نعمت فیروزی: پاولوف و سگش، انعکاس مشروط «ماموران نامحسوس»!

آنها که داستان دانشمند روسی پاولوف و سگش و تئوری انعکاس مشروط را شنیده یا خوانده اند می دانند که او طی آزمایشاتی که روی سگ انجام داد موفق شد آن را مشروط به زنگی کند که هرگاه آن را به صدا در می آورد سگ در می یافت که بزودی غذا خواهد رسید. و در استمرار آزمایشات دریافت که وقتی زنگ به صدا در می آید بزاق سگ به ترشح می افتد! حتی اگر غذایی هم در کار نباشد. پاولوف بر اساس سلسله ایی از آزمایشات، تئوری انعکاس مشروط را بنا نهاد. او همچنین دریافت که سگها وقتی در معرض تشنج های آزمایشگاهی یا در موقعیت های مشابه قرار میگیرند عکس العمل و پاسخ هریک از آنها متفاوت از دیگری است و این تفاوت بسته به مزاج هر سگ و اختلاف آن با مزاج سگ های دیگر است .بعد ها دانشمند دیگری بخشی از این آزمایشات را روی انسان ها و بیماران روانی انجام داد و دریافت که وقتی آنها در معرض تشنج های آزمایشگاهی قرار میگیرند؛ زمانی که هیستریک هستند عکس العمل نشان میدهند .

 الغرض! و با شگفتی بسیار باید بگویم تئوری انعکاس مشروط از عرصه فیزیولوژیک به عرصه سیاسی ایران و مقاومتش؛ راه یافته است و مواضع و رفتار نظام ولایت از 40 سال پیش تا کنون در بسیاری موارد در برابر مجاهدین در این تئوری قابل خوانش است. شگفت تر آنکه رفتار و مواضع «ماموران نامحسوس» در خارجه  تحت پوش اپوزیسیون نیز در زیر مجموعه این معادله قرار گرفته است . به عبارت دیگر هرکنش و واکنش بین پاولوف مقاومت و «ماموران نامحسوس» نظام، تکرار آن آزمایش و اثبات آن تئوری است که نمود می یابد. در اینجا زنگ پاولوف، پیروزی های مجاهدین و ضربه مقاومت به نظام است . پس از هر پیروزی ؛ زنگ پاولوف مقاومت به صدا در می آید و بزاق «مامورین نامحسوس» به ترشح می افتد و اتوماتیک درمی یابند که زمان ماموریت و دریافت بسته های مشوق رسیده است پس باید پاچه مجاهدین را گرفت! پر واضح است که پیروزی مجاهدین و ضربه به رژیم باعث تشنجات عصبی آنان شده ودر نقطه هیستریک آنان را وادار به واکنش هایی بسیار بیجا و بی قافیه میکند که هر انسان منصفی از این همه ضدیت هیستریک انگشت به دهان میگردد. این کنش و واکنش ها در معادله بین مقاومت و نظام ولایی تازه نیست و سالیان است که جریان دارد. برای رژیم وقایع اتفاقیه این سالیان حول دو مرز سرخ نزدیکی به و حمایت از مجاهدین و مرگ بر خامنه ایی تعریف شده بود و رژیم نیز دوست و دشمن را با این دو مرز سرخ محک میزد. اما از سال 96 به این سو نظام ولایت در اثر قیام های سال 96 و 98  زیر ضرب تنفر عمیق اجتماعی مجبور به یک فقره عقب نشینی از مرزهای سرخ  خود شده است و آن کوتاه آمدن از مرز سرخ  مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ایی است . به عبارت دیگر توده ایی و همگانی شدن شعار مرگ بر خامنه ایی و مرگ بر دیکتاتور رژیم را وادار به دست کشیدن از این مرز سرخ خود کرد. اما در عوض مرز سرخ حمایت از مجاهدین را همچنان سرخ تر کرده است . درک این مطلب هم نیاز به هوش بسیار ندارد و با اندکی تعمق آن را چه در عرصه سیاست داخلی و چه سیاست خارجی و روابط بین الملل براحتی خواند. از همین رو به صحنه نبرد مردم و مقاومت ایران با رژیم که نگاه میکنی می بینی که عده ایی هستند که سعی می کنند از شعار مرگ بر خامنه ایی و براندازی برای خود در میان اپوزیسیون نظام «حفاظ و مصونیت» ایجاد کنند تا بهتر بتوانند خطوط وزارتی را پیش ببرند. پیشبرد این ماموریت را با دود استتار فحاشی علیه اسلام در فرنگ! در هم آمیخته اند. آنها مسلح به فرهنگ بی هویتی – لمپنی پمپاژ شده از سوی وزارت اطلاعات در دنیای مجازی از یک سو و اشراف به تنفر افکار عمومی جهان علیه فاشیزم مذهبی از سوی دیگر، تلاش میکنند خود را «سوپر برانداز» معرفی کنند تا با «این همانی»بین مجاهدین و رژیم ، نقش اپوزیسیون و هماورد اصلی و آلترناتیو سازمان یافته شورای ملی مقاومت را کم رنگ کنند تا در چنین روند متناقضی نهایتا رژیم را در ببرند و عمر ببخشند. در این مسیر آنها بخشی از بورژوازی فاسد و انگل و هرهری مذهب ولی افسرده و بی رمق با گرایشات شدید ناسیونالیستی –سلطنتی را در کنار خود همراه دارند.  

در تازه ترین تحول که مقاومت ایران و رژیم چنگ در چنگ بود و چندی پیش در دادگاه بلژیک پیروزی مقاومت به ثبت داده شد؛ برای اولین بار دستگاه دیپلماسی رژیم در تمامیتش به همراه تعدادی مزدور نفوذی بخاطر اقدام برای عملیات تروریستی و انفجار گردهمایی بزرگ مجاهدین در تله عدالت افتاد و به اشد مجازات محکوم شدند. این کلان ضربه مقاومت به رژیم؛ زنگ پیروزی مجاهدین را به صدا درآورد و«ماموران نامحسوسی» مانند تواب نفوذی مصداقی، یغمایی، روحانی، دو خواهر بی اقبال؛ و آن وزارتی پیشانی سیاه سالیان دور حنیف حیدرنژاد، بزاقشان به ترشح افتاد و تئوری انعکاس مشروط را یکبار دیگر با گرفتن پاچه مجاهدین اثبات کردند. طرفه آنکه واکنش هریک مطابق مزاجشان و متفاوت از هم و با مضمون البته رژیم! بود. و بهانه شان هم فاش کردن اسامی صدها تن دیگر از جاسوسان و «ماموران نامحسوس» در دفترچه سبز دیپلمات تروریست رژیم است . تاکتیک فرار به جلو و وارونه گویی ارث برده از رژیم آنان را با وقاحت رفسنجانی گونه به اتخاذ طلبکاری از مجاهدین وا داشته است. نگرانی و ترس از افشا شدن آرام و قرار را از آنان سلب کرده است . براستی آنان چرا بر سر دفترچه سبز که دست مجاهدین هم نیست از مجاهدین طلبکاری می کنند؟ و از مجاهدین می خواهند که اسامی را فاش کنند؟ چرا نتوانستند خود را همراه یا لا اقل بیطرف نگهدارند؟ آن هم درشرایطی که حامیان سیاست مماشات هم که سابقا عناصر رژیم را در اینگونه حوادث فراری میدادند همراه کرد. علت آن است که روند پرونده به همت مقاومت و یارانش به جای درستی در حرکت است و آن افشا و جاروی شغالان و جاسوسان و بستن مراکز جاسوسی رژیم است . آنها حالا خوب دریافته اند که در پس امروز فردایی هم هست! نگرانی از روشدن اسامی خود یا همکاران و همکاسه های خود در دفترچه سبز آنها را گرفتار تشنج عصبی کرده که برآیندش هیستری ضد مجاهدین است .

نعمت فیروزی

26 بهمن 99 – 14 فوریه 2021