علیرضا یعقوبی: عده ای مأمورند و صد البته معذور! (۲)

yaghobiدر بخش اول به ادعای روحانی درباره «نوک پیکان تکامل و تاریخ» پاسخ گفتیم. برای کسانیکه با الفبای سیاست آشنایی دارند بخوبی روشن است که نمی توان مقولات اخص ایدئولوژیک را در کار سیاسی روزمره و شورایی تعمیم داد. قانونمندیهای کار در یک جبهه برای رسیدن به اهداف مشخص و مرحله ای همچون سرنگونی رژیم آخوندی و تشکیل دولت موقت ۶ ماه تا شکل گیری نهادهای حکومتی منتخب مردم، هیچ تناسخی با طرح آرمانهای ایدئولوژیک و مقولات تئوریک ندارد. لذا عاریه گرفتن واژه هایی همچون «نوک پیکان تکامل و تاریخ» از تنی چند عناصر منفصل از مجاهدین توسط روحانی فاقد وجاهت قانونی و منطق

حاکم بر کار شورایی و فقط در خدمت توجیه همان از پشت خنجر زدن به مقاومت ایران است. چرا که تفاوت های طرح مقولات تئوریک و ایدئولوژیک و پیگیری مطالبات شورایی و جبهه ای  چنان  اظهر من الشمس است که امکان هیچگونه تداخل امور مربوط به این دو درذهن ساده ترین عنصر سیاسی متبادر نمی شود تا چه رسد به مسئول شورایی که ۳۲ سال این شورا را در برخورد با مسائل غامض و دشوار و پیچیده سیاسی و نظامی به پیش برده است.

پناه بردن به چنین بهانه های سخیفی در واقع این سؤال را مطرح می سازد که چگونه حضرات بعد از ۳۲ سال همکاری با مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران موفق به  کشف «انحصار طلبی» و «مطلق گرایی» و «تسلیم طلبی» همه اعضای شورای ملی مقاومت در برابر اراده مسئول شورای ملی مقاومت ایران شده اند؟ مثل اینکه آقایان عنوان دکترا در پیشوند نامشان یدک می کشند اما عملا در شناخت از مجاهدین و رهبری آنها ۳۳ سال از خمینی مرتجع هم عقب مانده ترند!. مگر آنها در تیر ماه سال ۵۹ بعد از حوادث امجدیه از خمینی نشنیده بودند که با همان ادبیات خاص خودش گفت: «اینها می خواستند منه گول بزنند!». اگر خمینی نگفت که اینها بدتر از کفارند. شما چگونه روشنفکری هستید که اینچنین از شناخت یک پدیده که خمینی در پی دو الی سه جلسه در نجف در دیدار با نمایندگانشان آنها را شناخت،  ۳۲ سال وقت نیاز داشتید تا به تحلیل خمینی از آنها برسید؟. براستی حضرات برای شناخت پدیده های بمراتب پیچیده تر به چند سال زمان احتیاج دارند!؟ .

جالب این است که یکی از این افراد منفصل از مجاهدین شکایت داشت که چرا گروهها و سازمانهای سیاسی درباره افشاگری های آنها علیه مجاهدین و رهبری آنها عکس العمل نشان نمی دهند؟. انگار که حضرات کشفیات جدیدی کرده اند. به حقایق جدیدی درباره مجاهدین و رهبری آنها رسیده اند!. آنچه که شما بعد از ۳۴ سال از قیام سال ۵۷ به آن رسیده اید، خمینی در همان اول انقلاب با زبان اشهدش علیه آنها بیان کرد. مگر پیشینیان شما که از مقاومت بریدند و زبان به شکوه و شکایت از مجاهدین و رهبری آن گشودند، به چه سرنوشتی نائل آمدند؟ به رزم و نبرد خود در شرایط نوین ادامه دادند یا که نه در بهتر  ین حالت کنج عزلت گزیده و به انزوا پناه بردند و در اکثر موارد آن در بدترین حالت به زائده ای علیه هرگونه مبارزه و تلاش در راه تغییر تبدیل شده و به عمله دستگاههای امنیتی و ابزار سرکوب دشمن تبدیل شدند!؟.

در فرازی دیگر روحانی با لودگی خاص خود اعلام «سال سرنگونی» از سوی مسئول شورای ملی مقاومت را به سخره گرفته است. باید گفت در تحلیل آکادمیک از جایگاه و خصوصیات یک رهبر سیاسی بعنوان اولین مشخصه به «الهام بخش» بودن او اشاره شده است. یعنی یک رهبر سیاسی باید با شتحلیل مشخص از شرایط مشخص» در حالیکه دشمن سعی می کند با سرکوبگری و جنایت، یأس و نؤمیدی را بر جبهه انقلاب مستولی ساخته و به آن تحمیل نماید، باید با اعلام بموقع و علنی موضع انقلاب و قیام، الهام بخش امید و تلاش و نشاط در صف انقلابیونو مبارزان باشد. او باید شعله های قیام و امید به آن را قبل از همه در قل    ها روشن و پرفروغ نگاه داشته و دشمن را در «جنگ روانی» ناکام گذارد. چرا که امروزه «جنگ روانی» بخش تفکیک ناپذیر از جنگ تمام عیار نظامی محسوب شده و در شرایط مشخص کنونی که دشمن با کشتار و قتل عام انقلابیون مستقر در اشرف و لیبرتی که بیشک «کانون استراتژیکی نبرد» علیه رژیم ولایت فقیه بعد از تجربه ناکام «جنبش سبز» محسوب می شوند، می کوشد شعله های قیام و مبارزه علیه فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران را کم فروغ سازد، رهبری مقاومت باید مشعل دار مقاومت و مبارزه به هر قیمت باشد. دشمن ضد بشر معنای این پیام مسئول شورای ملی مقاومت را بیش از هر کس و جریانی درک نموده و در وجود او ، خواب آشفته کابوس مرگ رژیمش را می بیند.

روحانی در بخش دیگری از مقاله یاد شده با فرهنگی برخاسته از میان خلص ترین عناصر رژیم آخوندی، مجاهد خلق مهدی ابریشمچی را به «مهدی غائب» و فدائی خلق مهدی سامع را به «مهدی حاضر» نامیده است. باید گفت بکارگیری چنین ادبیات سخیف و مبتذلی حتی عقب مانده ترین و لمپن ترین و طفیلی ترین اقشار وابسته به این رژیم را به تبسم وا نمی دارد. باید به روحانی یادآور شد که «برادر شریف» از شریف ترین رجل سیاسی تاریخ معاصر ایران است که ذره ذره اعتبار خود را از قریب به ۵۰ سال مبارزه بی امان با دو رژیم گذشته و کنونی کسب کرده و از جایگاه ویژه ای در قلب و روح بهترین فرزندان ایرانز  مین برخوردار بوده و بکارگیری چنین واژه هایی در توصیف او، نه تنها از ارزشهای او نکاسته بلکه او را بیش از پیش نزد یاران و دوستان انقلاب محبوبتر می سازد. قبل از روحانی هم کسانی همچون آن «معتاد خمینی» بوده اند که تلاش عبث نموده بودند تا خدشه ای بر جایگاه و شخصیت مجاهد خلق مهدی ابریشمچی وارد سازند. آخوندهای گند گاو چاله دهان  و اراذل و اوباش آنها که دیگر جای خود دارند، تعجب انگیز آنکه روحانی در این مقوله هم لااقل ۳۰ سال تأخیر فاز دارد!.  مسلما فدائی خلق مهدی سامع هم بنا به سابقه مبارزاتی اش خدشه ای از قبل بکارگیری چنین عبارات مبتذلی بر چهره اش وارد نخو    هد آمد و این فقط شخصیت تنک مایه و میان تهی چنین مدعیانی را بیش از پیش معلوم و مشخص می سازد.

روحانی در بخش دیگری از مقاله اش به ریسمان پوسیده نامه نگاری مسئول شورای ملی مقاومت به رفسنجانی اشاره می کند. براستی کاتولیک تر از پاپ و مارکسیست تر از مارکس شدن قبل از آنکه بیانگر یک درایت باشد نشاگر یک بلاهت محض آنهم در عصر کبیر آگاهی جامعه بشری است. براستی چه کسی نمی داند که تقدم و تأخر در تضادها و بکارگیری تمامی امکانات و ظرفیت های موجود حتی در درون رژیم، علیه تضاد اصلی یعنی «اصل ولایت فقیه» یک وظیفه و رسالت انقلابی محسوب می شود که مسئول شورای ملی مقاومت و فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی ایران بلحاظ علمی و عملی بدان اشراف کامل داشته و جدا از قیل      قال و شبهه افکنی های این یا آن معاند، لحظه ای در ایفای وظیفه تاریخی اش درنگ نمی کند. معنی اینچنین نامه نگاری های سرگشاده را قبل از همه دو طرف درگیر در درون رژیم، درک و فهم کرده و در برابر ان اعلام موضع می کنند و چه کسی نمی داند که هدف چنین نامه نگاری هایی نه فرد و یا جریان مخاطب بلکه عموم مردم هستند. رهبری جریانی که بعد از ۳۴ سال مبارزه بی امان و تقدیم دهها هزار شهید در مسیر رهایی ملت ایران از شر بلیه آخوندی از جمله همسر، خواهر ، برادر و سردارانی همچون موسی خیابانی، باید در عین تأکید بر «هیهات مناالذله»، در پیچ و خم حوادث آتش قیام مردمی را شعله ور س  ازد و از یاد نبرده ایم که شعله های قیام ۸۸ از میان تضادهای لاینحل داخلی رژیم برافروخته شد.

روحانی در فرازی دیگر از مقاله اش اعلام می دارد: آن احکام غیابی غلاظ و شداد در اجرای فرمان «برادر» صادر شد. به فرمان دست‌اندرکاران و برای تکمیل مأموریت سرکوبی خوارج فوراً «آلت فعل‌ها» بسیج شدند. پیشرو آنان انقلابی نوظهور بازگشته از تهران، کارشناس مجرب امنیتی – اطلاعاتی جناب استاد حقوق بین‌الملل دانشگاه بیرمنگام، علیرضا یعقوبی ملقب به ژاکوبن وطنی بود که روز ۲۱ خرداد فرمان حمله را صادر کرد. فردای آن روز مهدی غایب (مهدی ابریشم‌چی) در ارتباط مستقیم با استرالیا و نروژ پروژه «آزادیخواهانه» بند از بند بازکردن را ترغیب و تشویق فرمودند. بلافاصله مه  دی حاضر (سامع) به خط شد تا از قافله‌‌ی ژاکوبن‌های وطنی عقب نیفتد.».

مسلم است که کسانیکه اندک آشنایی بر چارت تشکیلاتی سازمانهای انقلابی به طور عام و سازمان مجاهدین خلق ایران بطور خاص دارند، می دانند که طرح چنین توهماتی آنهم بدون ارائه حتی یک سند و مدرک و ادله همچون سایر ادعاها، مرغ پخته را هم به خنده وا می دارد.

روحانی البته می تواند برای توجیه تغییر جبهه اش، سیر آفاق کند و زمین و زمان را بهم بدوزد تا یأس و نؤمیدی خود و دوستش را از تغییر معادله قوا بین مقاومت و دشمن توجیه کند. این اولین بار و مسلما آخرین بار در تاریخ نخواهد بود که عده ای تلاش کرده مذبوحانه ماهیت خود را در پی متهم کردن دیگران بپوشانند اما نمی دانند که حرکت تاریخ بسمت افشای ماهیت ها یعنی همه اشیاء در دنیای مادی بسمت بروز ماهیت در حرکتند، لذا توجیه و متهم ساختن دیگران نمی تواند از واقعیت سترگ افشای ماهیت ها در پروسه حرکت هر پدیده جلوگیری بعمل آورد. تا همینجای کار هم بسیاری از حقایق برای آنها  یی که چشمی خرد بین دارند واقعیت ها روشن است.

از طنز تاریخ آنکه روحانی در تحلیلی جدید از جایگاه این نگارنده او را از موضع یک راننده پیتزایی از نظر موکلش تا فرمانده عالی سیاسی و نظامی دو سازمان دیرپای مبارزه یعنی سازمان مجاهدین و چریکهای فدائی خلق ایران ارتقای مقام داده است که با فرمان او مجاهد خلق مهدی ابرایشمچی و فدائی خلق مهدی سامع به خط شده تا اوامرش را عینیت ببخشند. روحانی اما در این میان یک  ناشیگری کودکانه در عین سن بالای ۷۰ سالگی از خود بروز داده است و آن اینکه اگر مجاهدین اهل «بند بند باز کردن» کسی بودند مسلما  یک بریده مزدور بنام مسعود دلیلی داخل امکان نمی یافت تا در یک شبیخون وحشیا  نه به اعضای ارتش آزادیبخش ملی ایران مستقر در اشرف، به مقاومت ایران آنچنان ضربه ای وارد ساخته و ۵۲ تن از آنان را در همکاری با مزدورانی که با خود آنها را به اشرف کشانده بود، بشهادت برساند. در واقع مسعود دلیلی «داخل» تمامی رشته هایی که روحانی و دیگر شرکایش در «خارج» علیه مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران بافته بودند، پنبه کرد و کید و حیله آنها را نقش بر آب نمود. یعنی خون ۵۲ شهید مجاهد خلق در اشرف رسواگر کسانی شد که ادعای «مرگهای مشکوک درون تشکیلاتی» و «سرکوب اعضا جدا شده » از سازمان مجاهدین خلق ایران بنا به نامه ۲۳۰ صفحه ای به آقای مسعود رجوی داشتند و همه مکر و حیله های انها را به خودشان برگرداند. لذا روحانی می تواند از هم اکنون تا هر زمانی، بنده را نه تنها «کارشناس مجرب امنیتی – اطلاعاتی» و در خدمت سرویس های امنیتی رژیم آخوندی بلکه عضو تمامی سرویس های جاسوسی و ضد جاسوسی جهان از جمله سیا و انتلیجنت سرویس و ک گ ب (نمی دانم این آخری هنوز وجود دارد یا نه؟) بداند اما نمی تواند بر رسوایی خود و شرکایش بالاخص بعد از شهادت ۵۲ مجاهد خلق در اشرف سرپوش بگذارد و صد البته حق پیگیری قضایی اتهامهایی که او بر بنده وارد کرده است، برای این نگارنده همچنان که در قسمت اول همین بحث مطرح شد، محفوظ بوده و روحانی و موک  لش را هیچ امکان فراری از پاسخگویی به اتهامات واهی شان علیه بنده نبوده و نخواهد بود.

لازم به ذکر نیست که اگر این نگارنده به صفاتی که روحانی از آن یاد کرده متصف بود، از هرگونه تلاشی و نابودی شورای ملی مقاومت ایران و یا سازمان مجاهدین خلق ایران همچون همه اضداد انها استقبال می نمود نه اینکه در برابر عکس های آن عزیزترین عزیزانش زانو زده و به ارواح طیبه آنها ادای احترام کند. براستی آیا روحانی و دوستانش لحظه ای به اتهاماتی که متوجه فرد علیرضا یعقوبی می سازند و قضاوت افکار عمومی اندیشیده اند؟ آیا افکار عمومی این سؤال را مطرح نمی سازد که علیرضا یعقوبی چگونه آدمی است که در روز روشن اقدام به آدم ربایی (ربودن بچه مجاهدین به زعم این مدعیان)  کرده و دستگاههای شرکت های چاپ را به زعم این افراد، قطعه قطعه نموده و با خود به ایران برده و مسلما به ادعای اینها به دهها کار خلاف دیگر مبادرت ورزیده است و بازهم در این اروپا حضور دارد و دستگاههای قضایی اروپای واحد هم حتما برگ چغندر تشریف دارند که در برابر این اقدامات خلاف قانون دست به عمل مشخصی نمی زنند؟.

با تمام این افتراها و تهمت ها، روحانی و شرکایش بدانند که این نسل تصمیم گرفته است بعد از غدر و خیانت خمینی و جانشینش، نقطه پایانی بر گندم نمایی و جو فروشی و بر دجالگری و دروغگویی و شارلاتانیسم بگذارد. شما با خاطری آسوده می توانید دیگران را متهم به عضویت در این یا آن سازمان جاسوسی و یا ضد جاسوسی کنید چرا که از تقوا و صداقتی برخوردار نیستید. چند ماه قبل از جدایی از شورای ملی مقاومت در کنار ما شعار می دادید «اشرف سلامت می کنم / جان را فدایت می کنم» و اشرفیان را با سیاوش و آرش و رستم و زال و تهمنیه و ….  قهرمانان اساطیری این سرزمین مقایسه می کردید و از آن  ها در کمک و یافتن راه حلی برای مشکل اشرف مدد و یاری می خواستید و بسیار راحت هم در فردایی نه چندان دور از این ادعاها و شعارها آنچنان فاصله گرفتید که بنا به اعلامیه شورای ملی مقاومت ایران ، خنجر بر پشت همان اشرفیان فرو کردید. وقتی واژه ها و قول و قرارها و شعارها از مفاهیم اصلی خود تهی شدند آنوقت می شود بی محابا و بدون ذره ای تقوا و صداقت دیگران را متهم به هر فعلی نمود. اما تاریخ از این فراز هم خواهد گذشت پس بمان تا صبح دولتت بدمد. نگارنده حاضر، همچنان که قبلا اعلام امادگی نموده است، حاضر است که در هر دادگاهی حضور یافته و صحت و سقم ادعاهای اتهام زنندگان را در محک داوری عادلانه گذاشته و با ارائه مدارک متقن رسواگر باز هم بیشتر چنین عناصری باشد.

اما واقعیت استعفای دو عضو سابق شورای ملی مقاومت چیست و آیا آنگونه که روحانی ادعا نموده، دو عضو دمکرات شورای ملی مقاومت! در پی عزم مسئول شورا بر تحمیل «نوک پیکان تکامل و تاریخ» بر اعضای آن شورا و نامه نگاری او به رفسنجانی از موضع انقلابی و در وفاداری به مصوبات و برنامه های شورای ملی مقاومت ایران  مجبور به استعفا شده اند و یا اینکه در پس نقابی از دمکرات مابی، چهره دیکتاتورهای حقیری قرار دارد که پر از کبر و خودخواهی و غرور عمیقا خلاف روح حاکم بر روابط شوایی، عاجز و درمانده از همراهی با یک مقاومت خونین، راه فرار به جلوی انگ زدن و متهم ساختن دیگرانی ک  ه بر شرف مبارزاتی شان وفادار باقی مانده اند را برگزیده اند.  به این سؤال با سیری بر حوادث ماقبل و مابعد این استعفای آنها در بخش بعدی پاسخ داده می شود.

علیرضا یعقوبی

26 ژانویه 2014