نعمت فیروزی: کشف و شهودهای تائودا (1)

 پیامبر زمینی! که تیغ ولایت را تیز میکند.

این نوشته الگو گرفته از گفتارهایی تحت عنوان تائودا از: شاعر به یغما رفته است .

مکاشفه (2) اول: 

یکی بود  که من بودم؛ یکی نبود.غیر از خدا یا طبیعت یا هرچه اسمش را می خواهید بگذارید؛ نبود. چون من به خدای ادیان که هرگز؛ ولی به هوشی که ما مخلوق اوییم معتقدم! از پس گذرانی سخت در دره های تاریک و دشت های سوزان؛  صدای در هم آمیخته آدمیان زیر شکنجه و صفیر شلاق پیوسته بگوش می رسید. راهی پر پیچ و خم  را در میان تاریکی های آن کویر بالامی رفتم. در دور دستها صدای تیر خلاص بشدت روح و جان آدمی را سوهان میکشید. نزدیکی های غروب روزی تموزی؛ که من خسته و درمانده در گوشه ایی خیالات می فرمودم! زیرا که خیالات کار مشترک پیامبران و شاعران است! ناگاه پرنده کوچکی که در نور آبی خود محو و آشکار می شد؛ بر من ظاهر شد! و گویی صدایی از درون به من که تائودا باشم گفت: تائودا بدنبال مبارزه و راز واژگونی ملاها خون خود را فرسوده مکن ! دروازه این راز مدت هاست ناگشوده است و تا چشم اندازی ناپیدا؛ ناگشوده خواهد ماند.

تائودا آدمی و بخصوص تو بس بزرگ است که به چنین خردی عمر سپری کند ! من به تو که تائودا باشی میگویم وجود تو شگفت تر از همه است و مخلوق دماغ فیل آن هوش اعلی هستی ! این تن خسته را از این ریگستان داغ نفرین شده به مکانی امن و خرم در یکی ازسواحل اطلس یا مدیترانه برسان. آنجا می توانی تمامیت عمر خویشتن را در کسب معرفت راز جهان سپری کنی و یک خیام؛ یا بابا اسماعیل عریانی! دیگر به وطن و یک ویل دورانت هم به  جهان هدیه بخشی. منجمان بر آنند که بر ناصیه ات نوشته شده که در آینده ی نه چندان دور درهیئت پیامبری زمینی ظهور کنی! همچنین  خود را از عزب و حسرت حوریان بهشتی که فریب مذهب اسلام است برهانی وبا هر تعداد از حوریان زمینی که میل کنی درآمیزی. من به تو که تائودا باشی میگویم که سیلی نقد ببخشید! حلوای نقد به از حلوای نسیه است. تائودا ابلهانند که این ریگستان داغ را بر پردیس های مدیترانه ترجیح میدهند. لختی بعد پرنده در من خاموش شد و من دیدم که در جهانی دیگر با حریره ایی یله ول شده ام  . و در غروبی دیگر من که تائودا باشم خود را حیران و سرگردان در پردیس سواحل اطلس و مدیترانه باز یافتم! (پایان مکاشفه اول . الگو گرفته از گفتارهایی تحت عنوان تائودا از: شاعر به یغما رفته.)     

بله این چنین بود که حضرتش که نام شاعر مقاومت را یدک میکشید؛ پس از سالیان مبارزه و زندان در عصر شاه و شیخ؛ با مدد برادرش به یغمای ولایت رفت. او پس از ترک مبارزه و مجاهدین دراروپا سکنی گزید. مدتی در کنار مقاومت بود به گفتن شعر وبقول خودش نه مدیحه که واقعیت وجودی مجاهدین را بیان میکرد؛ مشغول بود. درهمین دوران او فرزند خلفش را هم برای کسب آگاهی؛ تشویق به رفتن به همان ریگستان داغ نمود و طی نامه ایی مکتوب موافقت کرد و به آن فخرها کرد! سال ها پیش از این؛ او در حال کسب مراتب پیامبرزمینی تائودا وسیر مراحل کمالات  یکی پس از دیگری بود. او در این مسیر کشف و شهودهای بسیاری کرد و خلاصه دریافت که ناآگاهانه! بیش از 20 سال عمر خود را در مدار جاذبه اسلام و محمد و علی و خدای آنها و مجاهدین و حنیف نژاد بوده است و حالا فهمیده است که باید از مسیر پیامبران الهی به اتوبان پیامبران زمینی! ویراژ بدهد.! و البته او با جهد بسیار توانست مدارج بالایی در ردیف آیت الله العظمی درمیان علمای فحاشی به پیامبر اسلام و ائمه تشیع و همه ادیان ابراهیمی را کسب کند. او همچنین به ویراژ در جاده پیامبران زمینی بسنده نکرد؛ وبا قاطعیت و رادیکالیزمی  تماشایی؛ به  نقد فداکاری های20 ساله اش برای ملت ایران در زمان شاه و شیخ نشست و بسیار خونین و عمیق این گذشته را به مثابه لکه ننگی و عضوی قانقاریا گرفته از خود بریده و بدورافکند.

او در باره مبارزه اش در زمان شاه به عنوان تجربه ایی گرانبها برای نسل جوان؛ با کمک از عبید زاکانی چنین فرموله کرد و گفت: مست بودم اگر گهی خوردم …. گه فراوان خورند مستانا.! (3) فیوض و دریافت ها و تجربه های بدیع و نوین این تائودای قرن 21 توسط دو سه منبر اینترنتی پسا مدرن! و البته شاه و شیخ و فراماسونر نشان ! برای بشریت تشنه! شبانه روز پخش میگردد! او همزمان با تمامی تلاش و تمامی ظرفیتش عمر باقیمانده اش رامصروف دو رسالت کرده است : یکی بشریت را از چنگال اسلام و خدای و پیامبراسلام؛ و دوم؛ آخوندهای جانی حاکم را از دست مجاهدین نجات دهد! برای همین است که ترم های فحاشی لمپنی – فلسفی خلق کرده که همزمان نثار پیامبر اسلام و رهبر مجاهدین میکند! نگارنده در عجب از این دگردیسی عبرت آموز بیاد می آورد که در آن سالیان که حضرتشان مشغول پیمودن عوالم شک و آماده برای به تن کردن ردای پیامبری زمینی تائودا و نوشتن یادداشت های فلسفی بودند همزمان در نشست های سازمانی که در اشرف شرکت می کردند بسا در و گوهر ها از دولب مبارک می افشاندند! و اعتراف می کنم که کمی نسبت به شخصیتشان حیران! بودم.

ایشان معمولا در بعضی نشست ها  اظهار فضل میکردند و تلاش شان هم این بود که با بیان نکاتی هم تحسین دیگران را خریدار شوند! و هم در عین حال به دیگر اعضای نشست؛ آموزشها بدهند! شخصا در یکی از نشست ها شاهد این اظهار فضل ها بودم که گفت: کله مرا بشکافید یک حوزه علمیه در آن می بینید! (نقل به مضمون) من و یکی دو نفر از دوستان انگشت بر دهان کمی بربر به هم نگاه کردیم و نسبت  به این جمله قصار حیران شدیم! که چرا اسماعیل با این سوابق؛ چنین حرف هایی در باره خود می بافد؟ البته گذر زمان نشان داد که ما اشتباه میکردیم و او شناخت دقیقی از خود داشت و ارائه داد؛ و شکسته نفسی نبوده و نه تنها چیزی را نمی بافت؛ بلکه مشغول پنبه کردن رشته های بافته قبل بود! بویژه اینکه اخیرا فهمیدم که عصر عوالم شک و حضور او در نشست های اشرف قران سعدین بوده است! کمالات این تربیت تائودایی را سیمای آزادی در برنامه ارتباط مستقیم؛ با پوزش از هموطنان پخش کرد و همه بینندگان مستقیما مشاهده کردند که چه عرفانی از ایشان تراوش میکرد.

روند دگردیسی ایشان به مدد عرفان تائودایی سرعت روز افزون یافت و بوی نجاست انجمنی از آستان بوسان ولایت از آن استشمام شد. البته از نقش برادر؛ در آن انجمن به عنوان کاتالیزور و معین عمل نباید غافل ماند که لعنت هوش برتر بر او باد.

مکاشفه دوم: 

بعد از گذشت سالها و سپری کردن بیش از 20 و اندی سال از سه طلاقه کردن مادر فرزند.

 در غروب روزی دیگر دوباره آن پرنده کوچک با نور آبی بر من محو و آشکار شد و به من که تائودا باشم گفت: تائودا اکنون زمان آن است که از پیله مسالمت بدرآیی و بر او که زنان را آگاهی و اراده داد که از تملک مردان و تو که تائودا باشی خارج کرد  مخاصمت و کینه بورزی. کلاغان خبر آورده اند که از پس محاصره پزشکی بسیاری از مجاهدین درگذشته اند. اکنون که هجمه همه جانبه از بیت ولایت دستور داده شده زمان انتقام رسیده است! مرگ های مشکوک یکی از رازهای معرفت جهان است که امروز به تو که تائودا باشی بخشیدم! بر آن چنگ بزن و پیشروی آغازیدن کن!  شاید که این بتواند آغازی دیگر باشد! درآغازهای دیگری که در پیش است؛ فرزند خلف به ولیعهدی برگزین تا تقدس و تملک خانواده بازگردد و مادر در جایگاه خود بنشیند! و خانواده را آرامش بخشیم .من به تو که تائودا باشی می گویم: خیل دیگری را از همه سو با تو همراه خواهیم کرد اما تو تمامت حیلت خود آشکار ساز؛ وبگو میان من که تائودا باشم و خیل دیگر هیچ قرابتی نیست و این مجاهدین هستند که موضوع را راز آمیز می کنند.(پایان مکاشفه دوم. )

 بعضی از عرفا نظرشان بر این است که این بار پرنده کوچک نه از درون که ازاطلاعات بیت ولایت پر داده شده و توسط برادر بر تائودا وارد شده است. هرچه که باشد آیا اعجاز تائودا در این جهان عظیم غیر قابل شناخت! نمی تواند باشد ؟

درادامه این روند تعمیق معرفت ؛ پسر نیز در سیرو سلوکی دیگر و با کمک عمو! پا جای پدر میگذارد. و پس از عبور از مراحل شناخت! خلف شایسته ایی برای پدر میشود. چه خوش گفت فردوسی پاکزاد که:  

         پسر کو ندارد نشان از پدر           تو بیگانه خوانش، مخوانش پسر.

متقدمان جهان که از پیش و پس جهان آگاهند در پیشگویی اینکه: اگر فرزند به جای پسر دختر بود! و دختر نزد مادر ماندگار میشد احوال جهان چگونه بود؟ و آیا نظام جهان نرینه تربیت تائودایی یک سر به فنا نمی رفت ؟ درمانده اند!           

پس از 16 سال پسر؛ که اکنون در حال گرفتن دکترای محیط زیست است و همسرشان قاضی است! خواب نما میشود که مهر مادر در دل او افتاده است و هر طور شده باید برود مادر را در پشت کوه قاف در آلبانی آنجا که سیمرغ نشسته است ببیند! عرفا معتقدند که این عموی پسر بوده که  با اذن عوالم بالا مهر مادر را با آتش زدن مویش در دل پسر انداخته است! و چنین غیرت پسر را بجوش 100 درجه رسانده و شور در سرش انداخته که ابلهانه آمده در دنیای مجازی تصمیم رفتن به دیدار مادر را در بوق کرده است!

علما معتقدند میان بلاهت ابلهان و دیوانگی و جنون و خلسه شاعری شباهت بسیار است.  الغرض؛ وقتی که مادر پرده سالوس و فریب پدر و پسر را در هم شکست و در سیمای آزادی به عرض مردم رسید؛ همه تربیت شدگان تائودایی و غیر تائودایی بور و خوار و خفیف شدند و در این میان پسرک ابله  بند را آب داد که:  نشان از دو کس دارد آن نیک پی! هم با عمو در ارتباط بوده و هم با پلیس امنیتی از ما بهتران سوئد. طنز قضیه در این است که فرزند در تلاشی عبث به ارتباط با پلیس سوئد با تاسی از شیوه پدر؛ بر این رابطه فخر فروخت ! همچنانکه پدر بر بریدن از مبارزه و مجاهدین و پیوند با بازمانده استفراغ سیاسی ملت ایران در سال 57 افتخار کرد.

اینکه چرا در این خانواده نسل اندر نسل خیانت مبدل به سنت شده است دقیقا بر ما معلوم نیست. اما ظن قوی؛ اذهان را متوجه مسلک پیامبر زمینی تائودا معطوف میدارد که در عصر پسامدرنیسم ماندن بر پیمان؛ مقوله ایی منسوخ و خلاف آگاهی و آزادی انسان است. ظن دیگر اینکه؛ به قول فرمانده نیروهای اشغالگر انگلیسی  ژنرال سانی مود در زمان رضا شاه: پول حتی علايق و احساسات انسان ها را عوض کند. هریک از این ظن ها که درست باشد نتیجه اش تیز کردن تیغ ولایت فاشیسم دینی حاکم بر میهن نیست .

نتیجه  

تا کنون شیوه برخورد سردمداران اطلاعات منفور ولایت؛ معمولا این بوده که برای پاک کردن اثر انگشت خود؛ ماموریت هایی متناسب با سود زیانش و بر اساس کارآیی مستخدمین به آنان محول میکرد وتلاش میکرد آنها را با یک گله به صحرا نبرد؛تا شائبه استقلال و بی ارتباط با هم  و حتی بعضا متضاد و در جبهه خلق و مبارزه ایجاد کند. اما تصمیم این بار وزارت اطلاعات برای ماموریتی واحد فرستادن همه با هم ! بسیار خبط بود. همچنان که همه اعضا و جوارح نظام نشان میدهد؛ این تصمیم حکایت از رسیدن کارد به استخوان  نظام ولایت دارد و نوید خبرهایی از آینده نزدیک را میدهد.

نعمت فیروزی

1خرداد99

21.5.2020

پاورقی:

1. گفتارهایی تحت نام یادداشت های فلسفی شاعر به یغما رفته به  نام تائودا.     

2.مکاشفه: دل آگاهی، اشراق، الهام، درک، کشف، تفکر. کشف کردن آشکار ساختن . ۲ – باکسی آشکارا عداوت کردن .

 3. شاعر به یغما رفته این شعر را روی آقای خزایی نماینده شورا در سوئد؛ فرافکنی کرده است .