محمد غرضی هم درباره این موضوع به «شرق» گفت: «ماشاءالله قصاب با كمیته انقلاب اسلامی كار میكرد. ما در سپاه كار میكردیم. كمیتهها خصوصیتهای خودشان را داشتند و ما خیلی از شخصیت ماشاءالله قصاب مطلع نبودیم.
وی که سعی میکند نقش و حضور خود را در این جریان کاملا تکذیب کند در حالیکه که از نفرات اصلی این دستگیری بوده است میگوید:” در جریان دستگیری سعادتی نیز اصلا ما در جریان نیستیم و سپاه مسئولیتی نداشت؛ به این پرونده دادگاه انقلاب رسیدگی میكرد. ماشاءالله قصاب نیز مطلع نیستم كه در جریان سعادتی نقش داشته باشد. ماشاءالله قصاب هیچ ارتباطی با من نداشت؛ فقط یك بار سال 58 او را در جمعی در سپاه دیدم».
ابراهیم یزدی هم در خاطراتش درباره ماشاءالله کاشانی آورده است: «اگرچه برخی از رسانهها حمله به سفارت را به چریکهای فدایی نسبت میدادند، اما وقتی ما وارد سفارت آمریکا شدیم، برخی از مهاجمان از درهای مختلف و حتی از میان نردهها فرار کردند. وقتی با برخی از مهاجمان مسلح روبهرو شدم و با آنها گفتوگو کردم، مطالب آنها را از نوع ادبیات گروههای چپ ندیدم. حس ششم به من گفت که مهاجمان وابسته به چریکها نیستند و دستهای پنهان غیرخودی در این کار دخالت دارد. مطالعات و پیگیریهای بعدی، داوری اولیه من را بهطورکامل تأیید کرد. در ادامه این بخش، حاصل بررسیهای خود را آوردهام. از سه گروه مسلحی که همراه من به سفارت آمده بودند، یک گروه برای حفظ امنیت سفارت در محوطه باقی ماند و دو گروه دیگر به همراه من از سفارت خارج شدند.
گروه محافظ علیالاصول میباید در بیرون از محوطه سفارت مأموریت حفاظتی خود را انجام میداد، اما سالیوان با ابقای آنان در محوطه سفارت هم موافقت کرد. رهبر این گروه، ماشاءالله کاشانی، کسی بود که بعدها به ماشاءالله قصاب معروف شد. متأسفانه استقرار این نیرو در داخل سفارت، موجب بروز مشکلات فراوانی شد. رفتار این فرد و گروهش با معیارهای اسلامی فاصله داشت. آنها با دریافت پول از مراجعان ایرانی، برای گرفتن ویزا از حضور خود سوءاستفاده میکردند. بعضی از آنها مشروبات الکلی نیز مصرف میکردند. رفتار آنها موجب شکایت مسئولان سفارت شد، اما آنها حاضر به ترك محوطه سفارت نبودند. در این زمان من در وزارت امور خارجه بودم.”
سالیوان از ایران رفته بود و ناس، کاردار سفارت و عهدهدار امور بود. با افزایش شکایتها و رفتارهای غیراسلامی این گروه، در نهایت … . پس از انحلال کمیته ماشاءالله قصاب و اخراج آنها از سفارت آمریکا، برای حفاظت از سفارت که هنوز در معرض حمله بود، از نیروهای مسلح دژبان مرکزی که زیر نظر سرتیپ عزیزالله امیررحیمی قرار داشت، استفاده شد».
عباس امیرانتظام هم در جلد یک كتاب «آنسوی اتهام» نوشته است: «در این روز (24بهمن 1357) سفارت آمریكا توسط چریكهاى فدایى خلق مورد حمله قرار گرفت. چریكها قبلا در روى بام اطراف ساختمان سفارت مستقر شده بودند. در این حمله آنها با مسلسل به ساختمان سفارت شلیك كردند و شیشههاى آنها را شكستند و عدهاى از كارمندان سفارت از جمله ویلیام سالیوان را به گروگان گرفتند. این گروگانگیرى با دخالت دكتر ابراهیم یزدى خاتمه یافت و از این تاریخ كمیتهای به سرپرستى ماشاءالله قصاب در سفارت آمریكا تشكیل شد…
در یكى از روزهاى اسفند 1357 منشى من اطلاع داد كه شخصى مىخواهد به ملاقات من بیاید و یك مسئله امنیتى را در میان بگذارد، پس از توافق من مردى در حدود 50 سال با قدى متوسط با لباس رسمى و كراوات به اتاقم آمد، من صندلى طرف راست خودم را به او تعارف كردم. پس از نشستن به من گفت كه كارمند و عضو اداره ضدجاسوسى ساواك است. طبق خبر او، قرار است در ساعت پنج بعدازظهر امروز یكى از دیپلماتهاى سفارت شوروى به دیدن یك ایرانى در ساختمانى در میدان 25شهریور برود و چیزهایى را در اختیار فرد ایرانى قرار دهد، ضمنا گفت كه طرف ایرانى عبدالعلى نامیده مىشود. این فرد آمده بود تا كسب تكلیف كند. مطالب را بلافاصله به اطلاع نخستوزیر رساندم.
ایشان دستور داد كه آن شخص مسئله را تعقیب كند ولى آقاى بازرگان از شنیدن نام عبدالعلى كه نام یكى از فرزندانش بود، ناراحت شده بود. كارمند اداره ضدجاسوسى ساواك به كارش ادامه داد و روز بعد گزارش كارش را به من داد كه به اطلاع نخستوزیر رساندم. وى گفت كه عبدالعلى را دستگیر كردهاند و عمل دستگیرى توسط ماشاءالله قصاب انجام شده و نام واقعى این فرد محمدرضا سعادتى است كه با دستگاههاى عكاسى مخصوص جاسوسى كه از دیپلمات روسى دریافت كرده، دستگیر شده است. من تا آن روز نمىدانستم كه محمدرضا سعادتى كیست و به چه گروهى وابسته است».