محمود نیشابوری: قلمم…

تونوشتی و مینویسی راز های دلم را،
بر اوراق دفتر خاطراتم
اما. نوشته ها راز هایی دارند:
مقاومت سرشته بخون را میگویم،
شهادت یاران سربه دار را
گویی در نوشتن قلمم گریه میکند.،
قلمی که درد خلق را مینویسد.
گویی خونشر سته به خون است ودرد
درد ورنج مردم را می‌نگارد و مقاومت سرفراز را
اما. میدانم در سقوط نا بکاران،
دیگر ازفقر واردات وزندان و ویرانی. کودکان کار وبیکاری نمی نویسد
بلکه شادی مردم ولبخند زیبای کودکان را
مینویسد،مریم رهایی، در میدان آزادی
از آزادی سخن میگوید
آری، اشگی اگر هست، از شوق خوشحالی است
اری قلمم، سوگند خورده که از آزادی بنویسد

چه زيبا مي شد…
محمود نيشابوري
چه زيبا مي شد زيبا ترين وطن
اگر ژنده پوش و گرسنه كمياب مي‌شد
اگر نان در سفره هاي مردم تلنبار مي‌شد
و آن درخت گيلاس و سيب و به پر بار مي‌شد
چه زيبا مي شد زيبا ترين وطن
كه زير پل و حاشيه خيابانها،
نه كارتن خوابي، نه معتاد و بيكاري
نه فروش كليه و كودكان و…
همه كودكان خوشحال و خندان
مي روند به شوق مدرسه با لباسهاي نو و زيبا
چه زيبا مي شدزيبا ترين وطن
آخوند هاي فرومايه سرنگون شوند
همه مردم پير و جوان در چهار راه شهر ها
با دستاني پر به خانه بر مي گشتند
خانه هايي كه بوي خوش كندر و كنجد
به مشام مي رسيد كه با رايحه مهربان مادر
زندگي را زيبا و دلنشين مي كرد.
چه زيبا مي شد زيبا ترين وطن
همه خوشحال، همه سر كار، همه كمك كار
براي ساختن ايراني آباد، بيدريغ همه در انتظار پرداخت
آري رژيم آخوندي با همياري مردم خوبمان،
بدون شك سرنگون مي شود.
به اميد آنروز