روز یکشنبه ۱۲بهمن، روحانی شیاد به همراه دولتش رفتند سر قبل دجال و در انجا گفت: “
«امام گفت ما کاری میکنیم که آب و برق برای مردم مجانی شود و این دولت افتخار میکند که این کار را انجام داده و ما توانستیم. حال برای افرادی که مصرف کمی دارند، برق و آب و گاز مجانی است. بنابراین همۀ پیشبینیهای امام در تاریخ تثبیت شد و درست از آب در آمد. شعار زشتی که خنّاسان در دست گرفته بودند، پایان یافت و معلوم شد که دولت جمهوری اسلامی ایران، دولت حامی مستضعفان است.»
فکر میکنم که این داستان برای نشان دادن دروغهای شیاد روحانی و اینکه این جنایتکاران چه بر سر مردم ما اورده اند کافی است و توضیح زیادی نمیخواهد و هر انسان ازاده ای لعنت و نفرین و مرگ این رژیم را ارزو میکند و سرانجام محقق خواهد شد. به نوشته ایلنا:
“اگر خیرین غذایی برایمان بیاورند، همان جا میخوریم اما اگر ماکارونی و سویا بیاورند آن را از سر ناچاری میفروشیم تا بتوانیم پول برق را بدهیم یا آب بخریم. ۴ سال پیش که خشکسالی شد و دیگر در شهرمان کار پیدا نمیشد، جول و پلاسمان را جمع کردیم و بَرخِستیم از تایباد به تهران آمدیم، اما چون پولی برای رهن خانه در تهران نداشتیم، در همین خرابهها، این اتاق را اجاره کردیم. “
در کنار جاده محمودآباد انتهای شهرک خاورشهر واقع در بزرگراه امام رضا(ع) پیرمردی که خود از اهالی خراسان است، منتظر ماست و قرار است، باهم به محل زندگی همشهریانش برویم که از زور خشکسالی به حاشیه تهران مهاجرت کردهاند. در کنار یک دره که پر از زباله است، باقی ماندهای از اتاقکهای کورههای آجرپزی پیام قرار دارد.از بیرون که نگاه میکنی جز دیوارههای مخروبه چیزی نمیبینی. در مقابل یک در آهنی آبی، زنی سالخورده ایستاده است و ما را به داخل راهنمایی میکند.
در ورودی حیاط نزدیک درب، یک مخزن آب پلاستیکی به چشم میخورد که گاها چند روز یک بار اگر خیری پیدا شود آن را آب شیرین میکنند و اگر خیّر نباشد، اهالی کوره ۲ هزار تومن، ۳ هزار تومن روی هم میگذارند و مخزن را پُر میکنند. مخزن را به زور در سایه چپاندهاند تا از گرما و سرما در امان باشد؛ آب آشامیدنی ندارند، یعنی آب لولهکشی نیست و از آب شور و کِدِر که آن هم در تانکر دیگری پُر میشود، برای شست و شوی ظرف، لباس و در تابستان برای حمام استفاده میکنند. آشپزخانهای نیست و سهم تمام آنها یک سرویس بهداشتی و حمام در انتهای حیاط است که به قول خودشان و با گویش خراسانی با لته کهنه «پارچه کهنه» پوشانده شده است. اهالی کوره از گاز هم بیبهرهاند.
در هر اتاق حداقل ۵ الی ۶ و حتی ۸ نفر زندگی میکنند. جلوی درب آهنی برخی از اتاقها بند لباس و دمپاییهای کوچک و بزرگ و رنگارنگ به چشم میخورد. ساکنان هر اتاق برای در امان ماندن از شبهای سردِ زمستان جلوی درب هر اتاق را با چندین پارچه و پتوی کهنه پوشاندهاند. کف اتاقها با فرشهای کهنه پوشیده شده و چند دست رختخواب کهنه در گوشه هر اتاق روی هم تلنبار شده، در گوشه دیگری از اتاق هم چند کاسه و بشقاب و قابلمه روی زمین است. هوای درون اتاق بدون وسیله گرمایشی از فضای بیرون سردتر است. در انتهای حیاط یک پیت حلبی روغن که تا نیمه آب است، روی دو آجر و مقداری ذغال در حال گرم شدن است، اهالی این کوره از این آب برای شست و شوی لباسها استفاده میکنند.
وی ادامه میدهد: «همه اهالی این حیاط از تایباد و تربت جام به این جا آمدهاند و برای هر اتاق ماهیانه ۱۰۰ هزار تومان به صاحب کوره میدهیم. در تایباد خشکسالی بود، وضع خیلی خراب شده بود و ما هیچی چیزی نداشتیم و به امید کار به تهران آمدیم.»
آب آشامیدنی و گاز نداریم
وی تصریح میکند: «برخی خیریهها، پنجشنبه جمعهها مقداری غذا برای ما میآورند و غیر از آن چیزی برای خوردن نداریم. آب و گاز هم در کار نیست. چراغ گاز و آشپزخانه هم نداریم و اگر چیزی باشد، روی پیکنیک غذا درست میکنیم، چند روز پیش هم آتش گرفت و موهای سرم سوخت. اگر مردم کمکی به ما کنند، همان است و گرنه چیز دیگری نداریم.»
شوهر بی بی مریم ، پیرمردی است که میگوید که ماهانه ۴۰۰ تا ۵۰۰هزار تومان پول برق میدهیم.
«بیبی مریم» میگوید: «اگر نانوایی قبول کند، نان قسطی میگیریم، اما اگر نانوایی به ما نان ندهد آن را هم برای خوردن نداریم.» از «بیبی مریم» میپرسم اینجا فقط همین یک دستشویی و حمام است؛ میگوید: «بله، فقط همین یک دستشویی و حمام را داریم. از حمام هم تابستان استفاده میکنیم، آب گرم میکنیم و میتوانیم حمام کنیم، اما در زمستان معمولا یا حمام نمیرویم یا برای حمام به قاسم آباد میرویم، آن هم هر دو الی سه هفته یکبار بتوانیم به حمام برویم چون باید برای آن پول بدهیم که ما فعلا درآمدی نداریم.»
پیرمرد «شوهر بیبی مریم» میگوید: « شبها خیلی سرد است و مجبوریم خانههایمان را با پیک نیک یا المنت گرم کنیم.» چارهای داریم؟ نه نداریم و مجبوریم. چه کنیم تا صبح از سرما یخ بزنیم. “
از «بیبی مریم» میپرسم شما مدارک هویتی دارید، میگوید: «ما همه مدارکمان را داریم، اما بیمه نیستیم. البته از هیچ جا هم به ما کمک نمیشود.» میگویم یارانه هم نمیگیرید؟ پاسخ میدهد: «بعضیا میگیرند، اما همهمان نه، دیروز هم یک خیری برای ما غذا آورده بود که عدهای به او گفته بودند، غذا برای اینها نیاورید میبرند میفروشند؛ خانم شما ببین در این خانهها چیزی برای خوردن نیست، ما چرا باید غذایی را که برایمان میآورند، بفروشیم؟ اگر چیزی برایمان بیاورند که همان جا میخوریم، اما اگر ماکارونی و سویا را میفروشیم از سر ناچاری است تا بتوانیم پول برق را بدهیم یا آب بخریم، ماکارونی را میفروشیم تا پول اینها را بدست بیاوریم.»
وی ادامه میدهد: «برای هر پیکنیک باید ۱۰ تا ۱۵ هزار تومان بدهیم تا آن را پر کنند، برای همین سعی میکنیم تا جایی که میشود روزها برای گرم کردن خانه از آنها استفاده نکنیم و تمام روز تا ساعت ۱۰ و ۱۱ شب همین جا بیرون آتش روشن میکنیم و همه دور آن جمع میشویم تا گرم شویم، اما میگویند شما هوا را آلوده میکنید و اجازه روشن کردن آتش را هم به ما نمیدهند.»
از وقتی کرونا شده، بچههای ما که گوشی برای درس خواندن ندارند و مجبورند در کنار ما در ته این در ضایعات جمع کنند، گاهی اوقات یک الی دو روز در نانوایی کار میکنند تا حداقل بتوانیم یک نان برای خوردن داشته باشیم.