محمود نيشابوري: بزرگ مرد كوچك

«به كودكان رنجديده سوري، آنهايي كه نفهميدند كودكي چيست! در درد و محنت، بمباران، شليك و گلوله رشد كردند و بزرگ شدند، بدون اين كه لذت دوران طفوليت را در ذهنشان ياد آوري كنند، آنچه ديدند و شنيدند، جنگ بود و گرسنگي و آوارگي و…».

halab

از گرسنگي و آوارگي به خواب رفتي، اي عزيز

ميدانم توخواب چه ديده اي!

بازي با عروسكهايت! كه…

نه، نه

÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷

صداي بمب و شليك گلوله

ويران شدن خانه تان، كشته شدن پدرت،مادرت

از مدرسه ات ديگر خبري نيست!

موشك بارانش كردند.

ميدانم كه ديگر گريه نميكني

براي توبزرگ مرد كوچك، گريه خوب نيست

÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷

بزرگ مرد كوچك، بگو قصه هاي تلخ وطنت را

تا شايد گوش شنوايي،بشنود اين زندگي، پر فراق را

اما، تاريخ ميگويد، بايد بگويد در بلند گوي زمان

درود بر قهرمانان بي ترس و بيم

شما پيروز مي شويد، بي گمان و با هزار دليل و برهان