ماجرای نخبه کردستانی که دستفروش شد!

پویا در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری دانشجو می‌گوید: دانشجوی دانشگاه دولتی بهشهر بودم و بعد از کارشناسی ارشد در مقطع دکترا دراهواز قبول شدم. برای درس خواندن به آنجا رفتم، اما شرایط خانواده ام به گونه‌ای بود که مجبور شدم درسم را نیمه کاره رها کنم و به شهرم برگردم، چون پدرم بیمار بود و من باید هزینه‌های خانواده را تامین می‌کردم.
بیکاری در این خطه بیداد می‌کند؛ این در حالی است که بیشتر بچه‌ها با استعداد هستند و بعد از درس خواندن در رشته‌های مختلف وقتی برای ساختن شهر خود بر می‌گردند با بیکاری روبرو می‌شوند و این درد بزرگی است؛ زیرا دو راه بیشتر نداری یا اینکه مهاجرت کنی و برای پیدا کردن کار به شهر دیگری بروی و یا اینکه اگر شرایطی مثل من داشته باشی و نمی‌توانی پدر و مادرت را تنها بگذاری مجبوری بمانی و همانجا کار کنی!

وی در مورد وضعیت سایر دوستانش که با او تحصیل کرده اند، ادامه می‌دهد: تعدادی از دوستانم در جا‌های مختلف مشغول شده اند؛ اما با مدرک دکتری و یا فوق لیسانس در شهرداری آبدارچی هستند یا در بیمارستان در بخش خدمات کار می‌کنند و نتیجه این همه درس خواندن را اینطور پس می‌دهند.