دلم نیامد یک روز پرکار و مفید امام جمعه تبریز و نماینده امام ! را برایتان ننویسم

خبرگزاری رسا: یک روز کاری «حجتالاسلام دکتر محمد علي آلهاشم»

بدرقه مدافع حرم

آقاي ميانسالي ميآيد و از سخنان با تُن پايينش ميفهمم اعزامي به سوريه است و با دعاي خير حاجآقا. التماس دعايشان راهي ميشود.

معرفی به دوست دندانپزشک

آقايي از گذشته دارايش ميگويد و امروز ندارياش و مشکلات فراوان. حاجآقا اول يادداشتي براي دوست پزشکي مينويسند براي درست کردن دندانهاي آن آقا و بعد نامهاي براي دريافت وام.

جانبازی که پدرش نمیخواهد به انگلستان برود

جانبازي ارتشي آمده و مدارک پسرش را نشان ميدهد که تک فرزند خانواده است و با حاجآقا درددل ميکند که در آزمون يکي از شرکتهاي آستانقدس براي استخدام قبول شده و حالا بهانه ميآورند و پسرم قصد مهاجرت به انگلستان را دارد و من و مادرش به فکر تنهايي بعد اين رفتن هستيم. مدارک قبولي در آزمون و پذيرش در شرکتي در لندن را هم نشان ميدهد

چای حاج اقا

براي حاجآقا چايي ميآورند. ايشان رد ميکنند که يا بايد به همه حاضران داده شود و يا نميخورم. سيني چايي فرا ميرسد و پس از اطمينان از رسيدن ليوان چاي به همه، گلويي تازه ميکنند.