علیرضا یعقوبی – از ۳۰ تیر ۳۱ تا ۲۸ مرداد ۳۲ (۲)

AlirezaYaghoobi ادامه نگاهی اجمالی بر آنچه که راه به قیام ۳۰ تیر سال ۳۱برد:

ترکیب کابینه اول مصدق حکایت از این داشت که او روی تضادهای آمریکا و انگلیس تمرکز کرده است و سعی دارد که در موقعیت شکننده جنبش، از آن بنفع اهدافش بهره برد. حضور چهره هایی همچون جواد بوشهری بعنوان وزیر راه و سرلشگر زاهدی در مقام وزیر کشور بسیار مورد سؤال بود. از آن کابینه اولیه تنها دو نفر از وزرا یعنی دکتر کریم سنجابی و امیر تیمور کلالی که هر دو از روابط ایلی برخاسته بودند، تا انتهای راه با او باقی ماندند، شایسته است که از شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی در مقام معاونت نخست وزیر یاد شود که بنا به تأکید دکتر مصدق، پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را برای اولین     ار آن بزرگوار مطرح ساختند. بهرحال از همان ابتدا مشخص بود که در میان توطئه های گوناگون از دربار و وابستگان به سفارت انگلیس گرفته تا حزب توده، عدم حضور یک سازمان و تشکیلات منسجم رهبری کننده، نقطه ضعف جنبش و حلقه ای مفقوده ای است که عدم وجود آن آثار زیانبار جبران ناپذیری را متوجه جنبش نوپا می سازد.

مصدق هر چه در توان داشت برای پیشبرد اهداف جبش ملی بکار گرفت. او ابتدا قانون «ملی شدن صنعت نفت ایران» را از تصویب مجلس گذراند و سپس آغاز به کار کرد. انگلستان دچار بحران عظیمی شده بود. شاه ضعیف تر و زبون تر از آنی بود که به توصیه های عوامل انگلیس همچون سید ضیاء که او را از عاقبت دشمنی با انگلیس پرهیز می داد به توشیح «قانون ملی شدن صنعت نفت» تن در ندهد. در هیئت خلع ید مصدق تا آنجا که می توانست افراد مورد اعتماد خود را در آن جای داد و فرد مورد اعتمادی همچون مهندس مهدی بازرگان را در رأس هیئت مدیره موقت شرکت نفت گمارد.

هر روز توطئه ها ابعاد جدیدی بخود می گرفت. اشرف و ملکه مادر (مادر شاه) در کانون توطئه هایی بودند که از دربار بر می خاست. مصدق در مواجهه با این توطئه ها، رختخواب و مدارک و داروهای خود را به مجلس برد و در همانجا متحصن شد و اعلام نمود تا پایان کار نفت به خاطر عدم امنیت در مجلس خواهد ماند.

ملت در جوش و خروش و جنبش بود و انگلیس به کمک عواملش در دربار مشغول توطئه و آمریکا سعی داشت در این میان وانمود کند که بیطرف است. میدلتون کاردار سفارت انگلیس در تهران، «زینهار» رئیس فارسی دان اداره اطلاعات و مطبوعات سفارت و «سه دان» همتای او در شرکت نفت در ملاقاتهای پنهانی با اشرف و مادر شاه و سناتورهای و نمایندگان مجلس وابسته به سفارت و دربارو مدیران جراید وابسته به طراحی حمله و زمینه سازی برای توطئه های پیاپی مشغول بودند. هدف اصلی نفوذ در جبهه ملی و ایجاد تشتت و نهایتا تجزیه در صفوف آن جبهه و جدا ساختن «آخوند کاشانی» از آن بود.

آمریکا توسط نماینده اش «مک گی» سعی در میانجیگری داشت. به پیشنهاد او استوکس وزیر دربار انگلستان در رآس هیئتی به تهران آمد. حزب توده تبلیغ می کرد که مصدق در صدد فروختن کشور است. مذاکرات فشرده ای شروع شد اما در نهایت به بن بست انجامید. طرح ۸ ماده ای استوکس که در واقع طرح هاریمن کارشناس نفتی آمریکا و مک گی بود که جریانی بنام «آژانس عاملی» (۱) که از سوی انگلستان هدایت می شد بعد از پذیرفتن ملی شدن صنعت نفت ایران توسط دولت انگلیس، همه کاره و مشتری اصلی نفت ایران باشد.یعنی پذیرفتن صوری ملی شدن صنعت نفت و ادامه وابستگی به شکلی و نوعی دیگر. این طرح که منافع مل  ی ایران را تأمین نمی کرد فی الفور با مخالفت شدید مصدق روبرو شد آنهم درست در زمانی که حزب توده او را «عامل امپریالیسم امریکا» و «دلال نفت» معرفی می کرد.

درگیری های روزمره حزب توده با دارودسته شمس قنات آبادی و مظفر بقایی بر مشکلات دولت درگیر و پنجه در افکنده با استعمار پیر، می افزود بخصوص آنکه مصدق در این شرایط هیچ تمایلی بر محدود کردن آزادیها نداشت بخصوص اگر در نظر بگیریم که حزب توده در آن مقطع حزبی «غیر قانونی» بود.

شکایت انگلیس به دیوان لاهه با توصیه آن دادگاه به طرفین مبنی بر یافتن راه حلی مرضی الطرفین با رد فوری از جانب دکتر مصدق مواجه شد. مصدق برای شرکت در مجمع عمومی ملل متحد راهی آمریکا شد. نطق پرشور او در مجمع عمومی ملل متحد با حمایت و استقبال شدید کشورهایی که در مبارزه با استعمار به استقلال دست یافته بودند، مواجه گردید. تأثیر این سخنرانی آنچنان گسترده بود که مجمع عمومی ملل متحدطرح شکایت انگلیس را تا اعلام نظر دادگاه لاهه، کان لم یکن باقی گذاشت. این دستاوردی بزرگ برای مصدق محسوب می شد. انگلستان پی برد که از راههای قانونی نمی تواند حریف مصدق شود و باید     ر فکر راهکارهای غیر قانونی و توطئه گرانه باشد. شیر مشرق زمین بیدار بود.

هنوز مصدق از آمریکا بازنگشته بود که از لندن خبر رسید که مردم انگلیس چرچیل را به نخست وزیری برگزیده اند. مصدق دانست که راه سختی تا رسیدن به اهدافش در پیش دارد اما او به نیروی لایزال ملت وابسته بود و آن را تنها و بزرگترین سرمایه خود در مواجهه با حوادث و چالش های پیش رو می دانست. او در مسیر بازگشت از آمریکا به مصر رفت. فریاد «مرحبا مصدق» مردم مصر حکایت از همبستگی کشورهای در حال مبارزه با استعمار می داد.

درگیری های روزمره مصدق و عدم وجود یک تشکیلات سازمان دهنده او را از توجه به انتخابات دوره هفدهم مجلس مغفول داشت، جز از تهران که نمایندگان وابسته به جبهه ملی به مجلس راه یافتند از شهرستانها کسانی راهی خانه ملت شدند که توسط هژیر وزیر دربار انتخاب شده بودند!.

در این اوضاع و احوال هر روز در حوضخانه مجلس، شعبان بی مخ، غلام دده، رمضان یخی ، اکبر سیاه بهمراه سایر اراذل و اوباش به سرکردگی جمال امامی پذیرایی می شدند. درگیریهای حزب توده و حزب دست راستی سومکا به رهبری داوود منشی زاده و حزب زحمتکشان مظفر بقایی در روز ۱۸ آذر به یک جنگ تمام عیار تبدیل شد که به شکست حزب توده انجامید.

توافقاتی که مصدق در سفر به آمریکا برای دریافت وام از آن کشور با ترومن رئیس جمهور آمریکا و دیگر مقامات ذیربط داشت به تحقق نپیوست. چرچیل سعی داشت با نزدیکی بیش از پیش به آمریکا و با قبول ضمنی سیادت این غول جدید اقتصادی برآمده از جنگ جهانی دوم و با تأمین منافع سرمایه داران آمریکایی، حلقه محاصره بر ایران را حالت تحریم صدور نفت ایران به بازارهای جهانی از سوی دولت انگلیس، تنگتر سازد. در چنین شرایطی مصدق به دامن محبت خلق پناه برد و طرح «اوراق قرضه ملی» را مطرح ساخت تا بنوعی از بحران نجات یابد و از سویی دیگر میزان محبوبیت خود را به آزمون عمومی بگذارد. حز     توده خرید این اوراق را بعنوان «توطئه ای برای فقیر نشان دادن مردم ایران و گرفتن وام از امریکا» تحریم کرد اما مردم فقیر و اقشار متوسط جامعه هر آنچه که داشتند برای تأمین پیروزی مصدق بر مشکلات در کف اخلاص گذاشتند. مردم با پس اندازهای کوچک گرفته تا وسائل شخصی و لوازم منزل بیدریغ در راه بزرگمردی که جز به ایران و ایرانی و سرافرازی آنها نمی اندیشید، بعنوان نمادی از قدرشناسی ملت، بیاری آمدند.

کشف اسناد «خانه سه دان» گویای عمق توطئه هایی بود که جریان داشت. مصدق به کاخ مرمر رفت تا از شاه بخواهد جلوی مادر و خواهرش اشرف را بگیرد. شاه هراسان قول همکاری داد با همین ترفند مصدق از مجلس شیوخ (سنا) هم زهر چشم گرفت.

سال ۱۳۳۰ به پایانش نزدیک می شد. راهی طولانی در این سال طی شده بود. و راهی طولانی تر تا رسیدن به سر منزل مقصود در پیش بود. اراده ها در طول یکسال صیقل خورده بود. بسا ماهیتها افشا شده بود. صفوف درونی خلق منزه تر گشته بود. کابینه مصدق بنا به شرایط و تحولات دستخوش تغییر شده بود و همه چیز حکایت از آمادگی برای پیمودن ادامه راه داشت.

در آغاز سال و در فروردین ماه ۱۳۳۱، حزب توده سومین حادثه خونین علیه دولت مصدق را رقم زد. دولت از دهم فروردین علیرغم میل و خواسته خود اعلام حکومت نظامی در تهران و حومه نمود. این دقیقا در زمانی بود که مصدق بیش از هر زمانی به حضور مردم در صحنه و حمایت آنها نیازمند بود. این هدیه ای بود از جانب حزب توده به دربار و انگلیس و سفارتش در تهران.

در همین زمان دادگاه داوری لاهه، به میعادگاهی برای مصدق و پیشبرد اهدافش تبدیل شد. مصدق به چنین هماوردی نیاز داشت. او در حقوق بین الملل خبره بود و به دیپلماسی و قواعد آن به تمام و کمال اشراف و احاطه داشت. حضورش در لاهه بعنوان یک «قهرمان ملی» مغتنم شمرده شد. مصدق در نطقش که در تمامی رسانه های بین المللی انعکاس گسترده داشت، پرده از ۱۵۰ سال سیاستهای استعماری انگلیس در ایران برداشت. سخنرانی او راه را برای دفاعیات مبسوط پرفسور هانری رولان وکیل ایران گشود. پاسخ وکلای انگلیس در چنین فضایی انعکاسی نداشت و توجهی را بخود جلب نکرد. مصدق کار خودش را کرده بود. ا  و منتظر رأی دادگاه باقی نماند چرا که کار نیمه تمام در تهران فراوان داشت. مقدمش در بازگشت بعنوان یک «قهرمان ملی» توسط مردم با شکوه هر چه تمامتر گرامی داشته شد. او از این مقطع با قاطعیت هر چه تمامتر به استقبال برخورد با توطئه ها رفت.

مصدق در میان همهمه و بازیهای مجلس سنا با او به کاخ شاه رفت. او از مجلس اختیار قانون گذاری شش ماهه و از شاه حق انتخاب وزیر جنگ در مقابله با توطئه ها را خواستار شد. اکنون بهترین زمان برای سرکوب دربار و عوامل سفارت انگلیس بود. شاه نپذیرفت که انتخاب وزیر جنگ با مصدق باشد. مصدق در ۲۵ خرداد ۱۳۳۱ استعفاء نمود. اشرف در گفتگو با برادرش، پای او را به یک بازی خطرناک باز کرد. در شب استعفای مصدق، شاه به کاخ برادرش غلامرضا رفت. در آنجا هما اعلم همسر غلامرضا و نوه وثوق الدوله بطور همزمان عمویش احمد قوام را به ضیافت مهمانی شام دعوت کرده بود. شاه با کسی که از او نفرت د  اشت و از او بیزار بود روبرو شد. یخ روابط گذشته با توجه به چالش ها و مشکلات پیش رو و بخصوص هماوردی با مصدق «لجوج» ارزش آن را داشت که آب شود. مصدق و دشمنی با او، عامل وحدت شاه و قوام شد لذا جام ها به سلامتی موفقیت بود که بالا می رفت. این وحدت زمانی حاصل شد که مصدق در اوج موفقیت بود و کسی را یارای مقاومت در برابر او و مردمی که به حمایت از او آماده هرگونه فداکاری بودند، نبود. این را نماینده استعمار پیر «میدلتون» بخوبی آگاه بود. او قصد نداشت وارد این بازی شود. هندرسون سفیر آمریکا هنوز در عالم سیاست، خام تر از آنی بود که از تجربه همتای انگلیسی خود برخوردار ب  اشد. شاید ایران به اولین کشوری در جهان سوم تبدیل شده بود که آمریکا، این قدرت جوان اول جهان، سعی داشت شانس خود را توسط یکی از عواملش در آن برای پیشی گرفتن از رقیب پیر، بیازماید.

بدترین زمان برای برای هماوردی با مصدق انتخاب شده بود. مصدق در اوج محبوبیت توده ای قرار داشت و کسی را یارای مقابله با او و شرآفرینی نبود. نه در درون جبهه ملی و نه در بیرون آن. همه به اعتبار دستاوردهای آخر مصدق در دیوان لاهه باید کلاه به احترام از سر بر می داشتند تا اینکه به عرض اندام در برابر او مشغول شوند. مصدق با طرح استعفاء، گوی را به زمین دشمن انداخته بود لذا خود به انتظار و رصد حوادث پیش رو نشست و نظاره گر صحنه ای شد که در آن بیگمان دست بالا را داشت.

شاه به جبن ذاتی اش، در وحشت از پخش خبر استعفای مصدق از رادیو، مرکز آن را با نظامیان قرق کرد اما حسین مکی خبر استعفای مصدق را در روزنامه باختر امروز دکتر حسین فاطمی به دست چاپ داد. جامعه یکپارچه آماده قیام شد. صف بندی ها شفافتر از گذشته خود را به نمایش می گذاشت. در چنین فضایی و در اوج محبوبیت مصدق چه کسی را یارای مقابله و صف آرایی در مقابل او بود. شاه به درون جبهه ملی نظر داشت اما کاندیداهای او همه از قبول بار مسئولیت شانه خالی کردند. حال چه کسی می توانست خطر کند و پا پیش بگذارد، این فرد چه کسی بود؟ جز احمد قوام که پیرانه سر چیزی برای از دست دادن نداشت.

اینچنین به استقبال حوادث ۳۰ تیر ۱۳۳۱ می رویم.

پاورقی:

۱- «آژانس عاملی» بعدا به «کنسرسیوم» تغییر نام داد و عین همین قراداد توسط دولت کودتای سرلشگر زاهدی و توسط وزیر دارایی او علی امینی با «کنسرسیوم» به امضاء رسید.