نعمت فیروزی
در جهانِ بی ثبات سیاست، که بدون جبهه بندی مفهوم ندارد، واژه ها در گفتگو فقط پل نمی زنند، بلکه ابزار میدان نبرد است. بویژه وقتی که فاشیسم دینی همه پل ها را بین خود ومردم خراب کرده است! در این میدان هیچ واژهای خنثی نیست وهیچ اصطلاحی بیطرف نمیماند. آنجا که صداقت هزینه دارد، واژهها یا میجنگند، یا میگریزند. در این صورت، انتخاب کلمات، خود انتخاب جبهه است.
در میانه این میدان، بخشی از نیروهای اپوزیسیون جمهوری خواه ایران، واژه «گذار» را مدام آرایش می کنند! جایگزینی برای «براندازی»، وسرنگونی. یا شاید بهتر است بگوییم: پوششی برای پنهانسازیِ مواجهه صریح با قدرت. البته گفته اند استراتژی شان خشونت پرهیزی است و می خواهند با کار مدنی از رژیم عبور کنند، و ازتندی زبان هراس دارند. اما پرسش اینجاست که این زبانِ نرم و ملایم، با که سخن میگوید؟ برای که خودش را سانسور می کند؟ کدام خواسته را می خواهد دور بزند؟ پاسخ روشن است، خواست مردم هم روشن است. خواست حاکم ستمگرهم روشن است. تعریف اینکه واژه “گذار” دقیقا کجا ایستاده است قبل ازاینکه هنرکلام نیازداشته باشد، به صداقت گویند نیاز دارد.!
واژهای چون «گذار» ذاتاً بار معنایی خنثی وانتقالی دارد؛ اما وقتی در زمینهای چون مقابله با یک نظام فاشیستی دینی به کار میرود، بلافاصله باید این پرسش را پیش بکش: گذار از کجا؟ به کجا؟ با چه نیروهایی؟ وچه ابزاری ؟ چگونه؟ و با چه طرحی؟ اگر این واژه بهجای این که راه را روشن کند، صرفاً فضای بحث را آرامتر کند، در حقیقت داریم با یک واژه بیاثر درلباس واژهای استراتژیک مواجه میشویم. در فلسفه عمل سیاسی، همواره تاکید شده که زبان استراتژیک باید به «نقشه عمل» منجر شود.
وقتی نقشه گذار را مشخص نمیکنیم، ناخواسته وضعیت موجود را تثبیت میکنیم. وقتی نقشه و ابزار غایب است، خود واژه تبدیل به ابزار توهم میشود. بیعملیِ سیاسی در لباسی از زبانِ نرم،
بزرگ ترین خدمت به ماشین قدرت است؛ چون به مردم وانمود میکند که کاری در حال انجام است. خشونت پرهیزی وگذار وقتی به جزئیات نمی پردازد، معنایش این است که دستش خالی است وبرای فرار از رادیکالیسم است. نتیجه اینکه گذار بدون نقشه، انتقال قدرت نیست، تداوم قدرت حاکم ستمگر است.
وقتی به جای براندازی، گفته میشود خواهان “گذار” هستیم، اما بلافاصله توضیح داده نمیشود که گذاردقیقاً ازچه مکانیزمهایی عبور خواهد کرد؟ چه فشارهایی؟ چه ظرفیتهایی؟ چه حمایتهایی؟، در واقع، با نوعی «شعار بدون پشتوانه» مواجهیم. اگر «گذار» نه نقشه دارد، نه ابزار، نه ظرفیت، نه نیرو، ونه حتی تصویری از نسبت مردم با ساختار قدرت، آنگاه ازاستراتژی، تنها یک پوست باقی میماند. وسکوت در برابرجزئیات، خودش یک پاسخ سیاسیست حامل پیام است. پیام این است: یا نمیدانیم، یا نمیخواهیم بگوییم، یا نمیخواهیم عمل کنیم.
میشل فوکوزمانی هشدار داد. (۱) «قدرت تنها در سرکوب نیست؛ در شکل دادن به زبان مخالفت نیز هست. وقتی گفتمان مخالف را مهندسی کردی، خودِ مخالفت را مهار کردهای.» و اکنون، گفتمانی در حال شکل گیری است که خشم را تلطیف میکند، مطالبه را لاغر می کند، و نیزه مبارزه را در زرورق لطافت، کند وغیر برا می کند. واژهی «گذار» – هرچند درظاهر، تصویرعبوری آرام و بیهزینه است – در عمل، آدرس نادرستیست که مسیر خیزش را به کوچه “تعارف” میکشاند. به فاشیسم دینی تعارف می کند. گذار، وقتی برای عبور از روی حاکم ستمگر دچار لکنت است، حقیقت را نمی تواند بگوید، وزبان مردم را نیز دچار لکنت می کند!
آنچه مردم می خواهند نه آرایشِ کلمات، که آرایشِ صفوف مبارزه است. آنان که جان دادهاند، به دنبال واژههایی نمیگردند که مبادا «خشن» به گوش برسند. خواست مردم، همان است که همیشه بوده: پایان رژیم، سرنگونی وبراندازی.
گرامشی (۲) درخوانشی روشن میگوید: «سلطه، تنها با زور برقرار نمیماند؛ گاه با رضایتِ ساختگی، با زبانی که حتی مخالف هم درآن حرف میزند، بازتولید میشود.»
واین دقیقاً همانجاست که «گذار»، بیآنکه بخواهد، بدل میشود به پناهگاه قدرت. چون آن که از خشونت فاشیسم میهراسد، معمولاً حقیقت فاشیسم را یا روایت نمی کند یا از خشونتش می کاهد ویا به نرمی روایت میکند.
خشونت پرهیزی، در قبال فاشیسم، فقط میدان را برای تداوم وضع موجود باز میگذارد. این راه نه به تحول، که به تأخیر میانجامد؛ بارزنکردن خشم، یعنی تأخیر درعمل، و درنتیجه تأخیر در رهایی از ستم .
هربرت (۳) مارکوزه با دقتی بیشتر نوشته بود:
«زبان در جامعه سرکوبگر، نه برای بیان خشم، بلکه برای کنترل آن ساخته میشود.»
وقتی از «براندازی» وسرنگونی پرهیز میشود، نه به دلیل تاکتیک، بلکه به عنوان نرم کردن گفتمان، آنجا که به توده مردم فراخوان داده می شود، واژه به ابزار تخدیر تبدیل میشود، نه آگاهی.
واژهها همه شان ابزارند. اما تجربه نشان داده: ابزار هرعرصه مناسب همان عرصه است. وقتی کاربرد واژه را تغییر میدهی، سرنوشتشان را هم تغییر دادهای. واژهی سرنگونی وبراندازی درمیدان مبارزه با فاشیسم وقتی به «گذار» بدل می شود به اسم رمز “بزدلی” تغییر ماهیت می دهد و چشمک به فاشیسم می زند که من با سرنگونی طلب ها و براندازان نیستم! پس حساب من را از آنها جدا کن! نه تنها بار تغییررا سبک نمیکند، بلکه مقاومت را از پشت خالی میکند.
فرانتس فانون (۴) که فاشیسم استعماری را زندگی کرد، نوشت:
«استعمارگر ازتو میخواهد زبانت را تغییر دهی، چون میداند زبان، سلاح توست.» زبانی که از صدای مردم، تنها نجابت را وام میگیرد، اما خشم مشروع را سانسور میکند، در واقع نه زبان مردم، که زبانِ میانجیگری است. میانجیای میان ستمدیده وستمگر.
کارل مارکس (۵) گفته بود:
«حاکمان، همان طورکه ابزار سلطه را دارند ابزارفکری سلطه را هم دارند؛ و گاه مخالفان، دقیقاً با همان زبان فکرمیکنند.» بنابراین، اولین گام درهر جنبش رهایی بخش، بازپس گیری واژگان است. زبان مبارزه باید بتواند قدرت را به چالش بکشد، نه آن را دور بزند. وقتی ما از سر ملاحظه، از واژگان خود عقبنشینی میکنیم، از مبارزه عقب افتادهایم. وهیچ انقلابی با واژههایی که از پیش دندانشان کشیده شده، به سرانجام نمیرسد.
واژه، اگردر برابرفاشیسم شمشیر برا نباشد، در حقیقت به او اجازه ومهلت استمرارداده ای.
گذار، وقتی “گذار” حقیقی است که ازدل خیزش باشد، که پشتگرم به سازمان یافتگی، فشاراجتماعی، وحضور میلیونی مردم در کف خیابان باشد. در آن صورت میتواند واژهای رهایی بخش باشد. اما اگر به جای مردم، نیروی سرکوب ودندان حاکم ستمگر برای دریدن مردم در میدان باشد، ترجمهای از ترس است، نقاب زبانیست بر چهره تذبذب وتزلزل سیاسی. اگر بخواهیم حقیقت را صریح، ومبارزه را صریح تر بیان کنیم، اینکه: در زمانه فاشیسم، واژهها یا میجنگند، یا تسلیماند. واژه های خنثی متاثر از رعب فاشیسم هستند.
پاورقی:
1. میشل فوکو، قدرت/دانش: مصاحبههاونوشتههایبرگزیده۱۹۷۲تا۱۹۷۷.
2. آنتونیو گرامشی، گزیدههاییازدفترهایزندان،
3. هربرت مارکوزه، انسانتک ساحتی،
4. فرانتس فانون، پوستسیاه،نقابسفید،
5. کارل مارکس، ایدئولوژیآلمانی، (نوشته شده در سالهای ۱۸۴۵–۱۸۴۶).