علیرضا یعقوبی: عده ای مأمورند و صد البته معذور! (قسمت ۱)

دوستی مرا مطلع ساخت که یکی از اعضای مستعفی شورای ملی مقاومت بنام «محمدرضا روحانی» طی مقاله ای در سایت موکل خویش، تمام افعال ماضی او علیه نگارنده حاضر را ، به حال استمراری در آورده و از بنده بنام «کارشناس مجرب امنیتی – اطلاعاتی» و «ژاکوبن وطنی»‌ که «دستورحمله» به او و دیگر عضو مستعفی شورای ملی مقاومت صادر کرده ام، نام برده است.

بیشک روحانی همچون موکل خویش اشراف دارد که طرح اتهامات و افترائات بدون ادله و سند و شواهد موجود از مصادیق عینی تهمت و افترا محسوب می شود و حق پیگیری حقوقی و قضایی  این گونه اتهامات برای نگارنده حاضر محفوظ بوده و برای شفاف شدن محیط و جامعه ایرانیان خارج از کشور مجبورم که در پیگیری کیفری اینچنین اتهامات بی پایه و اساس و عاری از حقیقت اقدام کنم تا افراد دیگری همچون او و موکلش و افراد دیگری که با طرح چنین ادعاهای واهی سعی در شبهه افکنی در میان جامعه ایرانیان خارج از کشور می کنند، هوس طرح چنین اتهاماتی نکنند. ایشان دانش آموخته فرانسه در علم حقوق هستند  باید بدانند که طرح چنین افترائاتی بدون پایه و دلیل و سند بیشک مجازاتی را در بر دارد که او و دیگر دوستانش ناچار به تقبل آن هستند. حتی اگر بدلیل عدم حضور این افراد در خاک محل اقامت طرف اتهام، پیگیری این قضایا تا حضور این افراد در انگلیس به تعویق می افتد، نگارنده پیگیری این موضوع را از طریق مجامع ذیربط همچون موارد پیشین، برای روشن شدن افکار عمومی جامعه ایرانیان خارج از کشور و شفاف شدن ابعاد آن در دستور کار خود قرار داده و لازم به تأکید نیست که در ایران آزاد شده فردا، ایشان و دیگر اتهام زنندگان باید در دادگاههای صالحه برای اثبات ادعاهای خود حضور بهم

رسانند. بهرحال طرح اینگونه مطالب واهی حکایت از این دارد که «عده ای مأمورند و صد البته معذور!».

قبل از ورود به ماهیت بحثی که روحانی در مقاله خود طرح کرده است، باید ایمیلی را که اخیرا با تشدید حملات ایچنین افرادی به نگارنده حاضر دریافت کرده ام را با دوستان به اشتراک بگذارم. این ایمیل را از دوستی از هامبورگ – آلمان که در سالهای دهه ۶۰ با بنده در انجمن دانشجویان مسلمان آلمانغربی آن زمان همکار بوده، دریافت داشته ام که نام و نام خانوادگی او نزد بنده محفوظ می باشد. متن پیام به اندازه کافی گویا بوده و نیاز به هیچگونه تأویل و تفسیری ندارد. متن پیام بشرح زیر است . فقط بعلت محذوریت امنیتی از تنها از حرف اول نام خانوادگی افراد از سوی نگارنده حاضر در متن پیام استفاده شده است:

«علیرضا سلام، امیدوارم حال خوب باشد. چند وقت پیش در مقاله ای از تو در جواب به اسماعیل وفا یغمائی خواندم که در بازجوئی ات توسط مأمور وزارت اطلاعات با نوارهای ویدئویی و کاست زیادی روبرو شدی. از طرف دیگر حالا هم یک عده راه افتاده اند و بعد از مقاله مصداقی علیه تو بدون هیچ مدرک و سندی ترا به وزارت اطلاعات وصل می کنند. راستش را بخواهی خیلی با خودم جنگیدم، خیلی به اعصاب خودم فشار آوردم، آخرش نتوانستم با وجدانم کنار بیایم. هنوز آن روزهایی که در کنار هم بودیم را فراموش نکرده ام. شبهای ماه رمضان سال ۶۱که برایمان کلاس «فلسفه شعائر» گذاشته بودی. سالهای زیادی گذشته هنوز یادم مانده جمله ای که می گفتی معرفت و آگاهی نیمی از مبارزه است. همه ترا اینجا در منزا (۱) شف ایدئولوگ مجاهدین می دانستند. همه گروههای به تو احترام می گذاشتند چون در بحث ها با منطق اصلا عصبانی نمی شدی، ادب خاص خودت را داشتی. پس هر چه فکر کردم وجدانم اجازه نداد که مطالبی را که درباره تو می دانم با خودت در میان نگذارم.

راستش آن فیلم ها و نوارها را محمود ب با سفارش سعید شاهسوندی در اختیار وزارت اطلاعات گذاشت. می دانی که او مسئول تبلیغات واحد هامبورگ انجمن بود و همیشه یک نسخه از نوارها را در خانه اش حفظ می کرد. او می خواست به ایران برود در یک خوش خدمتی آن نوارها و فیلمها را در اختیار آنها قرار داد. حالا هم به ایران رفت و آمد می کند. اینها وقتی که از ایران فرار کرده و در ترکیه بودی از طریق خواهر زاده های حسین ط رد ترا گرفتند که مثل اینکه قاچاقچی آنها با تو یکی بود و در خانه قاچاقچی ترا دیده بودند و با تو آشنا شده بودند. تو یک شماره تلفن از آلمان داده بودی که به آنها در نو  شتن کیز کمک کنی. اینها به شماره تلفن خانه دوستت هم زنگ زدند و رد ترا گرفتند تا اینکه معلوم شد به انگلیس رفته ای. آدرس ترا در انگلیس را هم گیر آورده بودند اما تو یکباره از تظاهرات مجاهدین غیبت زد و شاید هم مشغول کار یا درس شده بودی. گذشت تا اینکه دوباره ترا پیدا کردند از طریق مقالاتی که می نوشتی. این مقالات هم بخاطر اینکه تأثیر گذار بود. خط و مشی تو در نوشتن با بقیه فرق می کرد. بهمین خاطر برای اینها سخت بود که یک نفر با این شیوه از مجاهدین دفاع کند. تا اینکه اسماعیل وفا یغمایی و مصداقی و دیگران آن مطالب را درباره سازمان نوشتند و تو وارد این بحث ها شدی. ب  ازهم طرز نوشتن تو با بقیه فرق داشت و این شیوه برای اینها قابل قبول نبود. این فحاشی را دوست داشتند تا برای اعمال و کدار خودشان توجیهی داشته باشند. تا اینکه مقاله مصداقی علیه تو منتشر شد. نوشتن این مقاله از طرف سعید شاهسوندی و از طریق منوچهر ص که از دوستان یکی از همین اعضای استعفا کرده شورای ملی مقاومت از دوران کنفدراسیون بود، سفارش شد. همه اطلاعات دروغ را هم اینها به او دادند. حالا هم یک نفر بنام مهدی برزین که با همین عضو سابق شورا در تماس است افتاده به دوره گردی علیه تو که خودت شاهدش هستی. اینها همه واقعیت را درباره تو می دادند. چه بلاها در ایران کش    دی اما هدفشان این است که ترا از دور خارج کنند. یکی از طریق تماسی که با بعضی از هواداران مجاهدین دارند و  با شایعه پراکنی علیه تو، گوش این هواداران را پر می کنند تا آنها به مجاهدین علیه تو فشار بیاورند و دوم از طریق افرادی مثل یغمایی و برزین و دیگران. روی رفتنت به ایران مانور می بیاورند بدون اینکه بگویند چه بر سرت در آنجا آمد که همه اش را می دانند. من با مجاهدین کاری ندارم اما از اینکه با یک دوست سابقم که از او خاطرات خوشی دارم اینگونه حمله می شود لجم می گیرد. می خواستم یک انتقاد هم از تو بکنم. هرکسی که ترا دیده می داند که آدم خوش قلب و صمیمی هستی اما ی     ایراد بزرگ داری و آنهم زود اعتماد کردن به دیگران است. در رابطه ات با دیگران تجدید نظر کن. به آدمها ساده اعتماد نکن.  امروزه خیلی ها را روزگار و رژیم جاسوس کرده است و بعضی ها جاسوس دو جانبه اند. نمی خواهم بگویم که از فعالیتت کم کن اما مواظب دور و اطرافت باش. ……..»

همانطوریکه در بالا ذکر کردم این پیام کاملا روشن و شفاف است و نیازی به تحلیل و تفسیر ندارد. حال می خواهم نظرم را درباره فرد روحانی با توجه به سخنانی که از او در روز به خاکسپاری زنده یاد بانو مرضیه شنیده ام و همچنین با مطالعه مقالات و گفتگوهای تنی چند از اعضای شورای ملی مقاومت، بیان دارم.

شاید هموطنان همچون این نگارنده از طریق شبکه های تلویزیونی، سریال طنز «شبهای برره» را دیده باشند. شخصا چندین قسمت از این سریال را دیده ام. در ام القرای جهل و جنایت که تلاش دارد جامعه ایرانی را به اعصار میانی تاریخ سوق دهد، هنرمندان مشعل داران فرهنگ و تمدن بشری هستند که وظیفه دارند تا آنجا که می توانند حتی گالیله وار با ایما و اشاره و یا طنز هم که شده علیرغم سانسور شدید در «سرزمین عجایب» (۲)، با جهل و خرافه بستیزند.

این سریال شخصیتی را در خود داشت بنام «نظام» که با موجودی در عالم غیب بنام «برزو خان» در تماس بود و از او الهام و دستور می گرفت. توهماتی که روحانی از شرکت عده ای تحت عناوین مختلف اما در هیبت همان «برزو خان» ها در شورای ملی مقاومت و یا طرح «همبستگی ملی» می پراکند که عنقریب با عضویت خود در شورای ملی مقاومت، رژیم آخوندی را ساقط سازند، او را شبیه همان «نظام» سریال «شبهای برره» در نظر نگارنده حاضر مجسم می ساخت. مقاله حاضر او بنوعی دیگر تداعی گر همان شخصیت «نظام» می باشد که بجای اعتراف به یک واقعیت که برای آنهایی که چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن دارند  ، تلاش نموده است با سیر آفاق و دوختن زمین و زمان به نتیجه دلخواه خود دست یابد. جای جای مقاله او در توهین به شعور انسانی نشان از یک شخصیت متوهم دارد که تلاش دارد به یک خیانت آشکار به مقاومت مردم ایران و یاران دیروزش، به آن لباس عافیت بپوشاند و دیگران را به همراهی با این مسیر خیانتبار دعوت کند و در این تحقق این هدف دیواری کوتاهتر از دیوار این نگارنده نیافته است. وقت را مغتنم شمرده و به نقد مقاله او می پردازیم.

او  در همان ابتدای مقاله از دلیل اصلی استعفای خود و دوست همراهش را اینچنین یاد می کند:

«روزی که استعفا می‌دادیم به نیکی می‌دانستیم که یک هزارم قدرت مادی مخاطب خود را نداریم. ما دو نفر نیم درصد اعضای شورا نمی شدیم. اما دیگر چاره‌ای باقی نمانده بود. مسئول شورا هوس کرده و در نوک پیکان تکامل و تاریخ قرار گرفته بود. برای همه تصمیم‌های قطعی و لازم‌الاجرا می‌گرفت.» (۳)

روحانی بعد از مدتی سکوت و مطالعه ادعاهای دو طرف قضیه یعنی اضداد مجاهدین و شورای ملی مقاومت و اعضا و هواداران و حامیان مجاهدین و شورای ملی مقاومت، با عاریه گرفتن مبتدیانه از ادعاهای تنی چند از اعضای جدا شده بیکباره کاشف قرار گرفتن در «نوک پیکان تکامل و تاریخ» از سوی مسئول شورای ملی مقاومت شده است. کسانیکه با آثار تئوریک و ایدئولوژیک مجاهدین و حتی دو کتب اولیه سازمان یعنی «شناخت و تکامل» که توسط بنیانگذاران مجاهدین و بلاخص مجاهد شهید محمد حنیف نژاد نگارش شده است، آشنایی دارند، می دانند که مقوله «نوک پیکان تکامل و تاریخ» امری جدید و خلق الساعه ا     نیست که روحانی متوهمانه موفق به کشف آنها شده باشد. اصولا نقش نیروهای راهگشا در تاریخ، نقشی رهبری کننده می باشد. مجاهدین در آثار تئوریک خود از «انسانهای طراز مکتب» یاد می کنند که در نوک پیکان تکامل بعنوان مشعل داران آگاهی و رهایی کاروان بشری حرکت می کنند و تاریخ متأثر از رنج و فدای آنها راه به جلو می گشاید و سدهای ضد تکاملی به یمن پاکبازی و صدق و فدای آنها فرو ریخته می شود.

بخاطر اینکه روحانی در همین مقاله از آیات قران یاد کرده است، مجبورم به یک آیه که در آن به نقش نیروهای راهگشا و پیشتاز اشاره شده است، مراجعه کنم:

«وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَـذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا» (آیه ۷۵ سوره النساء)

ترجمه فارسی: «و شما را چه شده كه كارزار نمىكنيد در راه خدا و آن ناتوان شمردهشدگان از مردان و زنان و كودكانى كه گويند: پروردگارا، ما را از اين شهرى كه مردمش ستمكارند بيرون بَر و براى ما از نزد خويش سرپرستى قرار ده و براى ما از نزد خويش ياورى برگمار.»

و یا در نهج البلاغه خطبه سوم می خوانیم : «و ما اخذ الله علي العلماء ان لا يقاروا علي كظه ظالم و لا سغب مظلوم لا لقيت حبلها علي غاربها.»

ترجمه فارسی: «و اگر نبود عهدی که خدا از علما گرفته تا راضی نشوند بر سیری ظالم و گرسنه ماندن مظلوم، هر آینه ریسمان و مهار شتر خلافت را بر کوهان آن می انداختم.»

خوب اگر نبود حضور چنین پشتازانی در شب ترین شبهای تاریخ، ارابه تکامل مسلما از حرکت باز می ایستاد چرا که نیروهای بازدارنده و ارتجاعی بخاطر منافع طبقاتی و حفظ ارزشهای جاهلی، براحتی حاضر نبودند که تن به تسلیم در برابر اراده خلقها و ملتها بدهند.

راه دور نرویم طی ۳۵ سال گذشته چه جریانات و افراد و شخصیت هایی بوده اند که نقاب از چهره خمینی و رژیم او برداشتند و بهای آن را به سنگین ترین وجه ممکن پرداختند. جایگاه این افراد در تاریخ کجاست؟ امروز هم چه کسانی همچون علی صارمی و جعفر کاظمی و علی حاج آقایی و محسن دگمه چی و … راهگشایان تاریخ ایران سرزمین در سیاهترین ادوار آن هستند؟. چرا به آنهایی که جانهای خود را در مسیر آرمان رهایی و عدالت اجتماعی فدیه کرده اند ارج می گذاریم الا اینکه اینها نقشی فراتر از انسانهای طراز نظام در تاریخ دارند؟. هر گروه و سازمان و شخصیتی را رسالت و وظیفه ای است، در آرم مجاه  دین، رسالت جهانی آنها بعینه مشاهده می شود. چه کسانی پیشقراول مبارزه جهانی علیه «بنیادگرایی مذهبی» هستند؟. جنایات سبعانه رژیم در قتل عام ۵۲ اشرفی بواقع حکایت ازنقش راهگشای این جریان در امر مبارزه جهانی علیه بنیادگرایی مذهبی دارد وگرنه رژیم را چه نیازی به دست زدن به چنین جنایتی در حق افراد خلع سلاح شده بود؟. چون اینها راهگشایان تاریخ معاصر ایرانند و بدون هیچ شک و تردیدی در فردای ایرانزمین از نقش آنها در تاریخ ایران به نیکی و سزاواری یاد خواهد شد هر چند که عده ای از راه مانده و در هم شکسته و واداده در خدمت به بزرگترین دشمن تاریخ بشر معاصر سعی دارن  د آب را گل کنند اما زلالی آب با فرونشینی غبارها بازهم روشن خواهد شد.

البته روحانی حق دارد با لودگی که در جای جای این مقاله بکارگرفته است در توجیه خنجری که از پشت به مقاومت و یاران دیروز شورایش زده است، تلاش کند اما مردمی که ۳۵ سال دجالگری خمینی و دروغ و فریب او را به یمن مبارزه پیشتازان انقلابی جواب گفته اند در برابر اینگونه توجیهات سخیفانه تره ای خورد نخواهند کرد. ما درون را بنگریم و حال را نی برون را بنگریم و قال را.

(ادامه دارد)

پاورقی:

۱- منظور سالن غذاخوری دانشگاه در آلمان می باشد.

۲- عاریه گرفته شده از نویسنده شهیر معاصر روانشاد غلامحسین ساعدی در نگارش نمایشنامه «اتللو در سرزمین عجایب».

۳- برگرفته از مقاله محمد رضا روحانی.

yaghobi