مجتبی قطبی
جمهوری اسلامی و سیاستِ آشوب برای تضعیف اپوزیسیون
در تاریخ معاصر، اندیشمندان سیاسی همواره هشدار دادهاند که استبداد برای بقا، بیش از هر چیز به بیاعتمادی و تفرقه نیاز دارد.
هانا آرنت (Hannah Arendt) در خاستگاههای توتالیتاریسم مینویسد: «هیچ حکومتی از مردم منزوی نمیترسد؛ آنچه استبداد را میلرزاند، امکان کنش جمعی است.»
در چهار دههی گذشته، جمهوری اسلامی حاکم بر ایران این قاعده را بهدقت بهکار بسته است.
در ظاهر، صحنهی سیاسی ایران متکثر و پرصداست؛ اما این تکثّر در بسیاری از موارد، زادهی سیاستی حسابشده برای تولید آشوب سازمانیافته و بیاعتبار کردن نیروهای مخالف است، بهویژه جریانهایی مانند سازمان مجاهدین خلق ایران که از ساختار منسجم و سابقهی طولانی برخوردارند.
تکثّر یا تفرقه؟
الکسی دو توکویل (Alexis de Tocqueville) در” دموکراسی در آمریکا” میگوید: «اگر نهادهای میانجی از میان بروند، جامعه به تودهای از اتمهای بیارتباط بدل میشود؛ و چنین جامعهای آمادهی پذیرش اقتدار مطلق است.» جمهوری اسلامی از نخستین سالهای حاکمیت خود این منطق را دریافته بود.
پس از سرکوب سازمانهای سیاسی در دههی شصت و تعطیلی احزاب واقعی، ساختار اجتماعی ایران عملاً از نهادهای مستقل تهی شد.
حکومت با استفاده از رسانه، نهادهای امنیتی و دستگاههای تبلیغاتی، نه تنها مانع شکلگیری تشکلهای آزاد شد، بلکه بهتدریج خود به تولیدکنندهی اپوزیسیونهای ساختگی بدل گردید، جریانهایی که هدفشان نه مبارزه، بلکه ایجاد سردرگمی و تضعیف اعتماد عمومی است.
تاکتیکهای نظاممند در مهندسی تفرقه
در دو دهه اخیر جمهوری اسلامی با بهکارگیری روشهای گوناگون تلاش کرده است سیاست مهندسی تفرقه را در میان جریانهای سیاسی خارج از کشور پیش ببرد. این سیاست با نفوذ در گروههای سیاسی، ایجاد شکاف میان احزاب و شخصیتها از طریق مأموران و رسانههای پوششی دنبال شده است. همچنین رژیم با ساخت حسابها و رسانههای مجازی جعلی، دهها وبسایت و صفحه به ظاهر مخالف را راهاندازی کرده تا اخبار دروغ منتشر کند و نیروهای واقعی اپوزیسیون را تخریب نماید. در کنار این اقدامات، رسانههای وابسته رژیم نیروهای کماثر و بیبرنامه را برجسته میکنند تا چهرهای آشفته و ناهماهنگ از اپوزیسیون بسازند. هدف اصلی این تاکتیکها ایجاد سردرگمی، بیاعتمادی و تضعیف انسجام میان مخالفان حکومت است.
تخریب سازمانهای منسجم مانند مجاهدین خلق: از طریق انتشار روایتهای تحریفشده، پروندهسازی، یا اتهامزنیهای هماهنگ در رسانههای دولتی و سایبری.
این روشها با هدفی واحد دنبال میشود تا اپوزیسیون را بهصورت مجموعهای از صداهای متناقض و ناهماهنگ نمایش دهد تا هیچ جریان سیاسی نتواند نقش بدیل و مرجعیت مردمی بیابد.:
صحنهی اپوزیسیون؛ شلوغیِ بیصدا
امروز نقشهی سیاسی نیروهای مخالف جمهوری اسلامی پر از نامها و لوگوهاست:
از احزاب کردی چون کومهلا و حزب دمکرات کردستان گرفته تا گروههای چپ مانند فداییان خلق، حزب توده، یا حزب کمونیست کارگری و از جبههی ملی تا گرایشهای سلطنتطلب، انجمنهای حقوق بشری، و دهها گروه کوچکتر که در سالهای اخیر در فضای مجازی سر برآوردهاند.
بسیاری از این جریانها سابقهای تاریخی و ارزشمند دارند، اما فقدان اعتماد متقابل، نبود سازوکار همکاری و عملیات نفوذی رژیم باعث شدهاند در کنار هم تصویری پراکنده و بیانسجام بیافرینند.
چنین تصویری دقیقاً همان است که دستگاه امنیتی رژیم میخواهد: جامعهای سردرگم و اپوزیسیونی ناتوان از همصدایی.
مهندسی تصویر و روان جامعه
جمهوری اسلامی با درک اهمیت رسانه در عصر دیجیتال، استراتژی خود را از سرکوب مستقیم به سمت «مدیریتِ تصویر» تغییر داده است.
در این مدل، حکومت با استفاده از شبکههای اجتماعی، خبرگزاریهای نیابتی و تحلیلگران ظاهراً مستقل، روایتی میسازد که در آن همهچیز مبهم است:
هیچکس شایسته نیست، هیچ گروهی قابل اعتماد نیست، و در نتیجه، هیچ آلترناتیوی وجود ندارد.
ماکیاولی(Machiavelli) در شهریار مینویسد :«فرمانروا باید دشمنانش را نه با شمشیر، بلکه با سردرگمی نابود کند.» این همان سیاستی است که امروز در عرصهی سیاست ایران بهکمال اجرا میشود.»
نمونههای تاریخی و الگوهای اقتدارگرایی
رفتار جمهوری اسلامی در این زمینه بیسابقه نیست.
در دههی ۱۹۸۰، سازمان اطلاعات شوروی (کا.گ.ب) با ایجاد گروههای مخالف قلابی، توانست اپوزیسیون واقعی را به انفعال بکشاند.
در آمریکای لاتین نیز بسیاری از رژیمهای نظامی، با تشکیل «احزاب اپوزیسیون کنترلشده»، چهرهای دموکراتیک از خود ارائه میدادند.
جمهوری اسلامی، با اقتباس از همان الگوها، در عصر رسانههای دیجیتال نسخهی پیچیدهتری از همان سیاست را اجرا میکند ، سیاستی که میتوان آن را «دموکراسیِ نمایشیِ دروغین» نامید.
اما مسئولیت روشنفکران و جامعهی مدنی چیست؟
مونتسکیو (Montesquieu) در روحالقوانین میگوید: «هرگاه آزادی از معنا تهی شود، مستبد نیز خود را آزاد مینامد.»
وظیفهی روشنفکران، روزنامهنگاران و کنشگران ایرانی آن است که میان تنوع طبیعی آرا و آشوب مهندسیشده تمایز قائل شوند. نقد سالم و اختلاف نظر شرط رشد سیاسی است، اما وقتی تفرقه به ابزار بقا تبدیل میشود، دفاع از حقیقت به معنای دفاع از وحدت در هدف است، نه وحدت در اندیشه، بلکه در آزادی.
تکثّر واقعی در سیاست، فرزند آزادی است؛ اما تکثّر مصنوعی، زادهی ترس.
جمهوری اسلامی با پرورشِ دهها گروه پوشالی و با تخریب نیروهای اصیل، میکوشد چهرهی خود را در آیینهای شکسته تماشا کند تا کمتر هیولایی بنماید. اما همانگونه که تاریخ همهی نظامهای اقتدارگرا نشان داده است، هیچ قدرتی تا ابد نمیتواند در میان تفرقه حکومت کند.
از دلِ این آشوب دیر یا زود صدایی واحد سر برمیآورد ، نه صدایی که از بالا فرمان دهد، بلکه فریادی از درون جامعه که خواستار بازسازی اعتماد و بازیافتِ آزادی است.
منابع و ارجاعات
Niccolò Machiavelli, The Prince, Ch. XVIII–XIX.
Hannah Arendt, The Origins of Totalitarianism.
Alexis de Tocqueville, Democracy in America.
Montesquieu, The Spirit of the Laws.
Clingendael Institute Report on Iranian diaspora politics (2023).
Fortune Magazine, “Iran’s Cyber Influence Operations,” (2024).
Reuters Investigative Reports on Iranian disinformation networks (2024).
Harvard Political Review, “Manufactured Opposition in Authoritarian Regimes” (2022).



















