«همدلی با فریدون ژورک و همه ی یاران مقاومت ایران»
دیگر این میخانه
این خالی ز پیر و ساقیِ آتش پرست وُ جام آتش خیز
نیست ماوای اَبَر هوش جهان؛ خیام
نیست جای رند عالم سوز؛ حافظ!
نیست اینجا رامشی، ارامشی دیگر
به جان خسته ی بی تابِ پُر تشویش
در خرابات مغان
دیگر نمی بینی به دستی
گیسوی اشفته ی شنگی،
ز پا افتاده ی مستی
و در دستی دگر
پیمانه ای لبریز از هستی.
کس نمی رقصد در این میدان
به هو هویِ رها در دَف
به شور بی قرار زخمه ی تاری.
بر لبی سر بر نمی آرد خروشی
از میان شعله ی شعری.
جان خورشیدی
نمی ریزد به هم آرامش دریا!
بر نمی خیزد ز جا موجی،
نمی پاشد به چشم آسمان ،توفان
باز می مانم من و خیل خیالاتِ محال اندیش
من غریبم
در میانِ این هیاهو پیشگانِ خطّه ی خاموش
اهل هیچ آبادم وُ نام و نشانی نیست از من
در ضمیر خفته ی تاریخ،
از نفَس افتاده چشمانم
در هجوم سردِ این آتشفشان، این غربتِ بی پیر!
در پی گمگشته هایم
با عصای حیرتم در این فراخِ بیکران
پا می کشم هرسو.
باز می گردم به خود ناگاه
سرخِ دریاهای پر توفان
درونِ سینه ام آواز می خواند
نغمه های شور شیرینَش
دلم را می کند سرشار
دَرد های کهنه ام را از ضمیر نا امیدم
با سرود مهربانی هاش می شویَد،
می بَرد با خود مرا
تا سرزمین پاکی مریم
تا غرور زخمی عیسا
تا حضور روشن خورشید آزادی
و نمی یابم دگر بیگانه ای با خویش!
*سرخ دریاها:
ترانه خوان آزادی؛جاوادانه مرجانِ صافی ضمیر.
جمشید پیمان،08 ـ 06 ـ 2020
دوستداشتن:
دوست داشتن در حال بارگذاری...
مرتبط