وضعیتی در بازی شطرنج وجود دارد که بازیکن شطرنج نه کیش است نه مات و نه پات و نه آچمز. حق حرکت دارد اما آرزو میکند ای کاش اين حق را هم نداشت؛ به این حالت اصطلاحاً حرکت اکراهی یا Zugzwang گفته میشود. گری کاسپاروف معتقد است زوگزوانگ وحشتناکترین وضعیت در بازیِ تماما فکری شطرنج است که یک بازیکن ابله در نهایت بدسلیقگی میتواند خودش را در آن وضعیت غیرقابل بازگشت گرفتار کند. این وضعیت مرگبار از هر صد هزار دفعه تنها یک بار اتفاق میافتد و از دردناکترین انواع خودکشیهای شطرنجی است.
درصحنه شطرنج سیاسی ایران و در واقعه دیدار پمپئو از اشرف3 بخصوص در محافل خود خوانده اپوزیسیون، وضعیت زوگزوانگ را بخوبی می توان دید. مقاومت ایران با یک حرکت عالی دیپلماسی مردمی، بلاهت و درماندگی و درعین حال تجانس آنها را با حاکمان ولایی عیان کرد.
این محافل، با معادلات سیاسی که مجاهدین در اروپا و آمریکا حل میکنند سال های نوری هم فاصله دارند و هم درک شان از سیاست تاجر مابانه است و مجاهدین را با خود قیاس به نفس میکنند.آنها در طیف های مختلف سیاسی تلاش میکنند کالای سیاست را با حراج شرافت در معرض فروش قرار دهند. پس از دیدار پمپئو از اشرف3 خود را دروضعیتی گرفتار دیدند که صدبار آرزو داشتند این ملاقات پیش نمی آمد! تا مجبور به موضع گیری شوند و نتیجه ایی بدتر از مات و پات نصیبشان شود.
آنها ناچار شدند همه تعارفات و قمپوز های دموکرات مابی را کنار گذاشته و با تمایلات فاشیستی آخوندی حتی حق مبارزه و کار سیاسی را برای مقاومت و مجاهدین قدغن بدانند! بوضوح معلوم شد که هیچ حرفی در چنته ندارند و ناچارند حرف های رژیم را مستقیم و یا غیر مستقیم بیان کنند. در همین اثنا به قول معروف شاهد هم از غیب رسید و سپاه پاسداران جهل و جنایت با نوشتن مقاله مطولی در خبرگزاری فارس فرماندهی این کر هماهنگ جبهه ارتجاع ولایت را به عهده گرفت و یک بار دیگر بخوبی اثبات شد دوستی و دشمنی نیروهای در صحنه سیاسی ایران منتج از معادله بزرگتر بین مردم و مقاومت ایران از یک سو و رژیم و ماموران محسوس و نامحسوسش از سوی دیگر است. به عبارت دیگر در خلاء نمیتوان دوست و متحد برگزید، بایستی شاخص دشمن ملت ایران را که رژیم ولایت فقیه است را روی میز گذاشت و دوری و نزدیکی با او را ملاک گرفت. اگر با یک نگاه پژوهشی و عمیق به مواضع این باصطلاح اپوزیسیون رنگارنگ درقبال این دیدار و ملاقات در اشرف 3 بنگریم، درمی یابیم که مواضع هریک، بخشی و پازلی از مقاله مطول سپاه پاسداران است. هرچه این «نازنینان و خوبان»! تکه تکه گفته اند سپاه جهل و جنایت در خبرگزاری فارس بصورت یک جا جمع بندی کرده است .
بیش از چهل سال است که این آزمایش و تجربه هر بار در کسوت یک واقعه ایی و رویدادی تکرار می شود. و پس از هر موفقیتی ؛ بر اساس قاعده انعکاس مشروط زنگ پاولوف مقاومت به صدا در می آید و بزاق «مامورین نامحسوس و نامحسوس» به ترشح می افتد و اتوماتیک درمی یابند که زمان گرفتن پاچه مجاهدین است! پر واضح است که موفقیت مجاهدین و ضربه به رژیم باعث تشنج عصبی آنان شده ودر نقطه هیستریک آنان را وادار به واکنش میکند. برای رژیم وقایع اتفاقیه این سالیان حول دو مرز سرخ نزدیک شدن به و حمایت از مجاهدین و مرگ بر خامنه ایی تعریف شده بود و رژیم نیز دوست و دشمن را با این دو مرز سرخ محک میزد. اما از سال 96 به این سو نظام ولایت در اثر قیام های سال 96 و 98 زیر ضرب تنفر عمیق اجتماعی مجبور به یک فقره عقب نشینی از مرزهای سرخ خود شده است و آن کوتاه آمدن از مرز سرخ مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ایی است . به عبارت دیگر همگانی شدن شعار مرگ بر خامنه ایی و مرگ بر دیکتاتور رژیم را وادار به دست کشیدن از این مرز سرخ خود کرد. اما در عوض مرز سرخ حمایت از مجاهدین را همچنان سرخ تر کرده است . درک این مطلب هم نیاز به هوش بسیار ندارد و با اندکی تعمق آن را چه در عرصه سیاست داخلی و چه سیاست خارجی و روابط بین الملل براحتی خواند. از همین رو به صحنه سیاسی ایران که نگاه میکنی می بینی که عده ایی هستند که سعی می کنند از شعار مرگ بر خامنه ایی و براندازی برای خود در میان اپوزیسیون نظام «حفاظ و مصونیت» ایجاد کنند! تا بهتر بتوانند خطوط وزارتی را پیش ببرند. پیشبرد این ماموریت را با دود استتار فحاشی علیه اسلام در فرنگ! در هم آمیخته اند. آنها مسلح به فرهنگ بی هویتی – لمپنی پمپاژ شده از سوی وزارت اطلاعات در دنیای مجازی از یک سو و اشراف به تنفر افکار عمومی جهان علیه فاشیزم مذهبی از سوی دیگر، تلاش میکنند خود را «سوپر برانداز» معرفی کنند تا با «این همانی»بین مجاهدین و رژیم ، نقش اپوزیسیون و هماورد اصلی و آلترناتیو سازمان یافته شورای ملی مقاومت را کم رنگ کنند تا در چنین روند متناقضی نهایتا رژیم را در ببرند و عمر ببخشند. در این مسیر آنها بخشی از بورژوازی فاسد و انگل و هرهری مذهب ولی افسرده و بی رمق با گرایشات شدید فاشیستی -ناسیونالیستی )سلطنتی( را در کنار خود همراه دارند.
هرمافرودیت های سیاسی
تاریخ معاصر ایران نشان میدهد موجودی مشمئز کننده تر ازآخوندهای فاسد و جنایتکار حاکم و کسانی که برایشان «وقت اضافه» گدایی میکنند، نیست. آنها در حین بازی «هرمافرودیت» (دو جنسیتی) ضد مجاهد ضد – ضد رژیم ، برای خوشخدمتی سگ منشانه خود در لیسیدن دست کسانی که تازیانه برپشت و طناب دار به گردن مجاهدین می اندازند از همدیگر سبقت میگیرند. و البته این سبقت گرفتن را برای بالا بردن نرخ صورتحساب در مواقع حساس و مشخصی به رخ آخوندها میکشند. وجه مشترک این ها با آخوندها سرشت چپاولگرانه و سرکوبگرانه شان است .
دو یا چند شخصیتی بودن، و بیم از موقعیت های پر مخاطره به هنگامی که زمین زیر پایشان سفت است ، کینه توزی آنان را نسبت به مقاومت که علنا رسوایشان سازد و سرنوشت شان را پیش چشم شان ترسیم کند ، جهش میدهد . اینکه کدامیک از این ها در بند منافع خصوصی بیشتری هستند ؟ قضاوتش آسان نیست ولی گمان میکنم که در هر حال متاعشان را ارزان به آخوند نفروخته اند . لحن شان سخت قابل دقت است و پر است از کدهای دیکتاتوری فاشیستی مذهبی! هدف اصلی نوشته و مواضع شان به عنوان یک سنگری نجات است برای روز مبادا ! اما در محتوی توصیفات وتوئیت هایشان از این واقعه ، انگار که تفاله گزارش یک کلانتر بی سواد عقده ایی در کلانتری محل است تا یک موضع گیری عمیق سیاسی.
آنها اگر چه خودشان را به شکل رهبران اعتراضات مردم گریم میکنند, اما از مبارزه رادیکال بشدت دوری میجویند، جوانان شورشگر را از خشونت پرهیز میدارند و آن را فقط برای پاسداران مجاز می دانند! اولین انتخاب آنها تسلیم است و پرواضح است که تسلیم بدون جنگ ، پوسیدگی درون را برملا میکند چه در عرصه فردی و چه در عرصه جمعی وسازمانی و حزبی . و البته در عرصه سازمانی سقوط های بعدی و منجمله شقه های تصاعدی را هم تجربه کرده اند. از آن سو همیشه پیشنهادات و راه حل هایی در جهت گسترش وکسب عضو برای شرکت سهامی ویا اتحادیه ایی نظیر آن درجیب دارند تا از رادیکال شدن جنبش به نفع ملاها جلوگیری کنند. رژیم فاشیسم دینی بیش از همه از بی صداقتی و حسادت این آدمک ها و خرده محفل ها که خود را به عنوان اپوزیسیون گریم کرده اند تغذیه سیاسی کرده و سود می برد . تا آنجا که زنک بی هویت ملاقاتی را که خودش با پمپئو انجام داده است برای دیگری قدغن میداند! همو در دریک نفرت پراکنی دیگر علیه مریم رجوی البته به فرموده! برای برادرش مرخصی از زندان گدایی کرد!
در خصلت شتابنده بحرانها و تحولات مختلف فعلی که آخوندها در آن غلت می خورند، کارشان پاشیدن تخم نفرت بخاطر ترس ازآینده ایی است که پیش رو می بینند اما نمی دانند از پس هر تحول در جامعه ایران، این پیام جنبش مقاومت است که بر حسب ماهیتش در هیئت کانون شورشی، قلمرو وسیع تری را در عین و ذهن جامعه از چنگال آخوندهای آدمخوار آزاد میکند. آنها معمولا خود را پشت سپر وقاحتشان پنهان می سازند و سالمترین شان! در یک دیالک تیک رفتاری حد لازم جسارت به مجاهدین و مقاومت را بر اساس بزدلی نسبت به آخوندها و رژیم در خود کشف کرده اند. هرچه جسارت بیشتری علیه مقاومت و مجاهدین دارند، آنروی سکه، بزدلی بیشتری در مقابل آخوندها از خود نشان می دهند.
گذران عمر آنها در خارجه در سواحل دو سوی آتلانتیک، یا برای ماموریت است و یا فقط برای جان به در بردن بوده و بس و نه مبارزه، اگر هم آمیخته با اندوختن دانش باشد وقتی درد مردم درآن نیست و این درد در جایی نمود ندارد، فقط بار کتاب بر چهارپایی را گواهی می دهد!
در پایان دو سوال مانده است که نباید بی پاسخ از کنار آن گذشت. تیتر مقاله پاسداران در خبرگزاری فارس که عکس آن در بالا آمده است این است : وزیر خارجه ترامپ به کدام کارنامه مهر تایید می زند ؟ که البته در خود این ملاقات و دیدار جواب بسیار روشن است. اما این همه ی ابهام نیست . سوال دیگر اینکه این مقاله مهر تایید بر کارنامه چه کسانی می زند؟ پاسخش به عهده کسانی که توئیت و یا موضع شان بخشی از این مقاله بوده است. اجازه دهید برای راهنمایی و یافتن پاسخ آنها را به یک صفت عالی و نه تفضیلی! مزین کنم: بی شرافتی مزمن سیاسی مبارکشان باشد !!
نعمت فیروزی
22 مه 2022
2 خرداد1401