برای بيدل شيردلان, برای مسعود
با پچپچه اي كه در سكوت مي ميرد شروع مي كنم
سلام اي تاريك!
سلام اي خلوت!
سلام اي كوچة بيدلي!
مرا به بي انتهائي
و وسعت دلتنگي ات ببخش…
و بگذر
از فراموشكاري هاي مردي
كه هيچ به ياد ندارد
الّا عطر گل سرخ
در شب ديدار
و نامي كه گم نمي شود در زمان بي رحم.