علیرضا یعقوبی: نگاهی دیگر به ۵۰ سالگی مجاهدین خلق ایران (۳)

yaghobiدر این بخش به دوران پر فراز و نشیب تاریخ معاصر ایران یعنی حاکمیت رژیم آخوندی می رسیم. دورانی که بعنوان «دوران گذار» کماکان تا استقرار یک نظام دمکراتیک, ادامه داشته و بالطبع تمامی جامعه ایران و نیروهای سیاسیش با عوارض آن درگیر خواهند بود.

خصلت اصلی «دوران گذار» را باید در «بی ثباتی» جستجو کرد. در این دوران هیچ چیزی سر جای خود قرار نگرفته و تمامی امور و از جمله حاکمیت در بی ثباتی و تزلزل بسر می برند.

کنش و واکنش های رژیم و مواضع آن گویای همین واقعیت است. شلوغ کاری های این رژیم در عین اینکه ریشه در ماهیت آشوب زی و آشوب طلبی او دارد، در تحلیلی دیگر برخاسته از شرایط کنونی و «دوران گذار» ی است که جامعه ایران طی می کند.

تلاش رژیم و تمامی اجزای آن در این است که در نقطه ای به پایان این دوره برسند اما از آنجائیکه این رژیم توان انطباق با شرایط دوران حاضر یعنی قرن بیست و یکم را ندارد، ناچارا «دوران گذار» تا زمانیکه این رژیم بر اریکه قدرت تکیه زده است، ادامه یافته و تا تحقق اراده ملی مردم ایران یعنی دستیابی به «حاکمیت ملی» که در نفی تمام عیار این رژیم و اصل «ولایت فقیه» خلاصه می شود، ادامه خواهد یافت.
با شاخص «دوران گذار» وارد تحلیل مواضع مجاهدین از دوران به قدرت رسیدن خمینی در ایران می شویم. تحلیلی مبتنی بر اصل بنیادین «تحلیل مشخص از شرایط مشخص»، یعنی در شرایط نامتعین، هر عنصر مادی بر حسب «شرایظ» ی که در آن قرار می گیرد، مجبور به اعلام موضع و عکس العمل است. هر موضع و عکس العملی در برابر چالش ها و تضادها و معضلات مشخص جامعه قابل تعمیم دادن به شرایط دیگری نیست، مثلا نمی توان مواضع مجاهدین یا هر سازمان و یا گروه سیاسی دیگر در سال ۵۷ و ۵۸ را به حال حاضر تعمیم داد. این امر منجر به تناقض در دستگاه فکری خود ما خواهد شد. یعنی امکان دارد ما در دو شرایط م فاوت با دو موضع متضاد با یکدیگر از سوی مجاهدین و یا گروههای دیگر سیاسی روبرو شویم اما این تضاد نه برخاسته از ذات آن مواضع بلکه در درک نادرست ما از شرایط متفاوت است. این را بدان سبب یادآور شدم که امروزه افراد و جریاناتی سعی می کنند با تعمیم مواضع مجاهدین و یا دیگر گروهها به شرایط حاضر، خود را کاشف تناقض در مواضع مجاهدین و یا دیگر گروهها جلوه دهند و این کشف خود را هم بنوعی به ثبت برسانند. باید به این نابغه ها گفت که مشکل نه در آن مواضع بلکه در عقب ماندگی ذاتی آنها از شرایط و عقب ماندگی تاریخی شان حداقل به فاصله سه دهه ریشه دارد.

این اولین بار در تاریخ نیست که «کودن» ها سعی کرده اند خود را بعنوان «نابغه» به تاریخ قالب کنند. این ترفند نخ نما شده ریشه در «جاهلیت» دارد نه دوران «اگاهی».

بالاخص بریده – مزدورانی که بدون درک شرایط و حتی ذهنیت های اولیه خود، ادعا دارند که در اوان انقلاب مواضع مجاهدین در پی نزدیکی به خمینی و … بودند. باید به این جماعت گفت: «بنده شیطان، اگر مجاهدین آن مواضع را اتخاذ نمی کردند، تو هنوز در بغل خمینی بودی و چهره او را در ماه می دیدی»، البته امروز هم به اصل خود رجعت کرده ای. معنی چنان مواضعی را اول از همه و بیش از همه خود خمینی می فهمید و دقیقا از همین زاویه با کینه ای برآمده از مادون تاریخ بهترین فرزندان خلق را «منافق» خواند و «منافقین» را بدتر از «کفار» خواند!. در جای خود به مواضع مجاهدین در قبال حاکمیت تا ه شکل گرفته و واکنش خمینی در قبال آن خواهیم پرداخت.

اما برای درک و فهم مواضع مجاهدین و اصل «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» اجازه می خواهم، مثال دیگری را مطرح کنم.

بسیار شنیده و دیده ایم که مطرح شده است که اگر قرآن یا انجیل و تورات از کتب آسمانی بوده و از «وحی» نشأت گرفته باشند چرا در آیات متفاوت با تناقض روبرو هستیم. مثلا در بخش حقوق زنان. این تناقض نه در «وحی» و یا کتب آسمانی بلکه در درک ما از شرایط ریشه دارد.

بطور مشخص ما در قرآن با دو دسته از آیات روبرویم که به آنها «محکمات» و «متشابهات» می گویند. «متشابهات»، آیاتی هستند که در شرایط مشخص و معلومی برای حل یک تضاد و چالش معلوم در «دوران گذار» نازل شده اند و «محکمات» مبتنی بر آیاتی هستند که بر آرمان غایی و نهایی و آرمانشهری که قرآن و یا کتب دیگر آسمانی بدنبال آن هستند، دلالت دارد و در همه اعصار بعنوان اصلی محکم و غیر قابل تغییر ساری و جاری و حتمی هستند.

تشخیص این دو نوع در مراجعه با «شأن نزول آیات» مقدور است. یعنی باید پی برد که در زمان نزول هر آیه، جامعه با چه تضادها و چالش هایی روبرو بوده است و قرآن برای «دوران گذار» از «نسبی به مطلق» و حل تضادهای پیش رو چه رهنمودهایی داشته است. بنابراین اگر در ذهن خود مثلا متوجه تناقضی در آیات می شویم، این تناقض نه در ذات احدیت بلکه ریشه در درک ما از شرایط متفاوت دارد.

آنچه که باید به آن اشاره شود، وجود رژیمی برآمده از اعصار میانی تاریخ بنام «رژیم جمهوری اسلامی» بود که نه تنها با هیچیک از قانونمندیهای حاکم بر روابط سیاسی در دنیای مدرن آشنایی نداشت و از حداقل پرنسیپ های لازم هم برخوردار نبود بلکه از مینیمم «اخلاق» و «ارزشهای انسانی» هم بدور بود. عدم پایبندی به حداقل پرنسیپهای اخلاقی و وفاداری به مواضع خویشتن، بر مشکلات نیروهای سیاسی و در رآس همه مجاهدین در تببین مواضع آنها در قبال حوادث جاری و چالش های «دوران گذار»‌ می افزود.

قبل از ورود به بحث اصلی دوستان را از همینجا به پیگیری بحث ها و شرکت فعال در گفتگو دعوت می کنم. قابل انکار نیست که نگارنده حاضر مسلما در بیان بسیاری از مسائل از دست بازتری نسبت به سازمان مجاهدین خلق ایران برخوردار است با تأکید مجدد بر این اصل بنیادین که تمامی مطالبی که تا کنون مطرح شده و بعد از اینهم بیان خواهد شد، دقیقا به برداشتهای نویسنده حاضر خواهد بود و مواضع اخص مجاهدین بحساب نمی آید.

در مطالب گذشته مطرح کردیم که «انقلاب ۵۷» برآمده از خون و رنج و شکنج مجاهدین و فدائی ها بود. در دهه ۵۰ خمینی و ایلغارش اصولا جایی در جامعه و مبارزات آن نداشتند. خمینی سنگواره ای متعلق به اعصار میانی تاریخ حتی در نزد محارم و نزدیکان خود بحساب می آمد. لازم می بینم، این خاطره را که بارها نقل کرده ام را دوباره برای دوستانی که احتمالا آن را نشنیده اند و یا نخوانده اند، مطرح کنم.

مرحوم احمد علی بابایی از اعضای سابق نهضت آزادی بود که در دادگاه نظامی این جریان در سال ۱۳۴۴ به ۷ سال زندان محکوم شد. او برای نویسنده مطلب حاضر و دوستان دیگری از او نقل کرد که وقتی آثار اولیه تئوریک مجاهدین در دو کتاب «شناخت» و «تکامل» را خواندم، از برداشت متفاوت مجاهدین از اسلام و «تکامل اجتماعات» با تکیه بر اصول دیالکتیک آگاه شدم، محتوای آن دو کتاب را نوآوری و خرق عادت یافتم. در همان اوان روزی به هاشمی رفسنجانی برخوردم و از او پرسیدم که آثار جدید مجاهدین را خوانده است؟. در جواب آری او، گفتم من از این کتابها برداشت دیگری دارم. رفسنجانی گفت: شما نگ ران نباشید. امروز در حوزه هم هر طلبه ای این دو جلد کتاب را دارد. دیگر از رساله آقای خمینی کاری ساخته نیست اگر تغییری باید صورت بگیرد توسط همین بچه ها یعنی «مجاهدین» است.

خمینی بعنوان «تکه خلطی» بجا مانده در سینه تاریخ، رهبریش به جامعه ایران تحمیل شد. تحلیل مجاهدین از ماهیت خمینی را هم یادآور شدیم . حال بعد از کسب قدرت از سوی خمینی این مواضع تئوریک می بایستی در جریان عمل به محک کشیده می شدند و هنر مجاهدین در بکارگیری «تئوری در عمل» بود که می توانست صحت مواضع تئوریک آنها را به اثبات رساند.

مجاهدین بخاطر وابستگی مفرط رژیم گذشته به عنصر خارجی و بطور مشخص بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ به ابر قدرت غرب یعنی آمریکا از انقلاب ۵۷ تحلیلی «ضدامپریالیستی و دمکراتیک» داشتند. این تحلیل برآمده از شعار «استقلال ، آزادی» مردم ایران بود که دارای ترجیع بند، جمهوری ناشناخته و موجودی عجیب و غریب بنام «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر» از سوی خمینی شده بود. یعنی مبارزه برای استقلال از تقدم نسبی نسبت به مبارزه برای روابط دمکراتیک برخوردار بود. «وحدت خلق» و یا وحدت نیروهایی که توان شرکت در راستای تحقق شعارهای اولیه انقلاب را داشتند از الو ت نسبی برخوردار بود.

در پناه چنین مبارزه ای مسلما ایجاد فضای دمکراتیک در درون نیروهایی که در این مبارزه شرکت داشتند و در واقع «جبهه خلق» محسوب می شدند، از ضرورت حتمی برخوردار بود. به عبارت ساده تر بنا به مرحله انقلاب و اقشاری که رهبری خمینی را پذیرفته بودند، او و اقشار حامی او هنوز از توان شرکت در این مرحله از حرکت استقلال طلبانه و آزادیخواهانه مردم ایران برخوردار بودند. آنچه که باید با آن مبارزه می شد و افشا شده و از عرصه مبارزه طرد می شد اولا ناپیگیری این جریان در امر مبارزه و ثانیا بخاطر دگماتیسم حاکم بر تفکر این جریان عقب ماندگی و لذا تنگ نظری و انحصار طلبی آن بو . یعنی این تفکر چون توان انطباق با شرایط هر دم پیچیده شونده و تن دادن به «رقابت قانونمند و دمکراتیک» را نداشت لذا به بروز خصائص تنگ نظرانه و انحصار طلبانه روی می آورد. این امر می بایستی با فاشاگری و مبارزه سیاسی از صحنه رقابت سیاسی حذف می شد.

مجاهدین در راستا ی ایجاد «جبهه خلق» اقدام به تأسیس «جنبش ملی مجاهدین» و ستادهای مربوط به آن کردند. «نشریه پیام خلق» هم ارگان این تشکیلات تازه تأسیس بود. مسلم بود که در شرایط عادی این تشکیلات با بسط و گسترش خود راه به تشکیل «حزب» ی فراگیر می برد که بر آن قانونمندیهای تشکیلاتی خاص حاکم می گشت، چرا که «شکل» همواره باید پاسخگوی «محتوا» باشد. در قالب روابط تشکیلاتی یک جریان چریکی محدود و زیر زمینی درگیر با شرایط «پلیسی – نظامی» و اختناق مطلق، نمی شد که «تشکیلات» فراگیر در شرایط دمکراتیک و آزاد را بنا نهاد.

«تشکیلات» در شرایط دمکراتیک و اداره امور آن، نیازمند حاکم شدن «روابط»ی جدید بود که اصولا از زمین تا آسمان با قانونمدیهای تشکیلاتی یک سازمان چریکی متفاوت بود. این را از آنجهت یادآور شوم که امروز از طنز تلخ روزگار، رژیم و عمله و اوباش آن بهمراه افراد بریده – مزدور در پی آن هستند که برای مجاهدین لغز دمکراسی و آزادی بخوانند و از عدم وجود روابط دمکراتیک در تشکیلات مجاهدین اظهار تآسف کنند. تا جائیکه بریده – مزدوری که شدیدا بدنبال مطرح کردن خویش به هر شکل و به هر مناسبتی است، بدون اینکه حتی یک روز در روابط درونی مجاهدین حضر داشته باشد دو جلد کتاب ۲۰۰ و ند صفحه ای علیه مجاهدین و روابط درونی حاکم بر آنها بنویسد. در ادامه بیشتر و بیشتر درباره روابط دمکراتیک و الزامات درون و برون تشکیلاتی آن سخن خواهیم گفت.
ادامه بحث را به بخش بعدی احاله می دهیم. با نویسنده در بخش بعدی این بحث همراه باشید.

علیرضا یعقوبی

19 اکتبر 2014