علیرضا یعقوبی: تظاهرات «وحدت» در پاریس و ضرورت بازنگری در سیاستها

دیروز یکشنبه تظاهرات «وحدت» علyaghobiیه «تروریسم بنیادگرایانه مذهبی» با حضور رهبران بیش از ۴۰ کشور جهان برگزار شد.

گزارشها حاکی از حضور ۴ میلیون فرانسوی در تظاهرات «وحدت» بود که در شهرهای مختلف فرانسه بطور همزمان برگزار شد.

رهبران کشورهای شرکت کننده در تظاهرات، بطور نمادین با دستهای زنجیره کرده با یکدیگر، عزم و اراده خود را
بنمایش گذاشتند.

باید یادآور شد زمانی این تظاهرات می تواند قرین موفقیت باشد که کشورهای تأثیر گذار در روابط بین المللی، با بازنگری در سیاست های پیشین، عزم و اراده خود را بطور متحد در عمل علیه بنیادگرایی بنمایش گذارند.

امروزه حتی راست ترین رسانه های مطبوعاتی و رسانه ای سخن از تجدید نظر در سیاست های پیشین می کنند.

بنقل از این محافل، آنچه که در پاریس اتفاق افتاد، ماحصل سیاست های استعماری پیشین است. تروریست های بنیادگرا تماما برخاسته از کشورهایی هستند که بطور عمده از مستعمره های فرانسه و دیگر کشورهای غربی محسوب می شدند.

چشم دوختن به منافع صرف اقتصادی و بها ندادن به تغییرات لازم در روابط ساختاری در این کشورها و فراهم نیاوردن زمینه های تحولات فرهنگی و سرکوب دگراندیشان ترقیخواه در زمان حضور مستقیم استعماری و حمایت از نظامهای دیکتاتوری وابسته بعد از استقلال آنها و سرانجام حمایت یک سویه از اسرائیل و سیاست های اشغالگرانه آن کشور، عدم قاطعیت لازم در برابر «پدرخوانده» «بنیادگرایی اسلامی» در مواردی همچون «فتوای قتل سلمان رشدی» از سوی خمینی و …. از مواردی است که در تحلیل های گوناگون راستترین محافل رسانه ای و مطبوعاتی در غرب مطرح شده است.

باید تآکید ورزید تا قبل از روی کار آمدن، رژیم بنیادگرای «جمهوری اسلامی» در ایران، اصولا «بنیادگرایی» بعنوان تفکری عقب مانده و واپسگرا در پستو ها و در محافل جریانات قشری رو به زوال، به حیات فسیلی اش ادامه می داد.

جنگ سرد و گسترش دامنه آن به کشورهای تحت نفوذ دو قطب شرق و غرب، استراتژی حمایت از جریانات بنیادگرا را بعنوان «پیاده نظام» کشورهای غربی در دستور کار دولتهای غربی قرار داد. خمینی بنا به همین استراتژی، قدرت را در یکی از پیشرفته ترین و ثروتمندترین کشورهای منطقه خاورمیانه برای مهار دوگانه آنچه که سیاست تهاجمی و جاه طلبانه شوروی سابق و دستیابی به آبهای گرم خلیج فارس خوانده می شد، در ابران بقدرت رسانده شد.

پس از آن بود که با حمایت همه جانبه فکری، لجستیکی و مالی رژیم بنیادگرای اسلامی حاکم بر ایران، گروههای «بنیادگرای اسلامی» ریز و درشت شکل گرفته و از دخمه ها به بیرون خزیدند.

تحلیل سراپا اشتباه استراتژیستهای غربی مبنی بر اینکه جریانات «بنیادگرای اسلامی» در صورت کسب قدرت برای ادامه بقا و حیات، نیازمند به کمکهای فنی و صنعتی خواهند بود که لاجرم آنها را در ضدیت با «شرق کمونیست» به سمت «غرب دین باور» سوق خواهد داد، باعث شد که نه تنها بهای لازم به خطری که از سوی این جریانات متوجه جهان خواهد شد، کم بها داده شود بلکه با آموزش و حمایت آنها از سوی سرویس های امنیتی و نظامی غرب، زمینه بسط و گسترش فعالیت آنها هم فراهم آمد.

فروپاشی شوروی سابق هم نتوانست، غرب از پیمودن راه خطایی که در پیش گرفته بود، باز دارد. همانگونه که پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) نه تنها مآموریت خود را بعنوان یک «سپر دفاعی» بنا به منشورش، خاتمه یافته تلقی نکرد، بلکه با در پیش گرفتن یک استراتژی تهاجمی، پیشروی به سمت اقمار شوروی سابق در شرق اروپا را در پیش گرفت، بطور همزمان تلاش بر آن شد که در برابر نیروهای ملی و ترقیخواه کشورهایی که به آنها «کشورهای اسلامی» اطلاق می شد، از «بنیادگرایان اسلامی» حمایت همه جانبه بعمل آید.

نیروهای بنیادگرایی که از هیچ «مهارت» و «آموزش»ی جز استفاده از سلاح را نیاموخته بوند، برای «اشتغال جدید» با الهام از «پدرخوانده تروریسم بنیادگرای اسلامی» شلیک بسمت «غرب ملحد» و «شیطان بزرگ» را در پیش گرفتند.

۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ حاصل همین «تغییر دشمن» و جهت شلیک سلاحها بود، اما غرب بجای «مهار بنیادگرایی» نشات گرفته از تهران راهی کابل و بغداد شد تا با سرنگون سازی حکومتهای افغانستان و عراق، بزرگترین «سدبند» و مانع جاه طلبی و نفوذ و تجاوز رژیم آخوندی در منطقه را از پیش پای آن بردارد. بدون اینکه توجه شود که در دنیایی که تحولات و انقلاب عظیم انفورماتیک و اطلاعات، آن را به یک «دهکده» شبیه ساخته است، با نا امن شدن بخشی از این روستا، مسلما بقیه قسمت آن از امنیت برخوردار نخواهند بود.

حادثه پاریس زنگ خطر را برای جهان به صدا در آورده است، راه حل بسا ساده و مشخص است و نیازی به تآویل و تفسیر زیادی ندارد.

مهار جاه طلبی های رژیم بنیادگرای تهران، می تواند انتقال دهنده این پیام برای تمامی بنیادگرایان باشد که «وحدت» جهانی علیه آنچه که دستاوردها و تمدن و تاریخ نوین بشری را نشانه رفته است، فرا رسیده است. بیشک پیام این تحول. به سستی در اراده های جریانات بنیادگرا که نفس الهام بخش و «پدرخوانده» خود را به شمارش افتاده می بینند، راه خواهد برد. این «شرط لازم» هرگونه «وحدت» ی حول مبارزه با «بنیادگرایی مذهبی» است.

«شرط کافی» همانا وادار ساختن دولت اسرائیل به در پیش گرفتن سیاستی است که در نهایت باید راه به رسمیت شناختن حقوق حقه ملت فلسطین و حیات دو کشور همجوار فلسطین و اسرائیل ببرد.

علیرضا یعقوبی
۱۳ ژانویه ۲۰۱5