حماسه ۱۹بهمن سال ۱۳۶۰ گرامی باد

سردار خیابانی

پذیرش چشم‌انداز عاشورا
در این موقعیت برای ما در جهت انجام مسئولیتهای تاریخی‌مان و در جهت حفظ انقلاب و نجات آن فقط یک راه باقی می‌ماند، و آن راه مقاومت و مبارزه‌ی مسلحانه و قهرآمیز بود. بدین ترتیب خمینی سرانجام در برابر ما آتش جنگ را برافروخت. آتشی که البته دودش به چشم خودش رفت. او بالاخره تضاد ما با ارتجاع را به انفجار کشاند. خمینی با کشتار 30خرداد و اعدام‌های دسته‌جمعی اوایل تیرماه، خود در واقع فتیله‌ی این انفجار را آتش زد. لکن صدای مهیب انفجار درست رأس ساعت 9 یکشنبه شب، هفتم تیرماه بلند شد.

صدایی که نه تنها در سراسر ایران، بلکه در سراسر جهان طنین انداخت. و شاید بتوان گفت که از فردای آن‌روز رژیم خمینی دیگر مرده است. در فردای آن ‌روز، رژیم خمینی دیگر رژیمی نبود که بتوان آینده‌ای برای آن تصور نمود. تا این جا وضع ما در برابر خمینی به تعبیر یکی از برادران، هم‌چون جوان نجیب، سربه‌زیر و سربه‌راهی بود که خمینی با قلدری و بی‌رحمی تمام سر این جوان را در بغل گرفته و مرتب مشت و سیلی بر سر و صورت او می‌نواخت. اما این جوان که در عین مظلومیت و نجابت، زیرک و هشیار هم بود، ناگهان در لحظه‌ای از جای جست و چنان سیلی محکمی به گوش خمینی نواخت که برق از چشمان خمینی پرید، کله‌اش سوت کشید و سرش گیج رفت و شروع به چرخیدن به دور خود کرد. از آن زمان تا کنون، به‌خصوص با سیلی‌های دیگری که به گوش این جلاد شیاد خون‌آشام نواخته‌ایم، هم‌چنان به دور خود می‌چرخد، تا بالاخره با سر به زمین بخورد و مغز پوسیده و فاسد و تبهکارش متلاشی شود.
داستان ما با خمینی و ارتجاع تامقطع 30خرداد چنین بود؛ جنگ ما با خمینی نیز چنین شروع شد.

فرازی از اولین نامه اشرف به مسعود 
میدانی! بعضی وقتها فکر می‌کنم چه خوب است من و بچه هم مثل خیلی از خواهران و فرزندان آنها شهید بشویم. احساس می‌کنم در آن صورت رابطه‌ی خیلی عمیق‌تری بین تو و مردم ایجاد می‌شود. و چه بسا روز پیروزی، رنجی را که برای برپایی انقلاب کشیده شده بسیار عمیق‌تر لمس کنی. میدانی شهادت در این فضای موجود خیلی ساده‌تر شده. گویا عین زندگی است. نمیدانی خود من با وجود همه مسائلی که دیده‌ام در برابر عظمت فداکاری نسل حاضر دچار شگفتی شده‌ام. همین چند روز پیش خواهر 12ساله‌یی شهید شده بود و چقدر قهرمانانه. واقعاً چه چیزی او را به این همه فداکاری واداشته؟ باید به تربیت کنندگان این نسل تبریک و تهنیت گفت؛ و برای همین‌هاست که می‌گویم انشاءالله سرحال و سالم باشی تا بتوانی به وظیفه سنگینی که بر عهده‌ات گذاشته شده عمل کنی.
… در صورتی‌که باز یکدیگر را دیدیم، به قول خودت گفتنی زیاد داریم و اگر آن شهباز سعادتی را که خداوند در سلول از من دریغ کرد، در آغوش کشیدم، به هدفم رسیده‌ام.سایت مجاهدین

..