مجتبی قطبی
مقدمه
در سالهای اخیر، جایزه صلح نوبل – که روزگاری نماد آرمانهای انسانی و تمنای جهانی برای صلح، برادری و خلع سلاح بود – بیش از هر زمان دیگری در کانون مناقشات سیاسی و رسانهای قرار گرفته است.
یکی از مصادیق بارز این روند، سخنان دونالد ترامپ، رئیسجمهور پیشین ایالات متحده، است که بارها با لحنی جدی و در عین حال انتقادی اعلام کرده بود شایسته دریافت جایزه صلح نوبل است، چرا که با ابتکار موسوم به پیمان ابراهیم میان اسرائیل و چند دولت عربی، به زعم خود، «صلح» را به خاورمیانه بازگردانده است. ترامپ با کنایه گفته بود:
«به اوباما جایزه صلح دادند فقط چون رئیسجمهور شد، اما من که واقعاً صلح آوردم، نادیده گرفته شدم.»
این ادعا، هرچند از منظر سیاسی محل بحث است، پرسشی عمیقتر را پیش میکشد: آیا جایزه صلح نوبل هنوز معیارهای اصیل خود را حفظ کرده است، یا به ابزاری برای داوری ایدئولوژیک و مشروعیتبخشی به سیاستهای خاص بدل شده است؟
نگاهی تاریخی به یک قرن گذشته نشان میدهد که مفهوم «صلح» در ذهن کمیته نوبل دستخوش تحولی بنیادین شده است. در آغاز قرن بیستم، جایزه به فعالان خلع سلاح، بشردوستان و جنبشهای ضد جنگ تعلق میگرفت؛ اما در دهههای اخیر، این جایزه بیش از پیش به چهرههای سیاسی، مخالفان دولتها و فعالان رسانهای اعطا شده که اغلب در مدار گفتمان قدرتهای غربی جای دارند.
به بیان دیگر، جایزه صلح نوبل از «ستایش صلح» به «تأیید سیاست» تغییر ماهیت داده است. وصیتنامه آلفرد نوبل بر «برادری میان ملتها» و «کاهش نیروهای نظامی» تأکید داشت، اما در عمل، ساختار اجرایی و سیاسی این نهاد از نیمه قرن بیستم به بعد به تدریج درگیر همان چیزی شد که نوبل از آن میگریخت: سیاست، قدرت و تبلیغ رسانهای.
این پژوهش، با هدف تحلیل تاریخی و مفهومیِ انحراف جایزه صلح نوبل از مسیر اولیهاش، نگاشته شده است. در بخشهای بعدی، نخست به روند تاریخی و مفهومی جایزه پرداخته میشود؛ سپس نمونههای برجسته از انحراف معیارها – از نامزدی دیکتاتورهایی چون هیتلر و استالین تا اعطای جایزه به چهرههای رسانهای وابسته به قدرت – بررسی خواهد شد. در ادامه نیز نقش رسانهها در بازتولید مشروعیت نوبل و تبدیل آن به ابزاری ایدئولوژیک در جنگ سرد جدید تحلیل میشود.
۱. انحراف مفهومی جایزه صلح نوبل: از آرمان صلح تا ابزار سیاست
آلفرد نوبل در وصیتنامه خود تأکید کرد که جایزه صلح باید به کسی اعطا شود که بیشترین سهم را در تحقق برادری میان ملتها و کاهش تسلیحات داشته باشد. اما واقعیت معاصر تصویر دیگری ارائه میدهد. از زمان پایان جنگ سرد، مفهوم «صلح» در گفتمان سیاسی غرب، به تدریج با مفاهیمی چون «دموکراسی لیبرال»، «حقوق بشر» و «آزادی رسانه» گره خورد. در ظاهر، این تحول نشانه گسترش ارزشهای انسانی است، اما در عمل، به ابزاری برای مشروعیتبخشی به پروژههای سیاسی و مداخلات نرم قدرتهای بزرگ تبدیل شده است.
در این چارچوب، جایزه صلح نوبل اغلب نه به فعالان صلح واقعی، بلکه به افرادی داده میشود که روایت غرب از صلح را نمایندگی میکنند.
۱.۱. از آرمان صلح تا سیاست قدرت
وصیتنامه نوبل بیان میکند که جایزه باید به افرادی تعلق گیرد که در جهت «لغو یا کاهش ارتشها» و «ایجاد برادری بین ملتها» فعالیت کردهاند. اما از نیمه قرن بیستم به بعد، تفسیری جدید بر این مفهوم حاکم شد؛ صلح دیگر در خلع سلاح و آشتی بین ملتها جستوجو نمیشد، بلکه در گسترش دموکراسی غربی معنا یافت.
حقوقدان نروژی فردریک اس.هفرمهل (Fredrik S. Heffermehl) در پژوهش خود (۲۰۱۰) تصریح میکند که جایزه صلح نوبل به «ابزاری در خدمت منافع ژئوپلیتیک و رسانهای غرب» تبدیل شده است.
۲. نمونههای برجسته از انحراف معیارهای جایزه
۲.۱. باراک اوباما (۲۰۰۹)
کمیته نوبل نروژ در سال ۲۰۰۹ جایزه صلح را به باراک اوباما اعطا کرد، تنها چند ماه پس از آغاز ریاستجمهوری او. این انتخاب با انتقادات فراوانی روبهرو شد؛ نیروهای نظامی آمریکا در عراق و افغانستان فعال بودند، و برنامههای مدرنسازی هستهای ادامه یافت. سفیر سوئدی رولف اکیوس اظهار داشت که اوباما جایزه را نه به خاطر عملکرد، بلکه به دلیل «امید به تغییر» دریافت کرد. این انتخاب، نقطه عطفی در سیاسی شدن جایزه بود: جایزهای برای نیت، نه برای عمل.
۲.۲. شیرین عبادی (۲۰۰۳)
در سال ۲۰۰۳، کمیته نوبل جایزه صلح را به شیرین عبادی، وکیل و قاضی ایرانی، اعطا کرد. بررسی عملکرد عملی عبادی نشان میدهد که دستاورد ملموس و پایداری در زمینه صلح یا اصلاح ساختارهای اجتماعی ایران حاصل نشد و جایزه بیشتر نقش نماد سیاسی داشت.
۲.۳. ماریا کورینا ماچادو (۲۰۲۵)
کمیته نوبل در ۱۰ اکتبر ۲۰۲۵ جایزه صلح را به ماریا کورینا ماچادو، رهبر اپوزیسیون ونزوئلا، اعطا کرد. او آشکارا از تحریمهای اقتصادی علیه دولت خود حمایت کرده و مواضعش در چارچوب روایت سیاسی غرب تعریف میشود. این نمونه نشاندهنده اوج روند سیاسیسازی جایزه است: صلح نه در قالب گفتوگو، بلکه در قالب فشار سیاسی بازنمایی شد.
۳. تحلیلی بر سیر تاریخی و مفهومی جایزه
جایزه صلح نوبل در آغاز قرن بیستم نماد آرمانگرایی انساندوستانه و امید به جهانی عاری از خشونت بود. با پایان جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد، صلح معنای جدیدی یافت و جایزه به تدریج از مفهومی فراملی و انسانی به مفهومی ایدئولوژیک و سیاسی تبدیل شد.
از دهه ۱۹۹۰، با شکلگیری نظم تکقطبی، صلح بیش از پیش با حقوق بشر، دموکراسی لیبرال و آزادی رسانه گره خورد و به ابزار مشروعیتبخشی به سیاست خارجی غرب تبدیل شد.
۳.۱. سه مرحله انحراف مفهومی
۱. مرحله آرمانگرایانه (۱۹۰۱–۱۹۹۰): صلح به معنای آشتی و خلع سلاح بود.
۲. مرحله ایدئولوژیک (۱۹۹۰–۲۰۱۰): صلح با دموکراسی لیبرال هممعنا شد.
۳. مرحله ژئوپلیتیکی و رسانهای (۲۰۱۰–اکنون): صلح ابزار مشروعیتبخشی به سیاست خارجی و رسانههای غرب شد.
۴. استمرار انحراف و نقش رسانهها
نامزدی چهرههایی مانند هیتلر، استالین و موسولینی در دهههای نخست قرن بیستم، نشاندهنده سازوکار باز و نفوذپذیر جایزه بود. در قرن بیستویکم، نقش رسانهها و نهادهای غربی در بازنمایی برندگان پررنگتر شد؛ نمونه بارز، ماریا رسا و دیمیتری موراتوف (۲۰۲۱) است. این افراد با نهادها و جریانهای غربی همسو بوده و جایزه به جای ستایشگر صلح، به ابزار مشروعیتبخشی به سیاست و رسانه بدل شده است.
۵. اوج انحراف مفهومی جایزه صلح نوبل
نتیجه دگرگونی جایزه صلح نوبل آن است که جایزهای که روزی به قهرمانان واقعی صلح تعلق میگرفت، امروز بیشتر به چهرههایی داده میشود که در خدمت روایت قدرتهای مسلط از صلح هستند. بهعبارتی، نوبل صلح از پاداش تلاش برای صلح واقعی به ابزار تأیید روایتهای سیاسی خاص تبدیل شده است — و این دقیقاً همان نقطهای است که انحراف مفهومی جایزه به اوج خود میرسد.
۶. استمرار انحراف و نقش رسانهها در مشروعیتبخشی به جایزه
به نظر میرسد نه جنبشهای صلح و نه افکار عمومی جهانی به این
واقعیت تلخ توجه کافی ندارند که ارزشمندترین جایزه جهان، که برای هدف عالی صلح و خلع سلاح بنیاد نهاده شد، امروز به ابزاری برای خدمت به سیاستهای نظامی و ایدئولوژیک تبدیل شده است.
روند تاریخی نامزدی برخی چهرهها خود گویای بحران مشروعیت در ساختار جایزه است. در دهههای نخست قرن بیستم، حتی چهرههایی مانند آدولف هیتلر، یوزف استالین و بنیتو موسولینی – دیکتاتورانی که جان میلیونها انسان را در وجدان خود دارند – نیز در مقاطعی نامزد این جایزه شدند. چنین مواردی، هرچند هرگز به اهدای جایزه منجر نشد، اما ماهیت مبهم و نفوذپذیر سازوکار نامزدی را آشکار میکند.
برای نمونه، در سال ۱۹۳۸، نویل چمبرلین، نخستوزیر بریتانیا، بهدلیل امضای توافق مونیخ با آلمان نازی که مقدمهای برای جنگ جهانی شد، نامزد جایزه گردید. او در همان سال گفت: «من باور دارم که صلح برای زمان ما برقرار شده است»؛ جملهای که چند ماه بعد به طعنه تاریخی تبدیل شد. همچنین، یوزف استالین در سالهای ۱۹۴۵ و ۱۹۴۸ از سوی افراد مختلف، از جمله هالودان کوهت، وزیر خارجه سابق نروژ، بهعنوان نامزد معرفی شد.
این نمونهها نشان میدهد که سازوکار باز و غیرشفاف نامزدی جایزه صلح نوبل، از دیرباز آن را در معرض نفوذ سیاسی و تبلیغاتی قرار داده است. برخلاف سایر جوایز علمی نوبل که مسیر ارزیابی علمی و دانشگاهی دارند، جایزه صلح ساختاری باز دارد: نمایندگان پارلمانها، دانشگاهیان، و حتی برندگان پیشین میتوانند نامزد معرفی کنند. چنین ساختاری، در ظاهر دموکراتیک، اما در عمل مستعد نفوذ سیاسی است.
۶.۱. نقش رسانهها در قرن بیستویکم
در قرن بیستویکم، نقش رسانهها و نهادهای غربی در هدایت افکار عمومی پیرامون برندگان پررنگتر شد. نمونه بارز، جایزه مشترک سال ۲۰۲۱ به ماریا رسا (روزنامهنگار فیلیپینی–آمریکایی) و دیمیتری موراتوف (سردبیر روسی) است. اگرچه هدف اعلامی این انتخاب «دفاع از آزادی رسانهها» بود، بررسی سوابق و روابط مالی نشان میدهد که انتخاب آنها در چارچوبی سیاسیتر از آنچه ادعا میشود صورت گرفته است.
ماریا رسا پیشتر از مؤسسه ملی دموکراتیک (NDI) جایزه دموکراسی دریافت کرده بود؛ مؤسسهای که ریاست آن در زمان اعطای جایزه با مادلین آلبرایت، وزیر خارجه پیشین آمریکا و معمار سیاستهای تحریمی و مداخلهگرایانه، بود. NDI و بنیاد ملی برای دموکراسی (NED) هر دو از بودجه کنگره آمریکا تغذیه میشوند و پیوند آشکار با سازمانهای اطلاعاتی و نهادهای نظامی–رسانهای غرب دارند. این نهادها بازوی نرم سیاست خارجی آمریکا محسوب میشوند.
دیمیتری موراتوف نیز با رسانهای همکاری داشت که بخشی از بودجهاش توسط دولت هلند و بنیاد جورج سوروس تأمین میشد. شرکت او در «اجلاس دموکراسی» دولت بایدن در ۲۰۲۱ – در کنار ماریا رسا – نشان از هماهنگی آشکار میان نهادهای سیاسی و رسانهای غرب دارد.
اعطای جایزه صلح به چنین افرادی، درست در آستانه آغاز سیاستهای رسانهای جدید آمریکا، نشانهای از همسویی نوبل با جنگ سرد رسانهای و ایدئولوژیک جدید است. این همزمانی تصادفی نیست: در همان سال، آنتونی بلینکن، وزیر خارجه آمریکا، از «ابتکار رسانه جهانی برای دموکراسی» رونمایی کرد و ماریا رسا را به ریاست آن منصوب نمود.
۶.۲. نقد و تحلیل
از این منظر، جایزه صلح نوبل بیش از آنکه مدافع آزادی بیان باشد، به ابزاری برای مشروعیتبخشی به رسانههای همسو با ناتو و سیاستهای غربی بدل شده است. در حالی که آزادی رسانهها در جهان غرب بهدلیل انحصار، حذف روایتهای بدیل و سانسور تحلیلهای ضدجنگ رو به زوال است، نوبل صلح همچنان خود را مدافع همان آزادی معرفی میکند.
از سال ۱۹۴۵ تاکنون، بهویژه در دهههای اخیر، رسانههای غربی سرشار از روایتهای بازاریابی سیاسی، عملیات روانی و حذف دیدگاههای انتقادی نسبت به سیاستهای ناتو و ایالات متحده بودهاند. در چنین شرایطی، اعطای جایزه صلح به چهرههای منتخب این جریان، بیش از آنکه ستایشگر صلح باشد، تثبیتکننده وضع موجود است.
بدینسان، جایزه صلح نوبل در مسیر تاریخی خود، از نماد صلح جهانی به ابزار نرم سیاست قدرتهای بزرگ دگرگون شده است؛ روندی که نه با آرمان آلفرد نوبل، بلکه با منافع ژئوپلیتیکی عصر حاضر همخوانی دارد.
نتیجهگیری
جایزه صلح نوبل امروز بیش از آنکه نشانهای از صلح باشد، بازتابی از سیاست است. روند تاریخی جایزه نشان میدهد که وصیتنامهٔ آلفرد نوبل، که هدفش خلع سلاح و برادری بین ملتها بود، به نفع بازی قدرتها کنار گذاشته شده است. بازگرداندن اعتبار جایزه تنها زمانی ممکن است که کمیته نوبل استقلال واقعی خود را بازیابد و از قید سیاست و رسانه رها شود. در غیر این صورت، جایزه به جای «نماد صلح»، به نشان وفاداری سیاسی برای قدرتهای جهانی تبدیل خواهد شد.
منابع و مآخذ
۱. NobelPrize.org – Official Nobel Peace Prize Archive
۲. BBC News, “Nobel Peace Prize 2025 awarded to Venezuelan opposition leader,” October 2025
۳. Reuters, “Trump says he deserved Nobel Peace Prize for Abraham Accords,” 2021
۴. The Guardian, “Maria Ressa and Dmitry Muratov win Nobel Peace Prize,” 2021
۵. Heffermehl, F. S. (2010). The Nobel Peace Prize: What Nobel Really Wanted. Praeger
۶. DW, “Debate over politicization of Nobel Peace Prize,” 2023



















