مجتبی فتحی: شعری در وصف شرایط امروز ایران با نام « اینجا ایران است »

اینجا ایران استاینجا ایران است

اینجا کالبد درد مینالد

اینجا غم بی کسی به ماتم نشسته است

و صدفهای مرواریدش پرپر شده اند

اینجا نارون ها سایه ها شان پر از تابوت یاس است

و دیگر باغچه ها حرمتی ندارند

اینجا بی آیندگی بر بلندای جغرافیایش پرواز میکند

و بجای دردهای مردم

صدای وانفسای فلسطین، در شیپورها می پیچد

اینجا هیچ مرغی از سر شادی نمی خواند

و هیچ کسی از سرخوشی در شهر پرسه نمی زند

اینجا از هر سوی فغان کبوتران

هنگام شکستن بالهایشان به گوش می رسد

اینجا بچه هایش شبها گرسنه می خوابند

و مادرانش با گریه

اینجا پدرانش اشک آمیخته با شرم را

به تصویر کشیده اند

اینجا دختران را بخاطر زیبایی ایشان بشلاق می کشند

و پسران را از برای لبخند

اینجا ترانه ها، غربت سربی دارند

اما تو گویی دیگر

اینجا آسمان شهر روحش از خشم بیتاب است

اینجا طنین طبل طوفان

صدایش در کوچه ها می آید

اینجا در وسط خیابانهایش طغیان خط کشی میشود

و واژه ها رنگ و بوی تازه ای گرفته اند

اینجا صدای ناقوس مرگ جلادان به گوش میرسد

اینجا گویی مرگ دژخیم در راه است

اینجا ایران است.