتوری در منطقه هستند که اکثر قریب به اتفاق آنها از آمریکا دستور می گرفتند. در خلاء حضور نیروهای مترقی و انقلابی که توسط دولتهای وابسته به غرب سرکوب می شدند مسلما گل اندیشه و تفکر در چنین کشورهایی نمی روئید و خار بنیادگرایی همچون «القاعده» بود که در کویر سیاسی این کشورها بیرون می زد. در کدام کشور عربی نیروهای »القاعده» حضور ندارند؟ .

رژیم اسد به دهها دلیل مشخص نمی تواند از جایگاهی استراتژیک برای غرب برخوردار باشد. هر چند که حافظ اسد پدر بشار تا آنجا که توانست با شعارهای چپ نمایانه به منافع غرب در خاورمیانه کمک کرد که جای طرح آن در این گفتگو نیست. سوریه نه از منابعی برخوردار است که با منافع غرب سازگاری داشته باشد و به لحاظ سیاسی هم ظاهرا در تقابل با غرب در وابستگی به روسیه قرار دارد، بطوریکه تا به امروز هم دولت پوتین با کمکهای هم جانبه سیاسی و لجستیکی توانسته رژیم بشار اسد را روی پا نگهدارد. اما مشکل در کجاست؟

در اینجا به جایگاه استراتژیک رژیم ولایت فقیه می رسیم که همپیمان منطقه ای رژیم اسد است و حاکم واقعی و حکمران اصلی در دمشق است، می رسیم که در سوریه هر طور که بخواهد در کشتار مردم بیدفاع  جولان می دهد هر چند که این جولان در دمشق و شهرهای و روستاهایی که ارتش آزادیبخش سوریه حضور دارد، متوقف می شود و جرأت نزدیک شدن به بلندیهای «جولان» را ندارد، چون می داند آنجا «خط قرمز» آمریکا است. این قراردادی نانوشته اما مخفی بین رژیم گندگاو چاله دهان آخوندی و «استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا» است.«سلاح شیمیایی» را می توان علیه مردم سوریه بکار برد همانگونه که می تو  ان در «اشرف» قتل عام نمود چون دریافته است که «خط قرمز» غرب در منطقه در کجا قرار دارد!. مزدوران «حزب الله» را از جنوب لبنان تا دمشق می کشاند و زن و مرد و کودک سوریه ای را قتل عام می کند و جان به در بردگان را بی خانمان و آواره و دور از خانه و کاشانه می سازد.

باید جایگاه واقعی رژیم تهران را در تحلیل غرب درک کنیم و آنگاه دریابیم که تا کجا این رژیم در خدمتگزاری به منافع غرب در خاورمیانه عمل می کند. بدون درک این جایگاه حتی نمی توانیم قتل عام و جنایت علیه بشریت در اشرف را فهم کنیم. در یک جبهه مردم منطقه قرار دارند از عراق و سوریه و لیبی و مصر و تونس و یمن و مردم ایران و مقاومت آنها و در جبهه ای دیگر غارتگران بین المللی و امپراطوری بی وطنی که فقط به منافع خود می اندیشد و بنیادگرایان اسلامی به سرکردگی رژیم ولایت فقیه را قلاده کرده و هر زمان که بخواهد آنها را به جان و مال و ناموس مردم در هر کجا که بخواهد کیش داده

و از قلاده رها می سازد. روزی در عراق بمب گذاری می کنند و دهها انسان بیدفاع را به قتل می رسانند و روزی دیگر در اشرف قتل عام می کنند و زمانتی دیگر مردم بیدفاع سوریه را بمباران شیمیایی می کنند. و روزی دیگر تهدید به بمب گذاری در سفارت آمریکا و یا حمله کوچک به منافع آمریکا می کند (۱). القاعده و رژیم ولایت فقیه پیاده نظام این امپراطوری علیه مردم جهان و صلح و امنیت بین المللی علیرغم تضادهای ظاهری متفق عمل می کنند. این امپراطوری فراملی و بی پرنسیپ است که در همراهی با چین و سوریه بخاطر منافع مشترک که تحلیل آن در حوصله این بحث نمی گنجد، خلق های منطقه و در تحلی  لی گسترده تر مردم جهان را به گروگان گرفته اند.

باید این میز را بهم ریخت. باید با تحلیلی واقعی از شرایطی که در آن قرار داریم هرگونه خوشبینی به غرب را کنار بگذاریم. باید به اصل «کس نخارد» ایمان آوریم و تنها با چنین درکی از شرایط است که می توانیم و باید طرحی نو در اندازیم. «استقلال» شاه کلیدی است که مقاومت ایران با عزت و توانمندی آن را با خون قهرمانان ارتش آزادیبخش ملی ایران از جمله ۵۲ شهید اشرفی آن را نمایندگی می کند. با تکیه بر دارئی های بی بدیل خود باید تمنا را از درون و نهاد خودمان و از جوهر انسانی خود بکنیم و تنها با تکیه بر این اصل است که می توان توانائی ها و ظرفیت ها و پتانسیل های نهفته در خود  و خلق خود را باور و بالفعل نمود. جنبش های منطقه ای امروز از این منبع لایزال که مقاومت ایران طی سی و چهارسال گذشته از آن برخوردار بوده و در سختترین شرایط آن را در بازار سیاست به فروش نگذاشته است، الهام می گیرند. با این منطق، علیرغم تمامی دسیسه ها و تمامی جنایات، افق سیاسی- اجتماعی وطن مان روشن است. سوریه بلاشک آزاد خواهد شد و ملت ایران نیز به راهی جز آنچه که ارتش آزادیبخش ملی ایران بنا نهاده، تمکین نخواهد کرد. اینچنین باد.

پاورقی:

۱- اشاره به پیام دیروز ایمن الظواهری رهبر القاعده.

علیرضا یعقوبی، 15 09 2013