دلنوشته زندانی سیاسی از بند رسته، آتنا دائمی

… به دردهای خودم که نگاه میکنم میبینم در مقایسه با کسانی که از بعد از انقلاب آسیب دیدند، رنجی نبردم!
کسانی مثل مهوش شهریاری و فریبا کمال آبادی که 2 سال و نیم در سلول های 209 بودند و 8 سال زندان بدون حتی یک روز مرخصی، داخل زندان بودند و صاحب عروس و داماد شدند از داخل زندان مادربزرگ شدند و….
یا مثل مریم اکبری که 4 نفر از خواهر و برادرانش اعدام شدند و حالا خودش با 15 سال حکم و 7 سال زندان بدون حتی یک روز مرخصی از پشت کابین ملاقات شاهد قد کشیدن دختران نوجوانش هست….
یا مثل الهام فراهانی که خودش و همسرش و پسرش در زندان به سر میبرند و نوه های شیرین تر از جانش در راهروهای تاریک رجایی شهر و پله های اوین خاطرات کودکیشون به ثبت میرسه…
یا ریحانه حاج ابراهیم که با 15 سال حکم در داخل زندان با مردی عقد کرد که هم خودش هم پدرش در انتظار حکم اعدام هستند و مادرش هم با همسرش ریحانه به 10 سال حبس محکوم شده…
یا نرگس محمدی که با وجود بیماری ها و رنج هاش اول برای مدتی نامعلوم از بودن همسرش محروم شد و حالا فرزندانش….
یا فاطمه مثنی که برادر و زن برادرش اعدام شدند و در 13 سالگی همراه مادرش دو سال و نیم زندان بود و حالا با 15 سال حکم برای خودش و همسرش هر دو در زندانند و تمام اموالشون مصادره شده جز دختر و پسر نوجوونشون!!
یا آزیتا رفیع زاده که با کودک 5 ساله اش خودش و همسرش در زندانند…
یا یا یا……. که اگر قرار بر اسم بردن از همه باشه چندین جلد کتاب میشه نوشت!
من نه مسلمانم نه بهایی نه از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین و نه هیچ حزب و جریان دیگه! برام هیچ چیز جز انسان و انسانیت معنا نداشت و نداره….
و حالا من موقت آزادم با 14 سال حکم بدوی که معلوم نیست تائید بشه یا رد! معلوم نیست همچنان آزاد بمونم یا دوباره برگردم پیشتون اما با هر درد و رنجی که برام پیش میاد شمارو به یاد میارم و آروم میشم…
سکوتم از رضایت نیست
دلم اهل شکایت نیست….