اتوبوس مجانی! در راه تپه های اوین 

 بی خردی وفریب اوج می گیرد!

خرد انسان منبعی است که با آن داوری می کند. می توان گفت خرد، داوری بر پایه تجربه عقل سلیم واطلاعات موجود است. وقتی داوری درست صورت نگیرد ونادرستی استمرار یابد، بی خردی جایگزین می شود. مقصود از بی خردی نا آگاهی نیست. آدمی مواقع زیادی ممکن است خطا کند. همه آنها بی خردی نیست بلکه ممکن است از نا آگاهی یا عوامل دیگر باشد. بی خردی اصرار در کژاندیشی است که در سیاست منجر به مواضعی مغایر با منافع مردم وکشور خود می شود. غرض از منافع هم، آن چیزی است که به آسایش وسود مردم تحت حکومت بیانجامد ومراد از بی خردی گزینش سیاست هایی که آسایش وسود مردم را نقض کند. بی خردی زاده نا آگاهی نیست بلکه زاده قدرت یا توهم قدرت است. که هم فاسد می کند وهم بی خردی می آورد.

روز جمعه گذشته دانشگاه جرج تاون امریکا با یک بی خردی آشکار میزبان جلسه جمعی شد که حول محور رضا پهلوی وارث سیستم سرکوب سلطنتی گذشته ایران بود. او از همه سیاسیون واپوزیسیون دعوت به سوار شدن به «اتوبوس مجانی وحدت» کرد تا آن ها را به مقصدی که اسمش را آزادی ایران گذاشته است برساند. شواهد موجود اما نشان می دهد که ماموران قدیمی پدرش در ساواک ویاران جدید خودش درسپاه، مسافران از پیش رزرو شده این اتوبوس، هستند. از هم اکنون «گمانه» زنی های زیادی شده است که دقیقا آدرس و مقصد این اتوبوس کجاست؟ بعضی گمانه زده ویادآوری کرده اند که ممکن است این اتوبوس بسان همان اتوبوس نویسندگان در سال ۷۶ که مقصد اعلام شده اش ارمنستان بود، سر از ته دره گردنه حیران دربیاورد!؟ اما به نظر می رسد با رو نمایی از مهره ایی که نماد سرکوب نظام گذشته بوده است (پرویز ثابتی) مقصد نه ارمنستان که تپه های اوین در ترکستان سلطنت است! راننده این یکی برخلاف آن یکی اتوبوس، قصد پیاده شدن هم ندارد و خودش با سایر مسافرینی که از قبل صندلی رزرو کرده اند (ساواکی و سپاهی ) تضمین مکفی به خودی ها داده است! داستان این اتوبوس مرا به یاد داستان رَحُبعام از پاشاهان بنی اسراییل در تورات به نقل از کتاب ارزشمند «تاریخ بی خردی» نوشته نویسنده آمریکایی خانم باربارا تاکمن انداخت که در چند خط زیر خلاصه آن آورده شده است:

رحبعام پادشاه اسراییل پسر سلیمان نبی در حدود سال ۹۳۰ پیش از میلاد، در چهل ویک سالگی به جای پدر نشست. رفتار خشن پدر و بستن مالیات های سنگین بر بنی اسراییل باعث شورش و نهایتا تفرقه در میان قوم بنی اسراییل شد و از دوازده اسباط (فرزندان یعقوب که هرکدام رئیس قبیله و قومی شدند) که مجموعا اسراییل خوانده می شدند برای همیشه ده تا را از دست داد و فقط حاکمیت و سلطه بر دو قبیله برایش باقی ماند. رحبعام همین که خبر شورش را شنید برای گرفتن وکالت! خلق به «شکیم» منطقه آن ها روانه شد. هیئتی به نمایندگی مردم اسراییل به استقبالش امد واز او خواستند که یوغ سنگین بیگاری را که پدرش بر گردن مردم نهاده بود سبک تر کند تا بنی اسراییل به او وفادار بمانند. اما رحبعام به قصد دفع الوقت از آنان خواست بروند وسه روز دیگر برای پاسخ بیایند! در این فاصله با ریش سفیدان معتمد پدرش به مشاوره پرداخت، همه به او توصیه کردند که درخواست مردم را بپذیرد وبا رأفت رفتارکند تا همیشه بنده او باشند. اما او این اندرزها را بزدلانه شمرد وبه سراغ جوانترهایی رفت که با او بزرگ شده بودند. آن جوان ها به اخلاق او آگاه بودند ومانند مشاورانی که در کانون قدرت موقعیت خویش را مستحکم می کنند نظری دادند که خوشایند او بود وگفتند هیچ امتیازی نده وصاف وصریح به مردم بگو که حکومت من سختگیرانه تر از پدرم خواهد بود و به آنها بگو: «اگر پدرم یوغ سنگین برگردن شما نهاد من آن را زیاده تر خواهم گرداند اگر پدرم با تازیانه شما را تنبیه میکرد من با عقرب گوشمالی خواهم داد.» در تاریخ یهود لقب «پرجنون و بی خرد را» به او داده اند. مردم یهود پاسخ رحبعام را شنیده ونپذیرفتند وفریاد قهر آتشین سردادند. وقتی رحبعام به فرمانده منفور سپاهش دستور سرکوب داد، مردم یهود با آمادگی قبلی بر او حمله کردند و او را سنگ باران نموده و کشتند. رحبعام شکست خورده وشتابزده و سراسیمه از اورشلیم گریخت.

وارث تاج و تخت امروز اما هر دو دسته مشاورانش قدیم و جدید یکسان هستند! و به او اندرز میدهند که دوران پدرش دوره نور و مدرنیته بوده و از همین رو بی دنده و ترمز تعرض به جبهه انقلاب را اندکی پس از آغاز قیام شروع کرد و خط قرمز را نه برای عناصر رژیم و همکاران آنها بلکه رو به مجاهدین و دیگر انقلابیون و ملیت های ایرانی رسم کرد و آنها را بخشی از مشکل اعلام کرد. او در همین جلسه ومتعاقب آن در تظاهراتی در لس آنجلس، با رونمایی از مامور ویژه پدرش برای سرکوب، نشان داد که می خواهد یوغ سنگین پدرش را بر گردن مردم سنگین تر کند، و «اتوبوس مجانی» را به سمت اوین براند. این بی خردی آشکار در او نه نشان قدرت که ناشی از توهم قدرت است. توهم می تواند ناشی از اشتباه محاسبه باشد، می تواند با تکیه گاه به غیر خود باشد که در دنیای سیاست جز بیگانه نیست. اما سوال مهم این است که چرا رضا پهلوی چنین حریصانه به سلسله ایی از فریبکاری روی آورده است؟ حقیقت این است که توهم قدرت چه با تکیه گاه باشد وچه بی تکیه گاه در هر دو صورت فریب و خود فریبی می آورد. دو عامل هم آن را تشدید میکند: منافع فردی وخشک مغزی. منافع فردی مفهومی روشن وهمه کس فهم است، وهمه می دانند که او دنبال گرفتن ارث پدرش (تاج و تخت) است. اما خشک مغزی را سرپیچی از عبرت گرفتن از تجربه گذشته هم تعریف کرده اند. به همین دلیل در قرن ۲۱ با این همه تجربه از سقوط نظام های سلطنتی وعدم بازگشت دوباره آنها در این سو و آن سوی دنیا سوال از او این است که چرا او هنوز فکر میکند سلطنت یک گزینه است که باید بعد از سرنگونی به رای گذاشته شود؟ آیا این همان اصرار بر کژاندیشی نیست که در کانون بی خردی است؟ این صفت بانضمام دیگر صفات رذیله در او ترکیبی ومعجونی از شخصیت شتر گاو پلنگ ساخته است که به حماقتی انتحاری راه برده است. وبه عنوان وارث شاه وجه اشتراکات زیادی با شیخ نشان می دهد. از همین رو می بینید که الگوی خمینی را برای بقدرت رسیدن برگزیده است! از «همه با من» که درعمل به ضرب مافیای رسانه به «همه با هم» تعبیر شود، تا مسکوت گذاشتن بسیاری از مسائل مانند حقوق اقلیت ها وملیت ها وندادن هیچگونه برنامه شفاف وموکول کردن به بعد از سقوط خشونت پرهیزبا کمک برادران پاسدارش. فهم بی خردی اوالبته سخت نیست اما اینکه از ما بهتران استعمار چرا دنبال سرمایه گذاری روی او هستند علتش اشتراک در بی خردی نیست؟ سوالی است که البته کمی نیاز به واکاوی دارد: حقیقت این است که یک نیرو و فقط یک نیروی سراسری در صحنه سیاسی ایران در این ۴ دهه بوده است که بار انقلاب را بر روی دوش خود حمل کرده است و برغم همه ضربات استعمار و آخوندهای حاکم، ثابت قدم و استوار مانده و از میدان بدر نرفته و راه را بر هرگونه آلترناتیو دست ساز بیگانه بسته است. استمرار ۵ ماهه قیام استعمار را به این نتیجه رساند که ۱- رژیم در لبه سرنگونی است واستمرار قیام با همین روند سرانجام به کیسه آلترناتیو انقلابی شورای ملی مقاومت می ریزد. ۲- از سازش وزد وبند با آلترناتیو شورای ملی مقاومت مایوس شده اند. بنا بر این از یک سو به جبهه انقلاب تعرض میکنند و از سوی دیگر بر برپایی آلترناتیو دست ساز سرعت بیشتری می بخشند. از این رو در پی آن هستند با هر مهره سیاسی وسلبریتی یک شبه آلترناتیو سرهم بندی کنند تا صحنه درکنترلشان باشد. وهمچنان که در انقلاب ۵۷ تجربه کردند، تغییر کنترل شده پیش برود.

برغم همه اقدامات جبهه رژیم و ضد انقلاب با عناوین مختلف و اسامی و کانال های تلگرامی و اینستاگرامی در تعرض به جبهه انقلاب و انتقال مرز سرخ های رژیم به خارجه برای سرقت مجدد رهبری انقلاب، سرانجام پس از ۵ ماه بردباری و تحمل، مقاومت ایران در روز یکشنبه ۱۲ بهمن با دو اقدام هم زمان اولین خیز برای جاروی فرصت طلبان و تصفیه صفوف خلق و انقلاب و مرزبندی با جبهه ضد خلق برداشت. پیام رهبری مقاومت در ترسیم جبهه خلق و ضد خلق برای ارتقای خرد جمعی بسیار ضروری و به موقع و راهگشا بود. تلفیق پیام وتظاهرات بزرگ وبا شکوه در فرانسه بار دیگر نفس را در سینه آنها حبس کرد! اکنون وظیفه ما همگانی کردن این مرزبندی است. هشیاری انقلابی حکم میکند از این پس با توانی مضاعف و البته با خرد و متانت بیشتر نگاهبانی از دستاوردهای انقلاب و ارتقای آن را از وظایف روزمره خود تلقی کنیم. از همین رو برای خیزهای بعدی باید برنامه ریزی کرد. خیز بعدی در روز جمعه ۱۷ فوریه در مونیخ آلمان است که باید با شرکت فعال در روز برگزاری کنفرانس سالانه امنیتی، میز استعمار وحامیانش را در اصرار برکژاندیشی در هم بریزیم و پایان بازی فرصت طلبان آویخته به بیگانه را رساتر از همیشه فریاد کنیم.

نعمت فیروزی