جمشید پیمان: عاقبت گیرد گریبانت خروش و خشم خَلق

 خطاب به «بی بی سی» ها

ای هماوای ستمگر بیمی از فردات نیست؟
جز به قلب خشم مردم،جای دیگر جات نیست

پیش پای خصم انسان، مینهی سر را به حاک
گرچه غُل بر گردن و بندی به دست و پات نیست

غاصبِ ایرانِ زخمی را ستایی روز و شب
خوار گشتی این میان، چون همّتِ والات نیست

نه غمی باشد به جانت نه غروری در سرت
فضله خوار ظالمی، جز لقمه ای سودات نیست

بس عجب فرصت شناسی، شامه ی تیزت به راه
ذرّه ای عزّ و شرف، در فکرو در رؤیات نیست

دشمن خورشیدی و بر تیرگی دل بسته ای
پِت پتِ شمعی، شراری درهمه شب هات نیست

کودنی، زآنرو غریبی با شگفتی های بحر
می زنی شلّاق بر آن، ترسی از دریات نیست

عاقبت گیرد گریبانت خروش و خشم خلق
در گریز ازموج دریا، قوّتی در پات نیست!