محمود خادمی: خمینی و ملاها؛ وارثینِ سیاسی انقلابی که صاحب نداشت

khadamimخمینی و ملاها؛ وارثینِ سیاسی انقلابی که صاحب نداشت به مناسبت سی و پنجمین سالگرد انقلاب ضد سلطنتی سال 57

بعد از عبور توده وار از نخست وزیری شاپور بختیار ــ  در واقع در آن زمان شاپور بختیار تنها امکان بالفعلِ مقابله و ایستادگی در مقابل سر بر آوردن خمینی و اسلامی شدن انقلاب دمکراتیک مردم بود ــ که در واقع عقب نشینی بزرگ رژیم سلطنتی در برابر اراده مردم برای سرنگونی شاه بود ؛ سرنگونی شاه قطعی و بر گشت ناپذیر شد . جالب است بدانیم که خمینی تا چند روزی در موضع گیری علیه بختیار مردد بود و نهایتا” بدنبال مردم کشیده شد .

انقلاب بهمن 57 انقلابی دمکراتیک با اهداف آزادی ؛ استقلال و عدالت اجتماعی بود که با دخالت خمینی و اسلام پناهان به بیراهه کشیده شد ؛ چرا که مبارزه با دیکتاتوری در جوهر و منطق خود مبارزه ای برای آزادی و دمکراسی میباشد . این انقلاب برای برقراری خواستهای تحقق نیافته انقلاب مشروطیت و جنبش ملی کردن نفت به رهبری دکتر مصدق ؛ شروع شده بود و در ابتدا خواستی بنام انقلاب اسلامی در میان مطالبات مردم و معترضیین وجود نداشت .

این انقلاب در واقع قیام خود انگیخته مردم علیه دیکتاتوری سلطنتی شاه بود و به هنگام شروع و تا ماهها  فاقد رهبری مشخص بود . یعنی مردم از دوسال پیش ؛ اعتراضات خود را بدون حضور و دخالت آخوندها شروع کرده بودند و آخوندها و جریانهای مذهبی طرفدار خمینی نقشی در شروع و شکل گیری اولیه انقلاب نداشتند .

اسم خمینی اولین بار در تظاهرات 17 شهریور 57 بشکل گسترده مطرح میشود ؛ یعنی تنها چند ماه قبل از پیروزی انقلاب اسم او در تظاهرات بر سر زبانها می افتد . بدنبال نامه نگاریهایِ اعتراضی آن زمان شخصیت های سیاسی شناخته شده به  شاه ؛ خمینی هم بعد از اطمینان از بی خطر بودن اینکار ؛ از آخوندها درخواست میکند در اعتراضات و نوشتن نامه اعتراضی بشاه فعال شوند . بعد از آن است که کم کم سر و کله آخوندها در میان صفوف مردم در اعتراضات ؛ دیده میشود .

آخوندها بدور از فعالیتهای سیاسی نداشته علیه شاه در تمام  37 سال حکومت محمد رضا شاه ؛ رابطه خوبی با شاه داشته و عموما” با دربار ؛ ساواک و دستگاههای دولتی سر و سر وتعامل داشتند . با توجه به حضور با تأخیر آخوندها در صحنه تظاهرات مردم میتوان گفت این انقلاب ؛ یک قیام فراگیر توده های شهری بود .

به همت فداکاری و جانفشانی مردم ایران و پیشتازان انقلابی اش ؛ و در میان ناباوری جهانیان یکی از دیر پا ترین و منسجم ترین دیکتاتوریها در منطقه که عناوین ” جزیره ثبات ” و ” ژاندارم منطقه ” را با خود به یدک میکشید بزیر کشیده شد و طومار 37 سال دیکتاتوری در هم پیچید و بزرگترین انقلاب تاریخ معاصر ؛ بوقوع پیوست .

بعبارتی رژیم سلطنتی به چنان درجه ای از انحطاط و فرسودگی رسیده بود که تنها 2 شبانه روز ــ یعنی روزهای 21 و 22 بهمن که مراکز نظامی و امنیتی مورد هجوم توده های مردم قرار گرفت ــ قیام مسحانه توده ای برای در هم کوبیدن آخرین مقاومتهای نیروهای نظامی وفادار به شاه ؛ کفایت کرد . و بدین ترتیب آیت الله خمینی و دار و دسته آخوندها در حالیکه محصول انقلاب 57 نبودند ؛ وارث سیاسی انقلابی شدند که صاحب نداشت . بهمین خاطر به تأکید باید گفت ؛ دور از انصاف است اگر قیام دلاورانه و شکوهمند مردم ایران برای آزادی و استقلال را ــ بخاطر کارنامه سیاه و سراسر خون و رنج خمینی و آخون  دها ــ محکوم نمائید .

نقطه اوج جنبش انقلابی مردم در پروسه انقلاب 57 هم همین دو روز بود ؛ دو روزی که علیرغم عدم صدور فرمان جهاد از طرف خمینی بوقوع پیوست و انقلاب را به سرانجام پیروزی رساند . بعد از این نقطهِ اوج ؛ با ملا خور شدن انقلاب و گرفتن زمام امور توسط خمینی و آخوندها ؛ هم فصل افول انقلاب نا تمام مردم شروع شد و هم فرمان جهاد خمینی سرانجام ــ با زندان ؛ شکنجه و تیرباران و قتل عام کردن آزادیخواهان ؛ انقلابیون و مخالفین ــ ؛ بر علیه فرزندان انقلاب صادر گردید . و بعد از پیروزی انقلاب هم خمینی بی رو در بایستی به مردم گفت از آزادی خبر نیست و انقلاب برای آزادی نبوده است .

آیت الله خمینی در سخنرانی 9 آذر 1358 در قم به مردم گفت : در انقلابی که در ایران حاصل شد ؛ در سرتاسر مملکت فریاد مردم این بود که ما اسلام میخواهیم . این مردم قیام نکردند که مملکت شان دموکراسی باشد . و چنین بود که با ورود روحانیت و با مطرح شدن نام خمینی ؛ پروسه استحاله انقلاب آغاز شد و سرنوشت یک انقلابِ ناتمام و به انحراف رفته ؛ رقم خورد .

واقعیت این است که در زمان شاه بدلیل پیوند تاریخی روحانیت شیعه و سلاطین ؛ علیرغم سرکوب شدید و قلع و قمع نیروهای سیاسی مترقی ؛ روشنفکران انقلابی و سازمانهای سیاسی آزادیخواه ؛ مسجد دایر و فعال بود و آخوندها و نیروهای وابسته بآنان با آزادی به فعالیتها و تقویت سازماندهی خود مشغول بودند .

یعنی تشکیلات آخوندها بدون آنکه صدمه ای ببیند و یا فشاری متحمل شود ؛ دست نخورده باقی ماند و بعد خمینی با استفاده از همین شبکه آخوندی بقدرت میرسد . در مقابل ؛ نیروهای چپ و مجاهدین بدلیل ضربات متعددی که در مبارزه با شاه متحمل شده بودند ؛ پایگاه مردمی نیرومند و تشکیلات قوی و منسجمی نداشتند . بخصوص که مجاهدین ــ نیروی مذهبی و رقیب اصلی خمینی ــ تازه از ضربه اپورتونیستهای چپ نما سر بلند کرده بود .

بنابراین در فقدان یک تشکیلات نیرومند از آزادیخواهان و نیروهای مترقی ؛ انقلاب بدون سر و صاحبِ واقعی خود تنها میماند و کار سرقت آن هم برای آخوندها ؛ آسانتر میشود . بدین ترتیب خمینی و آخوندها در غیاب رهبران ذیصلاح ؛ دمکراسی و حاکمیت ملی را که خواست بسیاری از مردم و جوانان بود بنام دین ؛ خدا و پیغمبر از دستان شان ربودند و رویاهای آزادیخواهانه و عدالت جویانه نسلی را به باد هوا دادند . بخصوص اینکه نبود یک آلترناتیو قدرتمند ؛ برنامه دار و دارای اتورتیه برای مقابله با یکه تازی و عرض اندام آخوندها در لحظه سرنگونی ؛ سکه قدرت را تماما” بدامن خمینی ؛ انداخت  .

اکنون که در باره انقلاب 22 بهمن 57 صحبت میشود و زمانی که دیگر تجارب فاجعه بار بقدرت رسیدن خمینی پیش روی مردم ایران قرار دارد ؛ چرا بازهم اصرار میشود که ؛ انقلاب و سرنگونی تام و تمام این رژیم ؛ تنها راه نجات مردم ایران است ؟ :

یکم ــ در مبارزه سیاسی با سلطنت پهلوی ؛ حمایت از نخست وزیری شاهپور بختیار و راهکار وی موجه ؛ مشروع و ضروری بود ؛ زیرا در آن شرایط شاه قانون اساسیِ حاصل از انقلاب مشروطیت را نادیده گرفته و از محتوا تهی کرده بود . در این صورت مردم و نیروهای سیاسی ؛ مرجع و منبع موجهی  برای اصلاح کشور داشتند . یعنی مخالفین میتوانستند با مجبور کردن شاه به اجرای صحیح قانون اساسیِ مشروطیت ؛ راههای اصلاح امور کشور را پیش ببرند .

بر اساس قانون اساسی مشروطیت ؛ شاه نقشی در امور مربوط به حکومت نداشته و بیشتر مقامی تشریفاتی بود که میبایست سلطنت کند و نه حکومت . یعنی با کوتاه کردن دستهای شاه از امور کشور ؛ امکان تصحیح و اصلاح اوضاع وجود داشت . متأسفانه این فرصت تاریخی ــ دعوت از شاپور بختیار برای تشکیل کابینه ــ در سر درگمی و ندانم کاری نیروهای سیاسی و در جو سازی اسلامیست ها و انبوه شعارهای ” ما میگیم شاه نمی خوایم  نخست وزیر عوض میشه ” و یا ” نه شاه می خوایم نه شاهپور   لعنت به هر دو مزدور ” ؛ نادیده گرفته شد و مردم ایران همانگونه که مرحوم بختیار پیش بینی کرده بود قربانی استبداد نعلین شدند .

در آن زمان بختیار گفته بود : فراموش نکنید صدای نعلین آخوندها از صدای چکمه نظامیان خطرناک تر است و در صورت بقدرت رسیدن آخوندها ؛ شما خودتان نخستین قربانیان آنها خواهید بود .

اما بر عکس رژیم شاه ؛ در این رژیم چنین مرجعی برای اصلاحات وجود ندارد و قانون اساسی این رژیم خود یکی از موانع جدی هر تحول و اصلاحی در کشور میباشد . این رژیم با ترویج سنتهای عهد بوقی ؛ دشمنی آشکار خود را با هر نوع تجدد و زندگی مدرن نشان داده است . ارگانهای مجلس خبرگان ؛ مجمع تشخیص مصلحت و ارگان و نهادهای دیگر راهبندان هر تحول و اصلاح میباشند و در قدم اول قانون اساسی این رژیم ؛ بر تبعیض و نابرابری صحه گذاشته و با تائید و تصویب اصل ولایت فقیه ؛ حاکمیت ملی را نفی کرده است . خلاصه همه چیز این رژیم غیر قابل قبول است .

بنابراین تصور تحقق رهائی و برابری مردم ؛ با راهکار اصلاح طلبی سرابی پیش نیست . و با یقین میتوان گفت افق دید کسانی که از اصلاحات در این رژیم دفاع میکنند ؛ از چارچوب همین نظام فراتر نمی رود . جوهر و چکیده مطالب و خواسته های آنان این است که این رژیم بماند و نشانه ای از اینکه آنان بفکر مردم و آینده کشور باشند ؛ دیده نمی شود .

دوم ــ اگر چه شکست راه کارهای اصلاح طلبی در استبداد دینی در 8 سال ریاست جمهوری محمد خاتمی باثبات رسیده بود و در قیام دانشجویان در 18 تیر 1378 نیز مهر تائید خورده بود . قیام اعتراضی مردم که در اعتراض به تقلبات انتخابات ریاست جمهوری سال 88 آغاز شده بود و یک راه نجات از دست رژیم را در پیش پای مردم قرار داد ؛ به آلترناتیو اصلاح طلبان جان دوباره بخشید و فرصت داد تا بار دیگر شانس خود را بیازمایند .

در این آزمایش اصلاح طلبان رو سیاه تر از گذشته بیرون آمدند . و یک بار دیگر وفا داری به ولی فقیه و تعهد خود به حفظ نظام را به نمایش گذاشتند . آنها این بار بخاطر ترس از شعله ور شدن قیام ِ اعتراضی که میرفت دودمان آخوندها را بر باد هوا دهد ؛ آشکارا مردم را به آرامش دعوت کرده و از آنها خواستند خیابانها را ترک کرده و به خانه هایشان بر گردند .

با ناکام شدن قیام عمومی مردم در اثر جفای اصلاح طلبان ــ قیامی که برای پیروزی آن خونها و جانها نثار شده و خواهران و برادران ما مورد تجاوز قرار گرفته بودند ــ و بارز شدن خیانت آنان  ؛ امکان تغییر رژیم از داخل و ایده و ادعای اصلاح پذیری رژیم ؛ شکست خورد و از دور راهکارهای پیش پای مردم برای رهائی ؛ برای همیشه خارج گردید .

با شکست و افشاء خط اصلاح طلبی ؛ سرنگونی و تغییر از بیرون نظام بعنوان تنها راه نجات مردم قد برافراشت . یعنی این بار بر خلاف دوران خاتمی بجای سکوت و سرگردانی مردم و جوانان ؛ سرنگونی بعنوان بستر اصلی مبارزه مردم انتخاب گردید . یعنی از این پس هر حرکت اعتراضی میتواند بسرعت سمت و سوی تعرض به کل نظام را پیدا کند .

در واقع در برآیند شکست قیام اعتراضی مردم در خرداد 88  ؛ فاکتورهای سیاسیِ جامعه بهم ریخت و تغییر جدی کرد و صحنه کشمکش و درگیریهای اجتماعی و سیاسی در جامعه ؛ یعنی میان مردم و حاکمیت در متن متفاوتی ــ بستر سرنگونی ــ  قرار گرفت . یعنی بعد از آن حتی اعتراض های صنفی مربوط به آب ؛ برق ؛ نان ؛ بیکاری ؛ دستمزد و …. دیگر با لبخند هیچ آخوندی ــ اصلاح طلب یا میانه رو ــ  فرو نمی نشیند ؛ بسرعت سیاسی میشود و به درگیری با تمامیت رژیم راه می برد و دیگر مردم آشکارا و صریحتر از گذشته از سرنگونی رژیم حرف میزنند .

استبداد و بن بست اقتصادی هم نمی تواند تا علی غیرالنهایه با صبر و بردباری مردم تحمل شود و نهایتا” بیک انفجار اجتماعی میانجامد . راه دیگر برای خروج از بن بست اقتصادی در این رژیم متصور نیست ؛ چون اسلام سیاسی با هر رئیس جمهوری نمی تواند امنیت سرمایه گذاری ــ که شرط هر گشایش اقتصادی است ــ را تأمین نماید . در حکومت اسلامی ــ فرق نمیکند رئیس جمهور احمدی نژاد اخمو باشد و یا روحانی خندان ــ آیت الله ها و مراجع می توانند با صدور یک فتوا و یا یک حکم حکومتی ــ که بالاتر از هر قانونی است ــ مالکیت و امنیت سرمایه را بخطر بیاندازند و بدین ترتیب راه گشایش اقتصادی  را سد کنند .

در شرایطی که آخوندهای جنایتکار حاکم ؛ مسالمت پیشه کردن در برابر نظام خود ــ که براحتی آب خوردن شهروندان خود را میکشد ؛ خون میریزد ؛ جنایت و فساد و دزدی میکند ــ ؛ را به حساب درماندگی و تسلیم مردم میگذارد . خشونت بکار نبستن در مقابل چنین رژیمی ؛ رژیمی که بدترین خشونت ها را علیه مردم بکار می بندد ؛ هیچ نتیجه ای جز پشیمانی ندارد .

در آخر اینکه ؛ مطمئن باشید که امکان استحاله و اصلاح در درون این نظام وجود ندارد ؛ بنابراین وقتی اوضاع کشور به نقطه ای رسیده است که پاسخ انبوه مشکلات و معضلات مردم پاسخی اصلاح طلبانه نیست ؛ وقتی مبارزه برای اصلاح در شرایطی که نماینده امام زمان بر کشور حکومت میکند ؛ سد شده است ؛ وقتی که هیچ راهی برای ادامه مبارزه قانونی و مسالمت آمیز وجود ندارد ؛ وقتی که دیگر اصلاح طلبی نه اپوزیسیون است و نه بدیل و …..  تنها راه حل برای نجات مردم و میهن ؛ سرنگون کردن این جرثومه فساد و این رژیم ضد ملی و ضد مردمی است .

در واقع بعد از قیام حماسی خرداد 88 دیگر اپوزیسیون واقعی ؛ نیرو و یا نیروهائی هستند که برای کسب قدرت و سرنگون کردن این رژیم هم برنامه دارند و هم مبارزه میکنند . آیا راه دیگری برای نجات مردم ؛ جز انقلاب و سرنگونی این رژیم متصور است ؟

محمود خادمی 7 فوریه 2014