علیرضا یعقوبی – درباره نامه ۵۵ به اصطلاح زندانی و فعال سیاسی به اوباما

AlirezaYaghoobiهفته گذشته ۵۵ تن از ابواب جمعی زژیم آخوندی که گویا تنی چند از آنها بر اثر «سوء تفاهم» با «مقام عظمای ولایت» به زندان گرفتار آمده اند، پا را از گلیم خود درازتر کرده و قدم به حریم وظایف ولی فقیه رژیم در سخن گفتن به نمایندگی از تمام مردم ایران گذاشته و طی نامه ای به اوباما رئیس جمهور آمریکا اعلام نمودند: «ما گروهی از زندانیان سیاسی ایران این نامه را خطاب به شما می نویسیم تا توجه شما را به آثار مخرب تحریم های فلج کننده اقتصادی و تلاش فزاینده برای انزوای سیاسی ایران در جامعه جهانی بر زندگی روزمره مردم ایران و بسته شدن فضای سیاسی کشور جلب کنیم. این نامه

منعکس کننده جدی افکار عمومی در میهن ما از آینده تیره ای است که ادامه مسیر رویارویی ایران و ایالات متحده می تواند به آن بیانجامد. ما نیز در این نگرانی با مردم ایران شریکیم.»

اگر این گستاخی را از جانب ولی فقیه بر آنها ببخشیم که در مقام «نمایندگی دائم و غیر قابل تعویض اهالی ایران» پا در نعلین او در مقام سخنگویی از جانب همه مردم ایران کرده اند، باید اضافه نمود که گیرنده چنین نامه ای با این محتوای چندش آور و مشمئز کننده در گام نخست شخص ولی فقیه رژیم بوده و می باشد. بنوعی دیگر، می توان به زندان رفت و سالها رنج و سختی های آن را تحمل کرد اما نسبت به علل زندانی شدن و عواملی که پای عمله دیروز رژیم را به زندانها کشانده، به عمد جاهل باقی ماند!.

چه کسی در ایران نمی داند که آنچه بر ایران و بر تمامی زاویای زندگی مردمش گذشته است قبل از هر چیز برخاسته از ذهن و عمل خمینی و جانشینش و عملکرد کارگزاران این رژیم از جمله امضاء کنندگان همین نامه بوده است که بیش از ۳ دهه در بالاترین رده های کارگزاری این حکومت به ویرانگری و تاراج و نابودی حرث و نسل ایران و ایرانی مشغول بوده اند.

سیه روزی ایران و ایرانی زمانی شروع شد که خمینی جاهلانه اعلام نمود که «اقتصاد مال خر است» و همین جماعت با «شعار الله اکبر، خمینی رهبر» بر جهالت او صحه گذاشتند. نابودی ایران و « آینده تیره» آن، وقتی رقم خورد که خمینی گفت: «بشکنید این قلم ها را» و همین افراد قدم در مسیر اجرایی کردن همین کلام خمینی گذاشتند، روزگار ایران و ایرانی موقعی تیره شد که خمینی فریاد کشید «جنگ نعمتی است الهی» و همین عناصر در قالب جنگ سالاران گرد آمده در سپاه پاسداران، برای انهدام آخرین خشت خانه هر ایرانی بر ادامه آن پای فشردند. ایران زمانی در مسیر عقب ماندگی از قافله پیشرفت و  تمدن و فرهنگ قرار گرفت که خمینی دستور اعدام و نابودی هر «دگر اندیشی» تحت عنوان «منافق» و «کمونیست» و «روشنفکر فاسد» که با تفکر او زاویه داشت را صادر کرد و همین دسته در قالب و هیبت بازجو و شکنجه گر و تیر خلاص زن و … کمر همت به نابودی هر صاحب اندیشه ای بستند تا اسب جهالت بر این سرزمین با فرهنگ و تمدنی دیرپا، بتازد. سناریوی نابودی ایران زمانی کلید خورد که در پایان یک جنگ خانمانسوز و ضد میهنی، بنا به توصیه فرمانده سپاه (۱) رژیم تنها زمانی پیروزی در هر جنگی را برای رژیم محتمل دانست که رژیم به سلاح هسته ای مجهز شود.

امروز این رژیم بنا به شواهد و مدارک و اسناد موجود، در پس انهدام و نابودی ایران، بنا به پیام خمینی مبنی بر «رفع فتنه از سرتاسر عالم» در پی آتش افروزی در جای جای این کره خاکی از شاخ آفریقا و خاورمیانه تا آمریکای مرکزی و جنوبی است. چرا که این رژیم ادامه بقای خود را نه در صلح و آرامش و تعامل با جهان بلکه در جنگ و آتش افروزی جستجو می کند. چرا که صلح و آرامش را با هویت و بقای خود در تناقض می بیند. صلح و آرامش، زمینه ساز طرح خواسته های مشروع و تلنبار شده مردم در پس سه دهه جنگ و کشتار و قتل عام می گردد و این یعنی ذوب شدن رژیم!. این جماعت که برای پاسخگویی به خواسته های مردم که به قدرت نرسیده بودند!. مأموریت تاریخی خمینی و عمله و اکره همراهش، انهدام و نابودی ایران بود، لذا در کنار اینکه این رژیم طرح هرگونه خواسته مشروع و مردمی را حرام و گناه و خطا دانسته و پیگیری آنها را مستوجب مجازات می داند، در گامی فراتر، کوهی از مسئولیت در برابر حکومت را بر دوش مردم گذاشت. تنها در چنین حالتی است که می شود از ارائه هرگونه طرح و برنامه ای برای آینده طفره رفت. برای جلوگیری از بیان و طرح خواسته هایی همچون پیشرفت و ترقی و آموزش و حقوق عادلانه مردم، باید جامعه را ملتهب نگاه داشت و بازهم بنا به گفته همان فرمانده سابق سپاه پاسداران مسئله هسته ای بهترین موضوع برای درگیری و چانه زنی با جهان است (۲). چرا که موضوعاتی همچون حقوق بشر و آزادیهای سیاسی و اجتماعی موضوعاتی به مراتب خطرناکتر برای حیات رژیم محسوب شده و می شوند.

این جماعت وقاحت را تا به آنجا رسانده اند که در بخشی از نامه خود مدعی می شوند: «امضا کنندگان این نامه بر این باورند که ادامه تحریم‌ها و انزوای ایران در این مقطع این ذهنیت را تقویت می‌کند که “ایالت متحده آمریکا به طور جدی خواهان حل مشکل نیست”».

کدام ایرانی آزادیخواه و وطن دوست، می تواند اینچنین خوشرقصی برای شخص ولی فقیه را با ایجاد خلط در چالش موجود بر سر برنامه اتمی رژیم با جامعه جهانی را پذیرا باشد؟. نتیجه گیری ساده از این ادعا آن است که رژیم جهل و جنایت حاضر، خواهان یافتن راه حلی عادلانه بر سر قضیه ای هسته ای با جامعه جهانی است و تنها این دولت آمریکا است که با طرح تحریم در برابر این اراده رژیم، سنگ اندازی می کند!. سؤال اینجاست که شخص ولی فقیه و بطریق اولی تمامیت این رژیم چه زمانی و بر سر کدامین مسئله با مردم ایران و جامعه جهانی صادق بوده اند؟. آنجا که ایران را آزادترین کشور جهان می نامند؟. آنجا که دم از مردمسالاری دینی می زنند؟. آنجا که بنام «گفتگوی تمدنها» ۶ سال فعالیت های هسته ای خود را از چشم جامعه جهانی مخفی نگه می دارند؟. آنجا که بطور فله ای دهها روزنامه و نشریه را در طی یک روز به محاق تعطیلی می برند؟. آنجا که دانشجویان آزادیخواه را از بالای ساختمان خوابگاهشان به زمین پرتاب می کنند؟. آنجا که چشم دانشجوی شیمی مقیم همان خوابگاه را از حدقه بدر می آورند؟. آنجا که هر موجود زنده ای که در طی آن روزها از کنار خوابگاه می گذشتند را به شکنجه گاهها برده تا خون ادرار کنند؟. آنجا که دانشجویان مورد تعرض قرار گرفته به اعدام و حبس های طویل المدت محکوم می کنند؟ و مهاجمین تبرئه شده و مورد تشویق قرار می دهند؟. آنجا که در کهریزک و کهریزک ها به زن و مرد تجاوز می کنند؟ و از قضا همین افراد فرومایه را برای تحقیرشان با دستبند و لباس زندانی و دمپایی به سالن دادگاه برده و در دادگاههای استالینی به نمایش می گذارند؟ و قاتلان و متجاوزان، با دهها محافظ و همراه وارد محوطه دادگاهشان می شوند و در نهایت به ۲۰۰ هزار تومان جریمه محکوم می شوند؟ و یا نویسندگان همین نامه پر از تناقض و شیادانه، در لباس دوستی با مردم ایران، برای حیات خفیف سیاسی خود و جریانشان می خواهند کماکان شاهد دریدن ایران و ایرانی توسط گرگ

رژیم و ولایت فقیه باشند!؟. …. براستی در کجا می شود صداقت و تعامل رژیم را با مردم ایران یا جامعه جهانی به نظاره نشست و به آن گواهی داد؟.

در یک تحلیل ساده، می توان ادعا نمود که نوشتن چنین نامه ای تنها و تنها می تواند در خدمت امیال رژیم و شخص ولی فقیه آن قرار گرفته و حلقه را بر گلوی مردم ایران برای ادامه مرگ تدریجی، تنگ و تنگتر سازد. اینچنین است که برای هزارمین بار اثبات می شود که اصلاح و اصلاح طلبی تنها فریبی بیش نبوده و نیست. مغازه ای برای کسب و کار جریانی که ادامه بقای خفت بارش را با نابودی ایران و ایرانی توسط ولی فقیه و عمله اش گره زده است. این جماعت نه بر رژیم بلکه تتمه ای از همین رژیم در یک تقسیم کار بین اجزای آن هستند و سرنگونی این رژیم را معادل با از دست رفتن موقعیت کنونی جریانشان در رژیم می دانند و لذا در نقش لابی برای رژیم و شخص ولایت فقیه نقش چوب زیر بغل را برای ادامه حیات جابرانه اش ایفا می کنند!.

حکومت جهل و جنایت حاکم نه تنها بنا به ماهیت مادون تاریخی و ضد تکاملی اش نمی تواند گره ای از مشکلات مردم ایران از جمله مسئله هسته ای و تحریمها بگشاید بلکه خود خالق و مسئول اول تمامی گرفتاری ها و مشکلات مردم ایران است. به عبارتی ساده تر ولی فقیه رژیم نه تنها از توان حل بحران از جمله بحران هسته ای، عاجز است بلکه خود بعنوان بزرگترین بحران جامعه ایران یعنی بزرگترین سد و مانع اعمال حاکمیت ملی توسط ملت ایران است. جدا از اراده آقای اوباما و هر قدرتمدار دیگری در جهان، این رژیم ادامه حیات خود را با بحران آفرینی از جمله مسئله هسته ای گره زده است.

مشکلات جامعه ایران بدون هیچ شک و تردیدی تماما برخاسته و نشأت گرفته از رشد نایافتگی این جامعه بوده که در ایجاد و پاسداری از آن بنا به گواهی تاریخ آخوندها و عمله و اکره آنها از جمله نویسندگان همین نامه نقش اصلی را ایفا کرده اند. تنها به طرح یک نمونه از دلایل خمودگی ایرانیان اشاره می کنیم. شیخ فضل الله نوری مشروعه خواه و پیشوای تاریخی خمینی می گوید: «چه معنا دارد زن درس بخواند. این عین اشاعه فاحشه خانه ها و صرف وجوه متبرکه روضه خوانی و وجوه زیارت برای افتتاح مدارس تربیت نسوان و دبستان دوشیزگان مخالف اسلام است». این نظریه از ۳۴ سال پیش روی پا آمده و زم  ینه نگون بختی ایران و ایرانی را فراهم آورده است. این تفکر بیش از هر تحریمی، باعث عقب ماندگی جامعه و فقر و فاقه عمومی گشته است. هیچ تحریمی ویرانگرتر و نابود کننده تر از ایجاد فضای تنفس برای چنین دیدگاه «ضد رشد» و «ضد تاریخی» نیست. تا این جماعت از قدرت ساقط نشده اند هیچ امیدی به آینده ایران نیست. هیچکدام از مشکلات عدیده این رژیم با مردم ایران و جامعه جهانی از جمله همین قضیه اتمی قابل حل نیست.

پاورقی:

۱- برگرفته از گزارش هاشمی رفسنجانی برای خمینی در سال ۶۷ و بنقل از محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران که پیروزی در جنگ را به مسلح شدن رژیم به سلاح های هسته ای مشروط دانسته بود.

۲- محسن رضایی طی مقاله ای در سایت تابناک، چانه زنی و گفتگوی فرسایشی بر سر مسئله هسته ای رژیم را یک استراتژی معقول فرض نموده که حل آن باعث می گردد که مسائل دیگری همچون آزادی های سیاسی و حقوق بشر در دستور کار مذاکره با غرب و در رأس همه آمریکا قرار گیرد که در آن زمینه ها رژیم از قدرت مانور همچون مسئله هسته ای برخوردار نیست و نمی تواند احساسات ملی را دامن زند و آن را در کنار خود داشته باشد.