چه عالمی – شعری از فریماه سیمفروش

یادش بخیر ، اون موقع ها،
رو پشت بوم، تو خونه ها
ما که شب‌ها ، رو پشت بوم
ما بچه ها، چه عالمی
تقسیم اون ستاره ها،
به هر کسی‌ چند تا ستاره میرسید
فردا شباش، دعوای بین بچه‌ها ، به خاطر ستاره ها
چه عالمی،
هیاهوی دعوای بین بچه ها، چه عالمی
بعدش نشستن، و گفتن از خواب و خیال،
با بچه ها

حالا چی‌ شد از اون همه ستاره ها
از اون همه تصور آینده ها،
سهم همه، یک آیفون و یک آی‌پد شد
آینده‌ها اونطور نشد
که بچه‌ها خواب می‌دیدند تو رویا شون
بچگی‌‌ها چقدر خوبه
بچگی‌‌ها چقدر خوبه، همه به هم نزدیک میشند
هیچی‌ نمیتونه، اون‌ها رو، دور بکنه از همدیگه
هر اتفاقی‌، بین بچه ها، بخشش رو، در بر میگیره
اما چیه؟ بزرگ شدن
همه از هم دور میشند
بخشش و بخشندگی بی‌ مفهوم میشه
دنیا میشه، هیس و هیس و هیس
وقت ندارم- حوصله و اعصاب، که اصلا ندارم

پس چی‌ دارم؟
پوز دارم، مدرک دارم ، کار دارم، خونه دارم، ماشین دارم
آیفون و آی‌پد که دارم
بچه دارم، اما براش وقت ندارم

آینده‌ها اونطور نشد که بچه‌ها خواب می‌دیدند
اون که می‌خواست معلم بشه، روانه زندان شد
اون که می‌خواست دکتر بشه، تو زندان‌ها اعدام شد
اون که می‌خواست هیچی‌ بشه، فکر می‌کنه،همه کا‌ره‌ شد
اون که می‌خواست تو خونه شون ، پا بگیر، تا پیر بشه
در به در و آواره شد
دعوا سرِ ستاره‌ها بی‌فایده است
دعوا سرِ کلِ کره زمینه

آوریل ۲۰۱۴، فریماه سیمفروش