علیرضا یعقوبی: نقدی بر مقاله «جریان حاکم بر سازمان مجاهدین خلق ایران» (۴)

yaghobiآقای جمالی در منتهای وادادگی و گسستن از هرگونه مبارزه در راستای تغییر سرنوشت خویش و جامعه، به قدرت رسیدن خمینی در ایران را از دلایل شکست راه و رسم مجاهدین اعلام می دارد. توجه کنید:

«بهای سنگین پرداخت شده، شکستها و عوارض آن و از همه مهمتر به قدرت رسیدن حکومت ولایت فقیه در این روند، کمتر محلی از اعراب و ابهام در کلیّت درستی این نظریه باقی می گذارد وامروزه مقایسه آن با سایر شیوه های موفق در همان مقطع تاریخی در سایر کشورها تایید دیگری بر این نظریه می تواند باشد.»

خوب ایشان در یک کلام اعلام می دارد که اصولا بنیانگذاران سازمان می بایستی خمینی گونه سکوت اختیار کرده و حفظ وجود می کردند و مترصد شرایط باقی می ماندند تا سر یک بزنگاه تاریخی بتوانند زمام امور را در دست گیرند. ایشان چنان به «ذهنیت» محض گرفتار آمده اند که نمی دانند، به قدرت رسیدن خمینی و حاکمیت ولایت فقیه در ایران برخاسته از یک تحلیل بغایت انحرافی در اوج «جنگ سرد» در دنیای «دو قطبی» آن دوران توسط «کمیسیون سه جانبه» و تئوریسین آن یعنی زبیگنیو برژینسکی بود که استفاده از پیاده نظام «حلقه سبز» را بجای «دیکتاتوری وابسته» نشانده بود. و دقیقا از همین من    ر بود که نیکسون و راکفلر هنگام حضور شاه در تبعیدگاهش در مکزیک در دیدار با او اعلام داشتند که «سرنگونی رژیم شاه اولین مرحله از استراتژی تغییر جغرافیای سیاسی منطقه خاورمیانه می باشد» (۱).

آقای جمالی در یک کلی گویی مبهم صحبت از «سایر شیوه های موفق» کرده اند!. ما هر چه در تاریخ آن زمان گشتیم نمونه ای از «سایر شیوه های موفق» جز نیکاراگوئه را نیافتیم که در آنهم جنبش ساندنیستی شیوه مبارزاتی مجاهدین با توجه به بافت اقتصادی و اجتماعی آن کشور، مبارزه مسلحانه از روستا به شهر را انتخاب کرده بود. این شیوه هم در ایران با توجه به تغییر بافت اقتصادی جامعه میسر نبود و شکست جنبش چریکی از روستا به شهر در سال ۴۹ که در سیاهکل جرقه زد گویای این واقعیت است و اصولا سازمان چریکهای فدائی خلق ایران هم بر این واقعیت صحه گذاشت که صد البته این امر ربطی به آقای

جمالی که اصولا به هیچگونه مبارزه ای با توجه به عقب ماندگی «جامعه نیمه روستایی و نیمه شهری استبداد زده» معتقد نیستند، ندارد.

باید یادآور شد که کدام جنبش و انقلاب می تواند مدعی پیروزی قطعی باشد؟. اگر اصل را بر پیروزی قطعی جنبشها و نهضتها می گذاشتیم پس در قدم اول نهضت های الهی که توسط پیامبران با الهام از وحی هدایت می شدند همگی می بایستی پیروز می گشتند!. انگار دشمنان راه تکامل و آزادی خلق ها پاسیو و بیکار نشسته اند. در جنبش های اجتماعی همواره شکست و پیروزی دو روی یک سکه است همانگونه که بنیانگذار شهید مجاهدخلق سعید محسن در دادگاه نظامی خود بیان داشت «تا مبارزه هست شکست و پیروزی هم هست …». شکست مقطعی یک سازمان و یا شیوه مبارزه نمی تواند دلیلی بر اشتباه و یا شکست نهایی آن جنب  ش قلمداد شود. البته آقای جمالی با کلی گویی و سفسطه تلاش دارد با اعلام شکست جنبش چریکی در سالهای دهه ۵۰ جای پایی برای نتیجه گیری درباره مشی مبارزاتی جنبش مقاومت از ۳۰ خرداد ۶۰ بیابند و با دید و منطقی اسکولاستیکی انتخاب شیوه مبارزاتی خاصی را دلیل شکست هر نوع مبارزه ای نتیجه گیری کنند. در جای خود به این بخش خواهیم رسید. اما باید یادآور شد که اگر آرمانها درست و حقیقی و برخودار از حقانیت و پاکی باشند مسلما در پروسه حرکت، جنبش انقلابی و مردمی راه به تصحیح اشتباهات تاکتیکی و حتی استراتژیکی نبرد خواهد برد و هیچ جریانی ذیصلاحتر از سازمان درگیر با امر مبا  رزه در تحلیل و جمع بندی از پروسه مبارزاتی نیست. چرا که این سازمان و جنبش است که بهای اشتباهات احتمالی را می پردازد و لاجرم برای ادامه بقای جنبش باید تمهیدات لازم را بکار بسته و از ضریب خسارات اجتناب ناپذیر جنبش و مبارزه بکاهد. دفع ضرر و کسب منفعت حتی در چارپایان هم بطور غریزی امری است اثبات شده تا چه رسد به یک سازمان انقلابی که ماحصل اشتباهات خود را ببیند ولی به یک جمعبندی از اشتباهات خود نرسد و جلوی زیانها و خسارات را با خیره سری نگیرد تا اینکه آقای جمالی به کشف آن اشتباهات برای توجیه بی عملی خود نایل آید. فیها عجبا عجبا!.

آقای جمالی از جایگاه یک استراتژیست پرنخوت و متفرعن و بر خلاف جامعه برخوردار از سطح شعور بالا!! بعد از شلاق کش کردن بنیانگذاران سازمانهای انقلابی، گوشه چشمی هم به مرحمت و لطف به آنها داشته و بسیار سخاوتمندانه اعلام داشته اند که آنها «عناصری فداکار و از خود گذشته و تا آنجا که در توان فردی و سطح شعور اجتماعی بوده اهل پاکی و صداقت و آماده اصلاح خود و عملکردشان و پاسخگویی به نیازهای جنبش ….» هم بوده اند. تفرعن و خودشیفتگی در تک تک واژه های انتخاب شده از سوی آقای جمالی موج می زند.

باید به آقای جمالی یادآور شد که شما امروز با این دیدگاه از جایگاهی و صلاحیتی برخوردار نیستید که اینچنین با غرور و نخوت بخواهید درباره شخصیت هایی سخن بگوئید که با گذشت و فداکاری، برگی زرین در تاریخ ایران از خود بیادگار گذاشتند. پس بهتر است این را به کسانی واگذارید که به آن آرمانها و خطوط وفادار باقی مانده اند و بهتر است فریب و خدعه را در اوج آگاهی خلقها وانهاده و از ارج گذاری فرمالیستی و بی محتوا به آن عزیزان برای شلاق کش کردن آتی رهروران آنها در گذرید. و بدانید جامعه شاه زده و خمینی گزیده ایران آن دوران «نیمه روستایی و نیمه شهری استبداد زده » را ب  ه یمن همان خونها و رهروانشان در سایه پیشرفت آگاهی ها و شعور اجتماعی و در اوج دوران انقلاب انفورماتیک پشت سر گذاشته است. دیگر فریب آخوند جماعت بر این مردم کارساز نیست تا چه رسد کسانیکه هنوز ادعای مخالفت با آخوند علیرغم ضدیت با هرگونه مبارزه و ایستادگی در برابر آنها را هم دارند پس بهتر است با درک این واقعیت، رک و شفاف منویات و نظریات خود را اعلام داشته و از حاشیه و بیراهه و طفره رفتن تحت عنوان « افرادی فداکار و از خود گذشته … اهل پاکی و صداقت» پرهیز نمایند. اگر آن عزیزان زنده بودند مسلما خواست آنها از آقای جمالی این بود که «مرا به خیر تو امیدی نیست     شر مرسان». مگر می شود که انسان پاکباز و از جان گذشته «اهل پاکی و صداقت» نباشد تا آقای جمالی بخواهند این خلعت را بسیار سخاوتمندانه و از موضع بالا بتن آنها کنند؟. از آقای جمالی این سؤال باقی است که اصولا شخص ایشان تا کجا به خصایصی که از بنیانگذاران سازمانهای انقلابی یاد کرده اند، آراسته اند؟.

ایشان در بخش دیگری از مقاله خود اعلام می دارند که : «علاوه بر چارچوب و اصول و ضوابط تعیین شده، سابقه و عملکرد آنان در سالهای آغازین کار و حتی در ضربه بزرگ سال پنجاه حکایت از انطباق نسبتا بالای ادعّا و عمل آنها دارد و به همین دلایل توانستند تأثیرات و خاطرات بسیار مثبتی از خود به ودیعه بگذارند تا حدی که حتی تا به امروز هر اشاره ی مثبتی به مجاهدین اساسا عطف به آن دوران و آن روح و اثرات می باشد.»

خوب بازهم آقای جمالی متفرعنانه سخن از «انطباق بسیار بالای ادعا و عمل» بنیانگذاران سازمان دارند. براستی کدام مجاهد خلقی را سراغ داریم که به این اصول پایبند نباشد؟. مگر از مجاهد خلق جز وفای به عهد انتظار دیگری است؟ برخلاف نظر بغایت انحرافی و ارتجاعی آقای جمالی، از عنصر تاریخی «مجاهد خلق »جز صداقت و وفا دیده نشده و تا نام «مجاهد خلق» را بر خود دارند، دیده نخواهد شد. نمونه آخرش همین ۵۲ نفری که در اشرف بخون خود در غلطیدند آنهم بسیاری با دست بسته. اگر همین «صداقت و پاکی» نبود دشمن ضد بشر چه احتیاجی به قتل عام انسانهای خلع سلاح شده داشت. برخلاف نظر آقای

جمالی باید اعلام داشت اگر صداقتی و اگر پاکی در مجاهدین اولیه وجود داشت که حتما هم اینگونه بود لذا این صداقت و پاکی نمی توانست با شهادت آنها منقطع گردد. چرا که آنوقت منطق تاریخ اشتباه از آب در می آمد. وگرنه جهان را تباهی و ظلمات در هم می نوردید . دیگر حق ستیزی و مبارزه برای تغییر ابتر و بی دنباله باقی می ماند. مجاهدین بنیانگذار، پر شور و امید و با ایمان و یقین به ادامه راهشان پای جوخه های تیرباران ایستادند و خدا را به بزرگی یاد کردند. مگر سعید محسن شهید بنیانگذار نگفت «ما پهلو گرفتن دماغه کشتی پیروزی را بعینه مشاهده می کنیم» و یا این که «تا مبارزه ه    ت، شکست و پیروزی هم هست اما پیروزی در نهایت از آن خلقهاست». آن دانه ای که آن بنیانگذاران کاشتند به درخت تنومندی تبدیل شد: «…مثل كلمة طيبة كشجرة طيبة أصلها ثابت وفرعها في السماء تؤتي أكلها كل حين».مگر نديدي خدا چگونه مثالي زد و سخن نيك را به درخت پاكيزهاي تشبيه كرد كه ريشهاش ( در زمين ) ثابت و شاخه آن در آسمان است؟ (۲)

آری دقیقا در ادامه راه پیشتازان انقلابی مریم قدسی مآب ها و مسعود شکیبا نژادها و فاطمه مصباح ها و حبیب خبیری ها و سیمین هژبرها و دهها هزار شهید دیگر برخاستند. راه حنیف و سعید و بدیع در فرازی و مداری بس بالا بلندتر ادامه یافت مگر می شد راه آنها بی رهرو باقی بماند؟. آقای جمالی چه ساده لوحانه ادعا می کند که « امروز هر اشاره ی مثبتی به مجاهدین اساسا عطف به آن دوران و آن روح و اثرات می باشد.» مگر می شود بنیانگذاران مجاهدین را از رهروان صدیقشان جدا کرد؟ اگر راه آنها ادامه نمی یافت و نظر آقای جمالی واقعی و منطقی بود می بایستی در صداقت و پاکی همان بنیانگذارا  ن شک و تردید می کردیم. چرا که منطبق با «قانون تکامل»، تنها پاکی و اصالت است که پا برجا مانده و تداوم می یابد و دقیقا از همین موضع و اعتقاد بر این اصل بنیادین و انکارناپذیر است که عناصر پاکباز قدم به میدان مبارزه گذاشته و می گذارند. مگر می شود بدون اعتقاد به این اصل بنیادین مقاومت کرد؟ مگر می شود بدون وفاداری و ایمان تا بن استخوان به اصالت پاکی و صداقت از شکنجه گاهها راه به میادین اعدام برد؟.

از منظری دیگر این دیدگاه آقای جمالی، آدمی را بیاد آن اقدام مذبوحانه ساواک می اندازد که بعد از ضربه سال ۵۴ اپورتونیستهای چپ نما، آخوندهای خمینی صفت را گرد هم آورد تا ضمن بیانیه ای مجاهدین اولیه و بنیانگذار را مسلمان بنامند و از بقیه مجاهدین تبری جویند و ریختن خون آنها را مباح اعلام کنند. صد البته بسیاری از آن فرصت طلبان و عافیت جویان تن به چنان خفت و خواری دادند و در قدم بعدی آزاد شده و بعد از انقلاب دست در خون مجاهدین کردند. گویا آقای جمالی علیرغم آن تلاشهای مذبوحانه، بسا عقب مانده تر از آخوندها در مقطع سال ۵۴، هوس تکرار آن «تجربه تلخ» و دست کردن  در خون مجاهدین به سرشان زده است، …اما باید یادآور شد که بر خلاف آن بیانیه کذایی آخوندها علیه مجاهدین، یاد و خاطره آن دوران و آن شهیدان در قلب و روح جامعه ایران ساری و جاری شد و بقول پدر طالقانی: «امروز برای تجلیل از شهدایی جمع شده ایم که از خون پاک آنها پس از ۷ سال سیلابها برخاسته است همانها که برای در هم کوبیدن شرک و بتها و اعاده توحید به پا خاستند، دشمن مشرک هم از همین جهت از آنها انتقام گرفت، «و ما نقموا منهم الا ان یؤمنو بالله العزیز الحمید» (۳) آنها شاگردان مؤمن و دلداده مکتب قرآن بودن. گوهرهایی بودند که در تاریکی درخشیدند. حنیف نژاد، بدیع زاد  گان ،عسگریزاده، مشکین فام، ناصر صادق، از همین تابندگان بودند. اینها راه جهاد را گشودند. درود و رحمت خداوند و همه خلق بر روان آنها باد. بله پدر طالقانی دقیقا از موضع اعتقاد به اصالت مجاهدین و بنیانگذاران آنها، انقلاب ۵۷ را برآمده از خون همان بنیانگذاران و اعضای اولیه مجاهدین اعلام نمود. پس از منظر منطق و اصالت، نظر آقای جمالی بر هیچ قانونمندی اثبات شده منطبق نبوده و برخاسته از ذهنیت محض ایشان بوده و لذا ارج گذاری تصنعی ایشان از مبارزات مجاهدین اولیه و بنیانگذاران سازمان فاقد اصالت و ارزش منطبق بر قانونمندی های خدشه ناپذیرحاکم بر هستی و تکامل م  ی باشد و در این سلسله از مقالات ایشان صرفا در خدمت امیال و هوسهای فردی برای شلاق کش کردن آتی رهروان آنها می باشد.

بحث را در بخش بعدی با نقد نظر آقای جمالی درباره ضربه سال ۵۰ ساواک بر تشکیلات مجاهدین ادامه می دهیم.

پاورقی:

۱- بر گرفته از منابع متعدد از جمله کتاب خاطرات خانم فریده دیبا.

۲- سوره ابراهیم آیه ۲۴.

۳- از پیام پدر طالقانی بمناسبت ۴ خرداد سالگرد شهادت بنیانگذاران و دو تن از اعضای کمیته مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۵۸ و سوره بروج آیه ۸.