علیرضا یعقوبی: رژیم آخوندی و پس مانده هایش (۲)

yaghobiدر مبحث گذشته به تلاشهای ایام اخیر پس مانده های رژیم در پی اعدام مظلومانه مجاهد شهید غلامرضا خسروی سخن گفتیم. و در پایان بحث اعلام کردیم که در پی گشودن پنجره ای برای بررسی اجمالی این پدیده در طول تاریخ بالاخص در تاریخ معاصر ایران هستیم، چرا که بنظر نگارنده نویسنده کتاب گزارش ۹۳ و همپالکی های او نه فقط یک فرد و یا یک جمع و محفل بلکه یک جریان انحرافی در طول تاریخ هستند که از قضا جمع حاضر از پس افتاده ترین و عقب مانده ترین طیفی هستند که سعی بر قلب حرکت تاریخ و نیروهای پیش برنده آن دارند چرا که در عصر کبیر آگاهی نمی توان «مارنویسان» را بنفع تمام عیار « مارکشان» با تبلیغاتی که سریعا بر ضد خود تبدیل می شوند از صحنه راند چرا که آنچه اصالت داشته و دارد نه نوشته و کتاب صرف بلکه عمل مشخص مبارزاتی است وگرنه دو صد گفته به نیم کردار نیست.

باید بر این حقیقت تأکید ورزید که نوشته حاضر زمانی می تواند از پشتوانه لازم در حمایت از حق و حق طلبی اصالت داشته باشد که ارتقای مبارزه علیه سد اصلی زمانه در مسیر تکامل جامعه ایران را هدف قرار داده باشد و آرزوی آن داشته باشد که در کنار رزمندگان آزادی در مسیر رهایی ایرانزمین قرار گرفته و از فیضی برخوردار گردد که آن انسانهای رها از سود و زیان دنیای مادی تنها و تنها به رهایی خلق خویش در مسیر رهایی نهایی فرزند انسان از قید و بندهای برده ساز از آن برخوردارند.

بله نگارنده حاضر در پی تمامی فراز و نشیب های زندگی خود همچون هر انسانی، زمانی نوشته هایش از اصالت برخوردار خواهد بود که بتواند در جریان عمل گامی در مسیر نزیکی به عناصر تکاملی و جریان رهائیبخش بردارد.

با این بحث وارد ماهیت بحث می شویم.

حق و باطل:

حق چیست و حق طلب کیست؟

اگر جهت حرکت تاریخ را حرکت یکسو و شتابنده از دنیای جهل و بردگی و استبداد به دنیای آگاهی و اختیار و آزادی بدانیم. «حق» را می توان با این معیار مشخص نمود. یعنی «حق» همانا همراهی با مسیر تاریخ بشری است. و افرادی «حق طلب» محسوب می شوند که با این مسیر همراه و همگام بوده و با کاروان تکامل همراهی داشته و در مسیر امحای ستم و جور و استبداد با عناصر ضد تکاملی و «باطلي به مبارزه بر خیزند. بنظر نگارنده حاضر این یگانه معیار تشخیص «حق» و «حق طلبان» در طول تاریخ است.

«باطل» در نقطه مقابل «حق» قرار دارد یعنی هرگونه تلاش و کوشش در مسیر حفظ شرایط موجود و جلوگیری از حرکت انسان بسمت امحای ستم و جور و ناآگاهی مصداق تمام عیار «باطل» محسوب شده و تمامی کسانیکه در این مسیر گام بر می دارند، افراد و نیروهای میرا و رو به زوال یعنی «باطل» محسوب می شوند.

انسان ذاتا حق طلب بوده و تعالی و رشد و ترقی را فطرا در حق خواهی می بیند، اما نمی توان از نظر دور داشت که با رشد تولید و شکل گیری طبقات، افرد و گروههایی که منافع فردی و طبقاتی خود را در «استثمار» و حفظ روابط آن بهر نحو ممکن می بینند، نمی توانند به «حق» گواهی داده و به آن گردن گذارند. «باطل» از همینجا شکل می گیرد و تاریخ، عرصه نبرد دو جریان «حق» و «باطل» می شود.

توده هایی که هیچ نفعی از حفظ شرایط موجود و روابط استثماری حاکم بر آن ندارند در مسیر حق طلبی به مبارزه بر می خیزند.

مسلم است که «باطل» به هر نحو ممکن تلاش دارد که «حق» و «حق طلبان» را منزوی و مرعوب ساخته و خود را بعنوان «واقعیت» موجود که همه باید به آن تن دهند، به تاریخ تحمیل کند. اینجاست که «جنگ روانی» شکل می گیرد. این جنگ هدف در هم آمیختن مرزهای «حق» و »باطل» را بطوریکه تمیز و تشخیص آنها از یکدیگر برای جامعه سخت باشد، را دنبال می کند.

در قرآن می خوانیم:

وَلا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره بقره آیه ۴۲ )

ترجمه: و حق را به باطل درنیامیزید، و حقیقت را با آنکه خود می دانید کتمان نکنید.

اینجاست که بزرگترین خلط تاریخی شکل می گیرد. بطوریکه تشخیص حق از باطل چنان سخت و دشوار می گردد که لازمه تشخیص و تمیز آنها از یکدیگر را قرآن برخورداری از «تقوا» می داند.

تقوي چيست؟:

تقوي از ريشه «وقي» بمعنی و خويشتن داري و پرهیز داشتن و ممارست در آن است.

یعنی تنها کسانی می توانند متقی باشند و متقی باقی بمانند که در مبارزه دائم و فزاینده با هر آنچه که می خواهد آنها را از مسیر پیگیری حق طلبی بازدارد، بسر برند.

یعنی «حق طلبی» و عدم آمیختن آن به «باطل» زمانی میسر است که انسان با تمسک به تقوا بتواند مدام و مستمر عواملی را که می خواهد حق طلبی او را مستور داشته و بر آن پرده بیفکند به مبارزه برخیزد. خودسازی از همینجا معنی و مفهوم می یابد.

بازهم بقول قرآن:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَاناً وَیُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ( سوره الانفال آیه ۲۹)

ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر از خدا پروا دارید، برای شما [نیروی ] تشخیص [حقّ از باطل ] قرار می دهد و گناهانتان را از شما می زداید و شما را می آمرزد و خدا دارای بخشش بزرگ است.

پروا از خدا معیار تقوی است ،مسلم است که پایبندی به تقوا بهای زیادی را طلب می کند. چه بسیار انسانهایی بوده اند که مسیر حق طلبی را تا جایی و مرحله ای طی کرده اما سرانجام تسلیم می شوند.

از آنجائیکه انسان نمی تواند ساکن و صامت باقی بماند. لذا با از دست رفتن تقوا و گریز از «حق طلبی» گرایش به «باطل» در او تقویت شده و او را به یک زائده و پس مانده تبدیل می سازد تا حتی برای توجیه خود هم که شده به درهم ریختن مرزهای «حق » و «باطل» مشغول شود.

اگر در شرایط خاص امروز ایران، با پرهیز از هرگونه مطلق گرایی در امور دنیایی و مادی، خمینی و ایلغار او «باطل» بحساب آوریم هرگونه مبارزه با آن دارای مشروعیت و معیار پایبندی به «حق» خواهد بود.

حال اگر بخواهیم نیروی محوری مبارزه با خمینی را دارای همان صفات و خصوصیات خمینی بدانیم، در واقع وارد توطئه مخدوش کردن مرزهای «حق» و «باطل» می شویم که در نهایت چه خواسته و ناخواسته در خدمت «باطل» قرار گرفته و به یک سد و زائده در مسیر حق طلبی تبدیل خواهیم شد.

جایگاه پس مانده ها در تاریخ:

افراد و جریاناتی که در تاریخ تلاش نموده اند با قلب واقعیات و فروریختن مرزهای حق و باطل و مبارزه و ضد آن و «ارزش» و «ضد ارزش» و در یک کلام «انقلاب» و «رهایی» و «ضد انقلاب» و «استبداد»، نقش چوب زیر بغل دیکتاتوری را در بهترین حالتش ایفا کنند در ردیف کشندگان انبیا قرار می گیرند.

اگر انبیای الهی هدف و آرمانی جز ابلاغ آیات الهی در مسیر رهایی و سعادت و رستگاری ابدی فرزند انسان نداشتند، پس هرگونه تلاش در جهت مخدوش ساختن راه و آرمان آنها در خدمت تمام عیار افراد و جریانات بازدارنده و ضدتکاملی محسوب شده و هرگونه تخطی و سنگ افکنی در مسیر ابلاغ پیامهای رهائیبخش، توطئه در جلوگیری از ابلاغ رسالت الهی آنها محسوب شده و مخدوش کردن چهره و راه آنها معادل با ریختن خون آنها برآورد می شود، چرا که عناصر باردارنده در تلاشند که آنها را از ابلاغ پیام های رهائیبخش بنفع طبقات حاکم بازدارند.

در قرآن می خوانیم:

إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الِّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (سوره عمران، آیه ۲۱)

ترجمه:

کسانی را که به آيات خدا ايمان نمی آورند ، و پيامبران را به ناحق می کشند و مردمی را که از روی عدل فرمان می دهند می کشند ، به عذابی دردآور بشارت ده

مگر آیات خدا جز پیام رهایی انسان است؟

زبانم از بیان رسالت و فحوای پیام آنها عاجز است از آخرین نماز جمعه آیت الله طالقانی در بهشت زهرای تهران وام می گیرم:

«امر به معروف، نهی از منکر، تحلیل طیبات، تحریم خبائث، برداشتن اصرها و غل ها. اصر یعنی چه؟ یعنی بار سنگین، باری که محکم بسته شده است، آن تحمیلات فکری و اندیشه ای و عقیده ای که دنیای شرک و کفر بر افکار و اندیشه های مردم تحمیل کرده بود. آن نظام طبقاتی که بر توده مردم تحمیل و بسته شده بود، آن غل هایی که دست و پای فکر و حرکت مردم را بسته بود.
این پیامبر آمد همه آنها را بردارد، این غل ها را بگشاید. این ها هدف این پیامبر بود. یعنی آزاد کردن مردم، آزاد کردن از تحمیلات طبقاتی، آزاد کردن از اندیشه های شرکی که تحمیل شده، آزاد کردن از احکام و قوانینی که به سود یک گروه و یک طبقه بر دیگران تحمیل شده.

این رسالت پیامبر شما بودند، در مقابل فرهنگ تحمیلی، در برابر اقتصاد تحمیلی، در برابر قوانین تحمیلی، در برابر محدودیت های پلیسی که گاهی به اسم دین بر مردم تحمیل می شد که از همه خطرناکتر یعنی آنچه را که احبار و رهبان و همکاری آنها با طبقات ممتاز بر مردم تحمیل کرده بودند به نام دین؛ این خطرناکترین تحمیلات است، یعنی آنچه که از خدا نیست، از جانب حق نیست، آنها را به اسم خدا به دست و پای مردم ببندند و مردم را از حکومت حیاتی باز دارند، حق اعتراض به کسی ندهند، حق انتقاد ندهند، حق فعالیت آزاد به مردم و مسلمان ها و مردم آزاده دنیا ندهند. این همان اصراست، این همان اغلال است. این اغلالی است که پیامبر مبعوث شد و بشر دچار شده به این همه غل ها را نجات داد تا ما دنبال این پیامبر، هم خودمان را نجات بدهیم، هم دیگران را نجات بدهیم.
دعوت اسلام، دعوت به رحمت و آزادی است، در اول هر سوره به نام دو رحمت، رحمت واسعه و رحمت خاص شروع می کند.» (۱)

اگر دعوت اسلام و پیامبر آن، دعوت به «رحمت و آزادی» بود پس می باید تا زمانیکه این آرمان و هدف به تحقق نپیوسته باشد فارغ از زمان و مکان آنهاییکه رسالت پیشبرد این اهداف را بر دوش می کشند تا آن را با امحای ستم و استثمار محقق سازند، شایسته حمایت و همراهی هستند. دقیقا از همین زاویه است که در نهج البلاغه می خوانیم:

اخذ الله علی العلماء ان لایقاروا علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم. خداوند از دانایان عهد و پیمان گرفته که در برابر سیری ستمگران، و گرسنگی مظلومان، سکوت نکنند (نهج البلاغه، خطبه 2).

دهها هزار شهیدی که سر بر آستان دوست سائیدند و هزاران هزار انسان پاکبازی که در گوشه و کنار عالم، از ایران و لیبرتی تا اقصی نقاط جهان بعضا با بیماریهای صعب العلاج و از دست دادن عضوی از بدن و معلول بودن هنوز بعد از ۳۵ سال کماکان در صف مقدم مبارزه قرار دارند در پی تحقق چه هدف و آرمانی هستند؟. آیا کسب قدرت سیاسی صرف می توانست از آن پتانسیل و ظرفیت برخوردار باشد که جمعی را اینچنین پاکباز گرد هم آورد؟. چرا که کسب قدرت سیاسی آنهم بشکلی کاملا ساده در همین رژیم بنا به دهها سند و مدرک در دسترس بود و نیازی به اینهمه جانفشانی نبود.

خوب مگر رزمندگان آزادی امروز چه چیز را ابلاغ می کنند و چه هدفی را دنبال می کنند؟. جز همان هدفهای بجا مانده از ۱۴۰۰ سال قبل که متأسفانه بنا به دلایل تاریخی و حاکمیت ارزشهای برده ساز جاهلی نتوانستند به تحقق بپیوندند.

کسانیکه خط سیر سازمان اصلی مقاومت ایران در تاریخ را دنبال کرده باشند بخوبی می دانند که هدف از بنیانگذاران این سازمان چیزی جز ادای وظیفه و رسالت نبود. و دقیقا با همین هدف و آرمان میلیونها نفری که به این سازمان روی آوردند، خواهان ادامه راه همان بنیانگذاران و پیگیری مشی آنها بودند.

مسلما در عصر جاهلیت بعلت ضعف آگاهی و شعور انسانی لازم بود پیامبری نازل شود و پیامهای الهی را با معجزات اخص خود به توده ها ابلاغ کند اما امروز در عصر کبیر آگاهی به یمن شعور و آگاهی و حس رسالت انسانی دیگر نیازی به نزول پیامبری نیست.

زمین خدا مملو از انسانهایی است مصداق واقعی این آیه قرآنی هستند:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (سوره مائده، آیه ۳۵)

ترجمه: «اي كساني كه ايمان آورده ايد از خدا پروا كنيد و به او [توسل و] تقرب جوييد و در راهش جهاد كنيد باشد كه رستگار شويد».

ادامه این بحث را در بخش بعدی پی می گیریم.

علیرضا یعقوبی

8 اگوست 2014