علیرضا یعقوبی: نقدی بر مقاله «درباره جریان حاکم بر سازمان مجاهدین خلق ایران» (۱)

yaghobiتا مرد سخن نگفته باشد/عیب و هنرش نهفته باشد

دوستی دو قسمت از مقالات آقای هادی افشار از اعضای سابق مجاهدین که گویا نام «سعید جمالی» را بر خود نهاده است تحت عنوان «درباره جریان حاکم بر سازمان مجاهدین خلق ایران»، برایم ارسال کرده است. گویا تا کنون ۵ قسمت از این مقاله انتشار یافته است.

نگارنده نوشته حاضر بدون هرگونه پیش قضاوتی در ابتدا با توجه به آشنایی با نام آقای هادی افشار سابق، با دیدی تجربه آموزانه، شروع به خواندن مقاله ایشان نمود اما هر چه بیشتر در متن مقاله پیش رفت، امیدش تبدیل به یأس گشت چرا که سطحی نگری، کلی گویی و قلب واقعیات و حقایق مربوط به سازمان مجاهدین خلق ایران از بدو بنیانگزاری تا به امروز در سراپای مقالات منتشر شده موج می زند و آن را از یک اثر تحقیقی و تاریخی به یک نوشته برای طرح ادعاهای موهوم برای رسیدن به نتیجه مطلوب نویسنده تقلیل داده است، چرا که نگارنده تلاش نموده است بخاطر ضدیتش با شخصیتی که تاریخ مجاهدین لااقل از مقطع سال ۵۴ با نام او پیوند خورده است، ریشه و تنه را با یکدیگر بزند.

تاریخ نگاری شرح ماوقع است و آنچه که در گذر زمان روی داده است. نمی شود تاریخ را با قضاوت و علم حقوق در هم آمیخت و به نتیجه گیری و صدور حکم نشست.  قضاوت درباره خوب یا بد حوادث گذشته اصولا به خواننده واگذار می شود اما آقای جمالی تلاش نموده است که متأثر از آنچه که در رژیم ولایت فقیه و قوه قضائیه آن جریان دارد به تقلید از سکه رایج این روزها در بین اضداد مجاهدین، نقش قاضی، مدعی العموم و شهود را یکجا ایفا نماید و در نهایت راضی از محکمه ای که تشکیل داده است، برگردد. آقای جمالی حق دارد که نظر و دیدگاه خود را درباره مجاهدین و تاریخچه آن، بنیانگزارانش و رهبری ف  علی آن داشته باشد اما اجازه ندارد با نفی بدیهی ترین واقعیات ملموس به شعور خواننده مطلبش توهین کند. ایشان باید بدانند در عصر انقلاب انفورماتیک دستیابی به واقعیات و آنچه که در تاریخ معاصر ایران جریان داشته و دارد، نیاز به تلاش زیادی ندارد و مسلما خواننده مطلب ایشان می تواند با مراجعه به منابع معتبر که عاری از حب و بغض و پیش داوری لجوجانه و گاها کودکانه باشد به حقایق دست یابد.

نگارنده مطلب حاضر سعی خواهد کرد که جز به جز مطالب عنوان شده از سوی آقای جمالی را تا آنجا که عاری از توهین و افترا باشد به نقد و بررسی با هموطنان بگذارد با این توضیح که مسلما از تاریخچه ای همسان با ایشان در مجاهدین خلق ایران برخوردار نبوده ولی از سال ۵۲ در جریان تغییر و تحولات درونی و بیرونی مجاهدین قرار داشته و آثار کلاسیک سازمان را از ابتدا تا انتها از سال ۵۰ ببعد چه آنهایی که بصورت کتاب و چه در نشریه مجاهد تا شماره ۱۲۸ بچاپ رسیده بصورت آموزشی چه در زمانی که درون روابط فعالیت داشته و چه در بیرون آن با همان متد آموزشی درون سازمانی مورد مطالعه قرار داده و اصولا آثار تئوریک سازمان را از بدو بنیانگزاری تا به امروز از آثار بدیع و ارزشمندی می داند که هدف خلع ید از اسلام بنیادگرا را از بدو تأسیس مجاهدین بر مبنای علم و دانش روز و تطابق آن با آموزه های دینی را مدنظر قرار داده و اصولا جنگ خمینی با مجاهدین جدا از یک جنگ سیاسی، جنگی ایدئولوژیک و آرمانی بوده است و گزافه نیست اگر عنوان شود که بعلت ارائه همین دیدگاهها از جمله برگزاری کلاسهای تئوریک «تبیین جهان» در دانشگاه صنعتی شریف تهران و ارائه آن بحث ها بشکل نوار ویدئویی در سطح کشور و ارتقا دانش و آگاهی های ایدئولوژیک و سیاسی مردم در پس آن بوده است ک  ه خمینی تنها راه چاره را در «انقلاب فرهنگی» چماقداران برای به محاق تعطیلی کشاندن دانشگاهها تا تعیین تکلیف نهایی گروههای سیاسی و در صدر همه مجاهدین دید، همچنین نگارنده از پراتیک سازمان هم بخوبی آگاهست،لذا  سعی می کند با اشراف به  منابع تئوریک و مراجعه به پراتیک سازمان مجاهدین خلق ایران، دیدگاه آقای جمالی را در نقد و بررسی با هموطنان به اشتراک بگذارد.

البته لازم به یادآوری است که این بحث در چندین قسمت ارائه خواهد شد و از نقد و نظر هموطنان، کمال استقبال بعمل خواهد آمد. پیگیری این مباحث، صبر و حوصله لازم خود را طلب می کند. اما قبل از ورود به نقد دیدگاه آقای جمالی درباره مجاهدین، نگارنده ناگزیر است موقعیت و جایگاه امروزی مجاهدین را در دیدگاه امروزی خود و نحوه نگرشش به عملکرد کنونی مجاهدین را برای اینکه دریچه  دید خود با نقد مجاهدین را برای خواننده مطلب خود روشن سازد، بیان نماید.

دیدگاه نگارنده حاضر نسبت به جایگاه و موقعیت کنونی مجاهدین:

نگارنده حاضر در رشته «تابعیت بین المللی» تحصیلات آکادمیک خود را به پایان برده است. این رشته آکادمیک بعد از فروپاشی بلوک شرق و خصوصی شدن تمامی خدمات دولتی و رشد سرمایه داری بسوی یک «امپراطوری فراملی» که همزمان با محدود شدن کمک های دولتی و آزادی های فردی و اجتماعی تحت عنوان مبارزه با تروریسم بود، توسط اندیشمندان لیبرال چپ بنیاد نهاده شد. شعار دانشکده «تابعیت بین المللی» که رشته علوم سیاسی را در زیر مجموعه خود در کنار رشته های اقتصاد، حقوق، محیط زیست ، آموزش و رهبری سیاسی دارد، «جهانی فکر کنیم، بومی بیندیشیم» می باشد. این دانشکده سعی بر آموزش آکادمیک مبارزه غیرخشونت آمیز علیه محدودیت حقوق فردی و اجتماعی و زیاده طلبی های سرمایه داری دارد.

«بنیادگرایی مذهبی» و «امپراطوری فراملی» دو تهدید جهان امروز در راستای نفی آزادیها و حقوق اجتماعی جوامع بشری محسوب می گردند. در راستای مبارزه با خطراتی که حیات کره خاکی و آزادیهای جوامع بشری را تهدید می کند باید تمام نیروها و شخصیت هایی را که از توان و پتانسیل مبارزه با تهدیدات یاد شده را دارند، گرد هم آورد. در جبهه جهانی مبارزه علیه بنیادگرایی مذهبی و امپراطوری فراملی، بنظر نگارنده سازمان مجاهدین خلق ایران از پیشقراولان آن می باشد که چه در سطح بومی با پدرخوانده «بنیادگرایی مذهبی» چنگ در چنگ است و چه در ابعاد جهانی به افشای تمام عیار مماشاتگران و سازشکاران با «بنیادگرایی مذهبی» مشغول است و بهای مبارزه خود را هم به بهای گزاف پرداخته و نمونه آخر آن شهادت ۵۲ تن از اعضای مستقر این سازمان در شهر اشرف است که قربانی جنایت «بنیادگرایی مذهبی» حاکم بر ایران و مماشاتگران بین المللی شدند. لذا از دیدگاه نگارنده حاضر تنها نقدی از مجاهدین شایسته و از سبقه ترقیخواهانه و خیرخواهانه برای نه تنها مردم ایران بلکه کل بشریت برخوردار خواهد بود که در قدم اول بعنوان مبنا بلحاظ بومی در حیث المجموع راه به بسط مبارزه با رژیم فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران برده و بعنوان شرط در ابعاد جهانی افشای سازشکاران و مماشا    گران بین المللی با پدرخوانده «بنیادگرایی مذهبی» و تروریسم برخاسته از آن را هدف قرار دهد.

با این دیدگاه همراه با خوانندگان مطلب حاضر به سراغ نقد مقاله آقای هادی افشار گذشته و آقای بهروز جمالی حاضر، می رویم.

درباره عنوان مقاله «درباره جریان حاکم بر سازمان مجاهدین خلق ایران»

آقای جمالی در عنوان مقاله خود از «جریان حاکم» بر سازمان مجاهدین خلق ایران نام می برد. این عنوان این شبهه را متبادر می سازد که گویا «جریان محکوم» و یا «جریان مغلوب» ی هم در کنار «جریان حاکم» بنام «سازمان مجاهدین خلق ایران» وجود خارجی و مادی دارد، در حالیکه در واقعیت آقای جمالی و دوستانشان در نهایت منفردین جدا شده از سازمان مجاهدین خلق ایران می باشند که در قدم اول راه و سیاق مجاهدین را همچنان که در جای جای مقاله آقای جمالی از آن یاد می شود به زیر علامت سؤال برده و بطور تمام عیار از گذشته مبارزاتی آن ابراز برائت کرده اند. لازم به تذکر نیست تنها کسان و جریاناتی می توانند عنوان «سازمان مجاهدین خلق ایران» را بر خود اطلاق کنند که به راه و رسم و آرمانهای این سازمان و بنیانگزاران آن وفادار باقی مانده و در جریان عمل همان آرمانها و ارزشها را دنبال و پیگیری کنند.

با این توضیح در عالم واقعیت ما فقط با یک «سازمان مجاهدین خلق ایران» بعنوان میراث داران بنیادگزاران آن روبرو هستیم که به تمامی آرمان ها و راه و سیاق و شیوه مبارزاتی بنیانگزاران آن و جامعه آرمانی آنها وفادار باقی مانده و کماکان تحقق همان آرمانهای بنیانگزاران سازمان مجاهدین خلق ایران را وجه همت خود قرار داده است. لذا در شکل، به عنوان مقاله آقای جمالی این خدشه با بکارگیری عنوان مجهول «جریان حاکم» وارد می باشد. این عنوان فاقد وجاهت قانونی و اعتبار بر اساس «منطق» جدا از «ذهنیت» می باشد یعنی آقای جمالی نمی توانند ضمن جدایی و نقد و نفی عملکرد بنیانگزاران سازمان مجاهدین خلق ایران و آرمانها و مشی مبارزاتی آنها کماکان خود یا دوستانشان را فرضا بعنوان «جریان مغلوب» یا «جریان محکوم» در سازمان مجاهدین خلق ایران قلمداد کنند.

ضمن طرح این ایراد و نقد بر عنوان مقاله آقای جمالی وارد ماهیت بحث و نقد ایشان درباره سازمان مجاهدین خلق ایران از بدو بنیانگزاری تا به امروز می شویم.

علیرضا یعقوبی ۲۱ ۱۰ ۲۰۱۳