محمود نيشابوري: داستان لويي شانزدهم و شازده حسرت بدل

شما هم نشستيد و ميگيد سرنگوني، سرنگوني، مراحلش را دارد بررسي مي كند، نگران نباشيد. همه چيز برنامه ريزي شده اس، پيش مي رود…!

بلي فكر نكنيد، همه تو ايران دنبال رزق و روزي و آب و برق هستند، اعتراض مي كنند، سركوب مي شوند و مي خواهندآخوند ها را به زباله داني تاريح بيندازند

اما، اينجا در ينگه دنيا، همه چيز حله، فقط كمي همت مي خواد! دست بالا كنند و مردم تا شازده بياد وانقلابي كند، مثل انقلاب سپيد! از بيني كسي هم خوني در نياد!. و همه چيز بر وفق مراد صورت مي گيرد و حق! به حقدار مي رسد..

گویند، در روزگاران قديم لويي شانزدهم كه به تنبلي وترسو و بزدلي بودن شهره همه پادشاهان و ديكتاتور هاي آن زمان بود و از زمانداري هيج چيز جز خوشگذراني و چپاول نمي دانست، هر روز صبح بعد از صبحانه، وزير ارشدش با يك سيني طلا با نقش و نگار زيبا وارد مي شد، بعد از چند بار خم و راست شدن مي گفت: قربان امروز سه قفل برايتان آورديم كه آنها را باز كنيد!.!.
لويي ،سه قفل را روي ميز مي گذاشت و كليد ها ي قفلهاي بسته را از پنجره كاخ به رودحانه مي انداخت.حالاهمه وزيران و صله بگيران و شعرا و نويسندگان و ايادي در انتظار آن بودند كه از دهن شاه بشنوند: باز ش كردم، چقدر مشكل بود…»
داستان اين طور بود كه، باسيم و وسايلي كه در اختيارش بود قفل بسته را عرق ريزان باز مي كرد و بعد از آن رقص و پايكوبي و تبريك و تهنيت به شاه و آفرين و درود ها همه جا پر را پر مي كرد. آشپزها كارشان زياد، نوكران و خدمت گذاران مشعول……
وزراي چاپلوس با تعظيم و تكريم مي گفتند: درود، چقدر تردست ماهري هستيد، فقط اين كار خودتان است نه ديگري……

و…
حالا داستان شازده حسرت بدل، همين است، اما جرات و توان باز كردن قفل سرنگوني ندارد، توان و ظرفيتش را ندارد، راه چاره رادر آنان مي‌بيند كه مانع آنهايي كه مرد عمل اند و توان باز كردن قفل زندان بزرگ را دارند و بشوند، بلي منظورم مقاومت و مجاهدين است. پس چه بهتر با شيخ بسازند تا قفل بسته بماند. بلي حسرت بدلان دنبال مفتخوري و فرصت ظلبي هستند.

اما اين بارآنهايي كه بدنبال آلتر ناتيو سازيهاي پوشالي هستند بدانند كه تاريخ مصوفشان تمام شده و اين رژيم به دست توانمند مردم و كانونهاي شورشي سرنگون مي شوند،
حالا داستان آن تنبل و مفتخوري كه سوداي بدست آوردن همه چيز مفت و ارزان بود، وفقط آرزو مي كرد كه در اين رابطه اين شايد شعر چقدر گوياست:
تنبل مرو به سايه                 سايه خودش مي آيه

درود بر كانونهاي شورشي
سرنگوني، سرنگوني