بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
وطن ز نو جوان شود، دَمی دگر برآورد
بخوان که از صدای تو در آسمان باغ ما
هزار قُمری جوان دوباره پَر برآورد
دو هفته دیگر ماه رمضان است و این بار نیز صدای ربنای شجریان از خانه هر ایرانی و یا هر مسلمانی در ضدیت مستقیم با خامنه ای جلاد، رساتر به گوش خواهد رسید.
به نوشته مردم سالاری، اگر قرار باشد از فرهنگ و هنر روزگار ما، چیزی در تاریخ ایران باقی بماند بی شک نام «محمدرضا شجریان» جزو اولین و برترین نام هاست، خواننده ای که همه زندگی اش برای نگاهبانی میراثی بود که علی رغم همه ناملایمات نسل اندر نسل حفظ شده بود تا به ما رسید و در این روزگار هم به همت و خون دل خوردن بزرگانی چون او این میراث همچنان زنده ماند.
اما شجریان فقط به خاطر موسیقی سنتی ایرانی، شجریان نشد؛ او شجریان شد چون در کنار مردم بود و در کنار مردم ماند؛ کسی که در امضای آلبوم هایش خود را «خاک پای مردم ایران» می دانست و در اوج نامردمی ها، خبر داد که از مردمی است که آنها را «خس و خاشاک» می دانستند.
البته که اشتباه فکر میکردند که با پخش نشدن صدای شجریان او از یادها خواهد رفت. استاد آواز ایران در ذهن ایرانیها ماند. چه ایرانیهایی که خود دست به کار شدند و به لطف پیشرفت علم، ربنای شجریان را مهمان سفرههای افطار خود کردند، بدون اینکه احتیاجی به لطف صداوسیما داشته باشند..
داستان تلاش برای حذف محمدرضا شجریان یکی از تجربه آموزترین داستانهای سیاسی این سالها است. آنقدر که برای بدنام کردن او و حذف او تلاش شد، شاید برای کمتر کسی در میان هنرمندان اتفاق افتاد ؛ در همه سالهایی که پخش «نیایش و ربنا» ی خاطره انگیز او در ماه مبارک رمضان از صدا و سیما قطع شده بود، همچنان این آوای ملکوتی در خانه های مردم شنیده می شد.
در اینکه صدای شجریان اسطوره بود، تردید نیست. در اینکه هنر را ابزار ثروتمندشدن، مشهورشدن و کیابیا برای خودش دستوپاکردن قرار نداد نیز شکی نیست، اما این همه شجریان نبود؛ همچنان که کشتی و کسب مدال همه تختی نبود. برای تختیشدن، برای محمدرضا شجریان شدن، باید چیزهای دیگری هم داشت.برای جایگرفتن در قلب مردم باید صفات دیگری هم داشت.
برای تختیشدن، برای محمدرضا شجریان شدن، داشتههای دیگری باید؛ باید دلی پاک و صاف داشت، باید با مردم صادق بود و آنان را دوست داشت، با غم ملت اشک ریخت و با شادی آنها به وجد آمد.