مجتبی فتحی – شرایط سیاسی در ایران، چالشها و فرصتها برای جنبش مردمی در سال ۱۳۹۲

Mojtaba Fathiسال ۱۳۹۲ در حالی آغاز شده است که با آنکه مردم ایران در شرایط بغرنج اقتصادی که محصول مستقیم سوءمدیریت و نیز تحریمهای بین المللی بسر میبرند اما دستگاههای حکومتی و امنیتی از این امر مستثنی بوده و همواره از سوی حاکمیت برای ایجاد سرکوب بیشتر تغذیه می شوند. از سوی دیگر حاکمیت آگاها فشارهای تحریمها  بر جامعه را چند برابر کرده است تا بتواند برای صدور تروریسم، حمایتهای مالی و تسلیحاتی از حزب الله لبنان و نیز دامن زدن بر جنگ داخلی سوریه و قتل عام مردم این کشور برای حفظ بشار اسد، هزینه کند.

آنچه در طول سال ۱۳۹۱ بر روی میز اتاق فکر نظام پلید جمهوری اسلامی وجود داشته است سه موضوع مشخص داخلی و بین المللی میباشد که سرنوشت این حاکمیت به این سه موضوع مشخص گره خورده است. موضوع اول بالا بردن خفقان بیشتر در جامعه برای ایجاد رعب و وحشت در تمامی بافتهای ساختاری اجتماعی است. موضوع دوم تلاش برای حفظ بشار اسد و حاکمیتش در سوریه به هر قیمت بوده و هست. چرا که شکست بشار اسد در دمشق، خط مقدم نبرد و رویارویی با مردم ایران و جامعه جهانی برای رژیم را به تهران میکشاند. از این رو حاکمیت از بود و نبود خود مایه گذاشته تا آنجایی که بقول سردمداران حاکمیت، حتی اگر نیاز باشد خوزستان را از دست بدهد ولی سوریه را از دست ندهد.
موضوع سوم روی میز رژیم مسئله هسته ای و نوشیدن جام زهر از سوی خامنه ای و ارتباط و مذاکره مستقیم با آمریکا است.

با آغاز سال ۱۳۹۲ خامنه ای برای اعلام پذیرش پروسه خوردن جام زهر به مشهد رفت و دو مانور مشخص داد. اول اینکه برای روحیه دادن به نیروهای سرخورده اش که امروزه بیش از پیش از سوی اقشار مختلف جامعه  تحقیر شده اند، با یک تهدید پوشالی و تو خالی اسرائیل را تهدید به نابودی کرد و گفت« تلاویو و حیفا را با خاک یکسان میکنیم». اما پس از روحیه دادن به نیروهای سرخورده اش و ایجاد آمادگی ذهنی برای آنها و طرح پیش زمینه ها برای حرف اصلی، گفت که با مذاکره مستقیم با آمریکا مخالفتی ندارد. به عبارتی بر قبر امام ضحاکش لگد کوبید و نوشیدن پروسه جام زهر را اعلام کرد.

آقای پرزیدنت اوباما نیز پس از یک روز  سکوت در مقابل تهدید به نابودی اصلی ترین متحدش در خاورمیانه از سوی خامنه ای و ارزیابی های لازمه در اتاقهای فکر ایالات متحده آمریکا، از کنار این تهدید پوشالی و توخالی براحتی گذشته و نکته اصلی یعنی پذیرش مذاکره مستقیم با آمریکا از سوی خامنه ای را وزنه سنگین تری برشمرد و در مقابل این یاغی گری خامنه ای تنها به این کفایت کرد که در پاسخ بگوید: به جای تهدید، وقت صرف بهبود شرایط مردم خود کنید.
به عبارتی آقای اوباما به خامنه ای گفت هر چه آب میخواهی در هاونت بکوب و به نیروهایت روحیه بده، اما بدان که کاری کردیم که در مقابل فشارهای تحریم به زانو در بیایی و آن چیزی که ما بدنبالش بودیم، روزنه هایش را میبینیم، حال اگر به زانو درآمدی که آمدی، اگر نه فشارهای تحریمها را بیشتر میکنیم تا فلج شوی و نتوانی پاسخگوی شرایط مردم ایران باشی.

اما سئوال اصلی که پیش روی هر ناظر آگاهی می آید این است که آیا واقعا خامنه ای حاضر است جام زهر را تا آخر بنوشد. بطور مثال آیا خامنه ای حاضر است مثل قذافی در لیبی در اوایل دهه ۹۰ میلادی درب تمامی تاسیسات اتمی اش را باز کند و بگوید که بیایید و همه اینها جمع کنید و ببرید، تا به این شکل یک دوران حدودا ۱۶-۱۷ ساله حکومتش را تثبیت کند؟ و یا آیا خامنه ای حاضر است مثل صدام حسین که اجازه داد بازرسان آژانس حتی زیر کاخهایش را بیایند، بکنند و بگردند، آیا خامنه ای حاضر است به بازرسان آژانس اتمی به نمایندگی از آمریکا اجازه دهد که تمامی پادگانهای نظامی سپاه و ارتش، تاسیساتهای هسته ای و حتی بیت عنکبوتی اش را زیر و رو کنند تا یقین پیدا کنند که رژیم بدنبال سلاحهای هسته ای نیست؟
به تصور نگارنده،  نه خامنه ای ونه کل جناحهای قالب و مغلوب حاکمیتش از حداقل این ظرفیت ها برخوردار نیستند. چرا که این حاکمیت از داشتن حداقل نسبی پایگاه مردمی بی بهره است و اصلی ترین دشمن ساختار شکنش اکثریت مطلق همین مردم ایران هستند. پس این نظام ضدمردمی و ضدبشری برای آنکه دستی باز برای ایجاد خفقان بیشتر در جامعه از یکسوی و از سوی دیگر صدور تروریسم که حافظ منافع بقاء اش است، داشته باشد، نیازمند رسیدن به سلاح هسته ای و موشکهای بالستیک قاره پیما است.
در نتیجه  به این جمعبندی میرسیم که خامنه ای  بدنبال مصالحه بین المللی و کم کردن فشارهای تحریمها از روی مردم و جامعه نیست، بلکه تنها میخواهد با این حربه جدید با مذاکرات رو در رو با آمریکاییها وقت بیشتری برای خودش بخرد تا بلکه فرجی حاصل شود و به هر قیمت که شده است به سلاح هسته ای برسد تا بتواند با جامعه جهانی از موضع بالا حرف بزند. اما این سیاست مرگبار تنها میتواند ایران را به کام یک جنگ خانمانسوز با جامعه جهانی منتهی کند و نابودی تمامی زیر ساختهای ایران و قتل عام مردم ایران را در پیش داشته باشد.

شرایط پیش رو در انتخابات و بحران مشروعیت

در مطلبی که حدود کمتر از سه ماه پیش نوشتم ( لینک مطلب در فیس بوک را در زیر میگذارم)، گفته بودم که نشانه هاو علائمها میگویند که انتخابات پیش رو تنها دو رغیب اصلی دارد، اسفندیار رحیم مشایی و محمد باقر قالیباف. اگر چه از آستین مار پرور دستگاه مقام عظمای ولایت بجز قالیباف کس دیگری هم میتواند مثل مثلا سعید جلیلی به یکباره بیرون بزند. اما اینکه کاندید منتخب خامنه ای که باشد موضوع بحث بنده در اینجا نیست. موضوع مورد اشاره بنده باند احمدی نژاد و اسفندیار رحیم مشایی است که در طول ۴ سال گذشته خود تبدیل به یک سر جدید در نظام جمهوری شدند. آن هم سری مدعی نظام که دستی در شکنجه و اعدام  وقتل عام آزادیخواهان و فعالین سیاسی در دهه ۶۰ داشته و فرماندهی جنگ هشت ساله ضد میهنی را هم در برخی مناطق جنگی به عهده داشته اند.

اگر چه در جامعه جهانی و نیز کاخ سفید احمدی نژاد به عنوان نمودی از دیکتاتور تلقی میشود، اما چند خیابان آن طرفتر از کاخ سفید در بانک جهانی که فراماسیونرها صاحبان اصلی آن هستند، احمدی نژاد و باند او و بطور مشخص اسفندیار رحیم مشاعی که برنامه ریز و طراح  دستگاه احمدی نژاد بوده است، به عنوان رفورمیستهای اقتصادی در ایران شناخته میشوند. چرا که این باند ضد مردمی توانسته است در طول ۸ سال گذشته، خصوصی سازی در ایران را گسترش داده و با حذف سوبسیتهای ملی ضربه اساسی به ساختار اقتصادی اجتماعی مردم ایران بزنند و ایران را بیش از پیش وابسته به واردات کند.
لابیستهای رژیم در آمریکا و اروپا نیز از هم اکنون در پشت صحنه دست به کار شدند تا اسفندیار رحیم مشایی را در نهادهای سیاسی غرب جا انداخته و عنصری مطلوب به عنوان رئیس جمهور آینده ایران معرفی کنند. بوِیژه آنکه رحیم مشایی در گذشته حسن نیتش را در ظاهر به مردم اسرائیل به عنوان ” دوستان مردم ایران” در سخنرانی اش نیز ثابت کرده است و در پشت صحنه از طریق لابیستهای رژیم در نایاک با جناحی از آمریکایی ها ملاقاتهایی هم داشته است.

نمود مشخص این گفتار را میشود در سفر خارج از پروتوکلهای سیاسی و از پیش تعیین نشده قائم مقام وزیر امروز خارجه سوئد به ایران و دیدار چندین ساعته اش در پشت دربهای بسته با اسفندیار رحیم مشاعی در هفته های گذشته دانست. دولتمردان سوئد و مقامات عالی وزارت خارجه اش همواره دلالان سیاسی رژیم در غرب بوده و راهگشای سیاستهای بین المللی رژیم بوده و میباشند. بی تردید باید چنین پنداشت که رحیم مشاعی حاوی پیامهایی برای آمریکا و اروپا بوده است که در این ملاقات به دلال سیاسی سوئدی ابلاغ شده است. اگر چه به قول آن ضرب المثل قدیمی، گربه راه رضای خدا موش نمیگیرد و دلالان سیاسی- بین المللی هم بیهوده برای یک نظام فاشیستی مذهبی و به قیمت آبروی تاریخی اشان مجانی پا جلو نمیگذارند، و هزینه های اصلی را کسی نمیپردازد بجز مردم مظلوم ایران.
از سوی دیگر اسفندیار رحیم مشاعی که در ماههای آخر سال گذشته در یک برنامه حساب شده از سوی احمدی نژاد به سمت رئیس دبیرخانه جنبش عدم تعهد منصوب شد، قرار است در طول ماه جاری و نیز ماه آینده سفرهای پیاپیی به بخشی از کشورهای جنبش عدم تعهد داشته باشد تا در حقیقت با استفاده از این سمت و این سفرها به این شکل حمایت این کشورها را به خود جلب کند.

اما باز سئوال مطرح اینجاست که آیا خامنه ای و سر اصلی جناح هار و افسارگسیخته رژیم که رئیس مجلسش براحتی به خود اجازه میدهد که احمدی نژاد را در طول ماه گذشته در انظار عمومی از جلسه علنی مجلس بیرون کند و تمامیت دستگاه ولایت فقیه که  باند احمدی نژاد را به مانند استخوانی در گلو تلقی میکند، آیا حاضر است بپذیرد که این استخوان در گلو در طول مثلا ۴ یا ۸ سال آینده خفه اش کند؟

خامنه ای با جراحی سیاسی و حذف جناح رقیب در سال ۱۳۸۸ طلسم ولایتش در جامعه شکست و در کل نظام هژمونی اش را در ابعاد گسترده ای در میان سران حاکمیت از دست داد تا حدی که چهرههای شناخته شده ای چون هادی غفاری به پرخاشگری و فحاشی علنی بر علیه خامنه ای روی آوردند.
خامنه ای و کل حاکمیتش سنگین ترین هزینه را برای این جراحی پرداخت تا یکدست و یکسره شود اما در طول چهار سال گذشته سر جدیدی از بدنه اژدهای نظام پلید جمهوری اسلامی  بیرون زد که از یکسوی مدعی کل حاکمیت است و از سوی دیگر از حمایت نهادها و حتی برخی دولتهای غربی برخوردار است، ضمن اینکه تشکیلات منسجمی را به موازات سپاه و بسیج در استانداریهای کل کشور برای انتخابات چیده است تا بتواند به این شکل اسفندیار رحیم مشاعی را از صندوقهای رای در بیاورد.

نکته مورد نظر ما در اینجا کنکاش در مورد این پدیده ها نیست که مثلا چه چرخشی ایجاد شده است که باند احمدی نژاد که برای مردم فریبی تا دیروز نامه های التماس دعایش را در چاه جمکران می انداخت حالا همین باند باز هم برای فریب افکار عمومی و کسب رای بیشتر دخیل خود را به مقبره کورش کبیر بسته است و سخن از ایرانیت و یا اینکه ایرانیان همان قوم فرستاده شده از طرف خدا هستند میکند. یا اینکه مثلا شعار احمدی نژاد- مشاعی “زنده باد بهار” و نیز ” انتخابات آزاد” است و باند احمدی نژاد برای کسب مشروعیت در جامعه شعارهای “بهار ایران” را مستمرا مطرح کرده و گویا سبز بهاری نیز رنگ انتخاباتی اش شده است. یا همین باند در نوروز امسال ۲۵۰۰ جشن نوروزی در سراسر ایران برگزار میکنند که البته یاد آور جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی است. یا اینکه احمدی نژاد در ایام بهار اشکال نقاشی شده تخم مرغی شکل را در ابهاد گسترده ای در مراکز مختلف شهر تهران به مناسبت نوروز گذاشته است و چشم امید آن  دارد که این تخم مرغها برای مشاعی تخم مرغ دو زرده میشود. اساسا مسئله اصلی ورود به این مسائل نیست.

مسئله اصلی اینجاست که شکست باند احمدی نژاد و سر جدید نظام در انتخابات میتواند پس از انتخابات به  تسویه حسابهای جناحی کشیده شده و آنها را در حالت خوبش مثل بخشی از باند مغلوب اصلاح طلبان قلابی راهی زندان کنند و یا دچار سرنوشت سعید امامی و داروی نظافت خوری گردانند. لذا جناح احمدی نژاد با آگاهی به این سرنوشت راهی ندارد بجز اینکه به هر قیمت و تا آخر ولو به قیمت ماجراجویی و رویارویی فیزیکی با باند های رغیب برای پیروزی در انتخابات در مقابل آنان بایستد.

با توجه به مطالب ذکر شده در بالا به این جمعبندی میرسیم که جمهوری اسلامی از هر سوی دچار بحرانهای لاعلاج است و در یک کلام به یک بن بست ساختار شکن چه بلحاظ داخلی و چه بلحاظ بین المللی رسیده است. مضاعف بر اینکه تمامی کشورهای حوزه خلیج، جناح قالبی در کنگره و سنای آمریکا از هر دو حزب جمهوری خواه و دموکرات نیز علنا خواستار تغییر حاکمیت در ایران هستند.

اینجاست که نقش تاریخی مردم و مقاومت سازمان یافته اشان برای بدست آوردن حقوق از دست رفته اشان بیش از پیش برجسته میشود. مقاومتی که اصلی ترین تشکیلات سازماندهی شده آن یعنی سازمان مجاهدین خلق ایران در طول شش ماه گذشته زنجیرهای بین المللی با خروج نامش از لیست تروریستی آمریکا، از دست و پایش باز شده است. اینجا سخن ما در مورد سازمان مجاهدین تنها نگاه به یک تشکیلات سیاسی سازماندهی شده نیست بلکه نگاه به سازمانی است که ضمن داشتن تشکیلاتی منسجم، توانایی ها و پتانسیلهایی را دارد که میتواند بطور مثال در تیرماه ۱۳۷۹ وزارت بد نام اطلاعات جمهوری اسلامی را در تهران ۲۰ بار خمپاره باران کند.

اینجاست که باز نقش عنصر پیشتاز، آزادیبخش، مبارز و سازماندهی کننده و سازماندهی شونده در قالب ارتش آزادی در سراسر ایران زمین جلوه دیگری بخود می گیرد.
برای درک بیشتر پدیده ارتش آزادی ایران، نظر خوانندگان گرامی را به مطلبی که دو ماه و اندی پیش نوشته ام جلب میکنم. لینک مطلب در فیس بوک را در زیر برایتان میگذارم.

چرا ایران زمین امروز به تشکیل یکانها و دسته های ارتش آزادی ملی از سوی زنان و مردان مبارز و قهرمان نیاز دارد؟

نیمه اول سال ۱۳۹۲ ماههایی سرنوشت ساز و تاریخی برای مردم ایران خواهد بود، که میتوانند از شکاف ایجاد شده در حاکمیت ضد مردمی و نیز شرایط بن بست لاعلاج بین المللی کل جمهوری اسلامی بهره جسته و با یاری ارتش آزادی ایران  نابودی ضحاکان حاکم و دستگاه سرکوبشان را رقم بزنند و سرنوشتی جدید را برای خود احیا کنند. سرنوشتی که بی تردید هزینه دارد اما باید بخاطر امروز و فردای تاریخ ایران زمین این هزینه را بپردازیم. آزادی گوهری ارزان قیمت نیست که در یک سینی طلایی به کسی هدیه شود. آزادی را باید پس گرفت، باید به دست آورد و باید با چنگ و ناخن و دندان هم که شده دشمنان آزادی ایران زمین را از صحنه حذف کرد.

سلام بر آزادی

زنده باد ارتش آزادی ایران

مرگ بر اصل ولایت فقیه

برقرار باد جمهوری دموکراتیک ایران

مجتبی فتحی

۵ فروردین ۱۳۹۲

۲۵ مارس ۲۰۱۳

صف بندی های انتخاباتی، جنگ گرگها و چشم اندازها