درس هایی از قیام ژینا ۱۴۰۱ 

نعمت فیروزی 

فرصت سوزی و فرصت طلبی ها  

قیام‌ها و شورش‌های مردمی در طول تاریخ همواره به‌عنوان آخرین راه‌حل برای دستیابی به تغییرات اجتماعی و سیاسی بر پا شده اند. این حرکت‌های مردمی به‌طور معمول زمانی شکل می‌گیرند که جامعه به بن‌بست رسیده و دیگر ابزارهای تغییر مسالمت آمیز ناکارآمد شده‌اند. با این حال، تاریخ نشان داده است که همه قیام‌ها موفق به دستیابی به اهداف اصلی خود نشده‌اند و برخی از آن‌ها، با وجود امیدهای اولیه، ناکام مانده اند. 

یک قیام موفق نیازمند شرایطی فراتر از حضور توده‌های مردم است؛ رهبری قوی، انسجام درونی، استراتژی و برنامه دقیق و حمایت بین‌المللی از جمله عواملی هستند که برای تداوم و پیروزی جنبش‌ها ضروری به نظر می‌رسند. با وجود اهمیت این عوامل، تجربه ثابت کرده است که نبود هر یک از آن‌ها، به‌ویژه در لحظات بحرانی، موجب شکست بسیاری از جنبش‌ها و انقلابات شده است. نگاهی به آنچه نظریه پردازان در این رابطه گفته اند می تواند برای ورود به بحث کمک کننده باشد:

نظریه‌پردازان مارکسیستی معتقدند که ضعف در سازماندهی و رهبری منسجم، یکی از دلایل اصلی شکست انقلاب‌هاست.

– لنین باور داشت که بدون «تشکیلات پیشتاز رهبری کننده»، انقلاب‌ها به سرانجام نمی رسند.

-آنتونیو گرامشی نیز تأکید می‌کرد که برای موفقیت انقلاب، باید هژمونی فرهنگی و اجتماعی ایجاد شود. 

-کرین برینتون بر این باور بود که همه عوامل: ضعف در سازماندهی، برنامه‌ریزی ناکافی، خستگی نیروها، مداخلات خارجی و نبود اتحاد از جمله عواملی هستند که می‌توانند منجر به شکست انقلاب‌ها پیش از رسیدن به پیروزی شوند. اما نقطه مرکزی نظریه او خستگی نیروهای انقلاب و برنامه ریزی ناکافی بوده است.

– تدا اسکاچپول به نقش مداخلات خارجی اشاره می‌کند و می‌گوید که فشارهای قدرت‌های بین‌المللی، و حمایت شان از حاکم سرکوبگر عامل اصلی تضعیف قیام‌ها بوده است.

هانا آرنت نیز تأکید دارد که نبود اتحاد میان نیروهای انقلابی، عامل مهمی در شکست قیام‌هاست، زیرا انشقاق و اختلاف درون جنبش‌ها مسیر شکست را هموار می‌کند.

قیام مهسا ۱۴۰۱ به عنوان یکی از گسترده‌ترین اعتراضات علیه حکومت ایران، نشان‌دهنده‌ی خشم عمیق و گسترده مردم نسبت به سرکوب‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در این کشور بود. اما با وجود قدرت مردمی و وسعت اعتراضات، این جنبش نتوانست به هدف نهایی خود یعنی سرنگونی فاشیسم مذهبی دست یابد. دلایل مختلفی برای این ناکامی مطرح شده است در ادامه به بررسی مهمترین ها اشاره میشود:

۱.کمبود “قدرت آتش”: در قیام مهسا، سرکوب بی‌رحمانه‌ی نیروهای امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی نقش حیاتی در سرکوب اعتراضات ایفا کرد. یکی از مشکلات اصلی این جنبش، عدم توانایی شورشگران در مقابله با خشونت مسلحانه‌ی نیروهای سرکوبگر بود. به دلیل محدودیت دسترسی به ابزارهای دفاعی که در شرایط فعلی غرب به جنبش مردم ایران تحمیل کرده است، در پاسخگویی به حملات مسلحانه، جنبش در مقابله به مثل ضعیف بود. این عامل به‌ویژه در مناطقی که نیروهای امنیتی با استفاده از سلاح گرم و تجهیزات سنگین علیه شورشگران عمل می‌کردند، بارزتر بود. بنابراین، نبود”قدرت آتش” یا توانایی نظامی برای مقابله مؤثر با نیروهای سرکوبگر یکی از دلایل کلیدی شکست جنبش در برابر سرکوب شدید بود. اگر قدرت آتش در حجمی بود که بتوانست چند ارگان سرکوب را تسخیر یا منهدم کند، تعادل قوا را در صحنه می چرخاند. وقتی قدرت آتش در مقابله با آتش حاکم ستمگر پایین است، نیروی رزمنده کف خیابان قربانی می دهد اما نمیتواند ضربه متناسب بزند.تکرار ضربه بخصوص وقتی همراه با دستگیری گسترده است نیروی انقلاب را ابتدا به لاک دفاعی می برد و سپس به عقب نشینی وامیدارد.

۲. راست افراطی و رضا پهلوی یکی دیگر از عوامل ناکامی قیام، نقش رضا پهلوی و راست افراطی به همراه همسر و حلقه مشاوران وی بودکه کارشان نه مبارزه با رژیم که نفرت پراکنی و ماموریت به شیطان سازی رژیم علیه بخش اصلی و رادیکال جنبش یعنی مجاهدین و چپ ها بود. رضا پهلوی، بدلیل شناخته شدگی وپشتوانه وراثتی، مهره ایست که استعداد بوجود آوردن  «فرصت» برای استعمار را دارد، نه به این معنا که می تواند آلترناتیو آنها باشد بلکه با این هدف که بازیچه محافل استعماری در حمایت از رژیم می شود. به بیان دیگر تا وقتی سیاست استعمار حفظ و مماشات با رژیم است، می تواند توسط او با شعارهای خشونت پرهیزی و مخالفت با ضربه به نیروی سرکوب رژیم ، پتانسیل انقلابی جامعه را تخلیه کند. فیل او را به عنوان رهبر جنبش و  قیام، هوا می کند و مشروعیت می دهد وبرایش تبلیغ می کند، تا در زمان مشخص شده که قیام نیاز به مقاومت و قدرت آتش بیشتر دارد، جا خالی داده و  فرمان رفتن به خانه را بدهد! با حمایت فعال ۶ رسانه بزرگ استعماری ، با تقویت خاموش و پنهان رژیم ‌که هنوز ادامه دارد، توانستند نقش او را برجسته کنند، نگاهی به بسیاری از رفتارها و تصمیمات او که از اتاق فکر اطلاعات با چند واسطه به او می رسید، موضوعی غیرقابل کتمان است: علاوه بر تبلیغ ۶ رسانه، پروژه وکالت، داستان کنفرانس دانشگاه «جرج تاون» و «منشورمهسا» که به اعتراف خودشان از «داخل» آمده بود و  چیدن چند مهره سلبریتی در شورای کذایی و دعوت به کنفرانس امنیتی مونیخ ، آکت هایی است که هماهنگی ارتجاع و استعمار را بخوبی می توان دید. سرانجام این روند، موجب اختلاف در میان مخالفان و انحراف حرکت انقلابی شد. واقعیت این است که  ملاء سلطنت همیشه محل نفوذ عوامل ارتجاع و استعمار بوده است و بدون استثنا همیشه مانع پیشروی جنبش آزادی خواهانه و برابری طلبانه مردم بوده است. به دلیل ماهیت دیکتاتوری – وراثتی نمی تواند با آزادی خواهی و برابری طلبی و دموکراسی سنخیت داشته باشد. در هیچ دوره ایی از تاریخ ایران نمی یابیم که سلطنت همگام و همراه با مردم باشد بلکه همیشه یا مانع و ترمز عمل کرده است، یا اساسا خودشان همان حاکم ستمگر بوده اند. 

 ۳ .همکاری غرب با رژیم

در هر جنبش اجتماعی، به ویژه در کشوری با سرکوب شدید مانند ایران، حمایت بین‌المللی می‌تواند نقشی تعیین‌کننده در موفقیت یا شکست داشته باشد. حمایت نکردن کشورهای اروپایی از قیام در سال ۱۴۰۱، از جهات مختلفی قابل بررسی است. در حالی که به نظر می‌رسید این مقاومت شجاعانه با حمایت‌های قوی آنان همراه باشند، عملاً به حرکت‌های نمادین و بی‌اثر تقلیل یافتند و نتوانستند تأثیر معناداری بر جریان قیام و سرنوشت معترضان بگذارند. این نوع برخورد اروپایی‌ها با مسئله ایران، هم از سوی شورشگران داخلی و هم از سوی منتقدان سیاست خارجی کشورهای غربی به‌عنوان تلاشی ناکافی و نمادین مورد انتقاد قرار گرفت.

تقلیل قیام به مسائل نمادین و سطحی

یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های این تقلیل، تمرکز بر مسئله حجاب و سوزاندن روسری به‌عنوان نماد اعتراضات بود. اگرچه مسئله حجاب اجباری یکی از عوامل اصلی این جنبش بود، اما خواست مردم ایران فراتر از این موضوع بود؛ هدف اصلی آن‌ها سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی و دستیابی به آزادی و دموکراسی واقعی بود. با این حال، رسانه‌ها و سیاستمداران اروپایی عمدتاً اعتراضات را به آزادی حجاب و اعتراض به قوانین پوششی محدود کردند. این تقلیل، باعث شد که معنای عمیق‌تر جنبش که شامل «تغییرات بنیادین» در ساختار سیاسی و اجتماعی ایران بود، و در یک کلام سرنگونی، نادیده گرفته شود.

حرکت‌های نمادین مانند قیچی کردن تکه‌ای از موهای نمایندگان زن در مجالس اروپایی نیز که به عنوان نمادی از همبستگی با زنان ایرانی تلقی می‌شد، از نظر بسیاری به‌عنوان حرکتی سطحی و مبتذل و بی‌اثر در نظر گرفته شد. در حالی که مردم ایران با ریسک جانی و تحمل سرکوب شدید در خیابان‌ها حاضر می‌شدند، این نوع اقدامات نمادین نه تنها هیچ تأثیر واقعی و عملی در تغییر سیاست‌ها یا متوقف کردن خشونت علیه معترضان نداشت، بلکه مضحک بود.!

کفالت زندانیان؛ شعاری بی‌عمل

یکی دیگر از حرکت‌های اروپایی‌ها در واکنش به سرکوب قیام، بعهده گرفتن کفالت زندانیان سیاسی توسط برخی نمایندگان مجالس اروپا بود. این اقدام در ابتدا به‌عنوان یک حرکت حمایتی دیده می‌شد؛ اما در عمل، بدون پشتوانه اجرایی، به یک شعار بی‌محتوا تبدیل شد. رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی که خود متخصص در لفاظی و اقدامات نمایشی است، به‌خوبی از ضعف این نوع حمایت‌ها آگاه بود و نه‌تنها این زندانیان را آزاد نکرد، بلکه برخی از آنان را اعدام کرد  واکنش نمایندگان اروپایی نیز در این موارد بسیار ضعیف و محدود بود و اغلب در قالب سکوت یا بی‌تفاوتی دیده شد.

در کنار تمام حمایت های غرب از رژیم ، تعیین هیئت حقیقت‌یاب توسط سازمان ملل برای بررسی سرکوب‌های رژیم جمهوری اسلامی یک اقدام مثبت بود. این هیئت در سال بعد گزارشی نسبتا جامع از سرکوب و جنایات رژیم ارائه داد و توانست بخشی از واقعیت‌های خشونت و سرکوب‌های گسترده را به‌طور رسمی مستند کند. با این حال، این اقدام نیز نیمه‌کاره باقی ماند و نتوانست به یک حرکت جدی و مؤثر در سطح بین‌المللی علیه رژیم ایران منجر شود. در مجموع، رفتار کشورهای اروپایی در قبال قیام ۱۴۰۱ ایران را می‌توان نوعی همکاری با رژیم جمهوری اسلامی تلقی کرد. به‌جای حمایت جدی از شورشگران و مقابله با سرکوب‌گران، سیاست‌های این کشورها به شکلی بود که عملاً به نفع رژیم عمل کرد. 

۴.سرکوب تکنولوژیک و قطع ارتباطات

از عوامل مهم در سرکوب قیام، قطع یا محدود کردن اینترنت و ارتباطات توسط رژیم بود. که به خوبی از قدرت تکنولوژی در سازماندهی اعتراضات و ارتباط میان معترضان آگاه بود و با قطع اینترنت و ایجاد محدودیت‌های شدید در فضای مجازی، توانست بسیاری از تحرکات مردمی را کنترل کند. این محدودیت‌ها باعث شد که شورشگران نتوانند به راحتی هماهنگ شوند یا اخبار واقعی اعتراضات را به جهانیان منتقل کنند. سرکوب تکنولوژیک، نقش مهمی در خاموشی حریق قیام ایفا کرد.

نتیجه: 

از راست افراطی و هم پیمانانش که بگذریم و در بالا توضیح داده شد، در جبهه خلق، جمهوریخواهان ضد شاه و شیخ که اگر چه در خارجه طیف وسیعی را تشکیل می دهند اما بخشی ار آنان، متاسفانه در شش و بش گذار از رژیم و نه سرنگونی! در کنفرانس های همگامی «گل یا پوچ» بازی می کردند و هنوز بعد از دو سال گمان نمی رود به «گل» دسته یافته باشند! جنبش منطقه ایی کردستان هم به رغم قهرمانی های خلق کرد در همه شهرهای کردستان، گرفتار شقه و شکاف و بی عملی ناخواسته شده بود.اما ماده عملی که تمام وقت و حرفه ایی به دنبال رفع نقیصه اصلی قیام یعنی کمبود آتش بودند، شورای ملی مقاومت و مجاهدین بودند که کانون های شورش آنها در کف خیابان همراه با جوانان شورشگر حقیقتا رزم جانانه ایی داشتند وآنان را به آتش بیشتر فرا می خواندند. در این میان پیام های به موقع و راهگشای رهبر مقاومت مسعود رجوی دو کارکرد ویژه داشت. از یک سو قدم به قدم به شورشگران می آموخت که چگونه می توان قدرت آتش را بالا برد. و از سوی دیگر مسیر درست انقلاب را راهنمایی می کرد و فرق ”صدف” انقلاب توده ایی را با ”خذف” وکالت بازی و فالور بازی ابتذال شر را نمایان کرده و اتوبوس رایگانی که رضا پهلوی شوفرش بود و به اوین می رفت را پنچر کرد! با این همه تجربه آن قیام بزرگ نشان داد که پاسخ و راه کار درست برای پیروزی بر هیولای بنیادگرایی و فاشیسم دینی آتش و افزایش آتش است. حجم آتش فعلی کانون ها البته هنوز کفاف خاموش کردن آتش دشمن را نمی دهد. آنان راهگشایان فردا برای ارتش بزرگ خلق هستند. در دوسال بعد از شروع قیام، روند رو به گسترش کانون ها در دو سال گذشته در داخل، قصه تکثیر و تولید انبوه سیاوش های ایران زمین است که روزانه از دل آتش ها عبور می کنند. و در خارجه، با سلسله تظاهرات در دومین سالگرد آن قیام بزرگ در شهرهای مختلف، نشان داد که مقاومت و هوادان مجاهدین و شورای ملی مقاومت همچنان تنها نیروی عظیم متشکل، با پایگاه گسترده توده ایی هستند که همیشه در صحنه حاضرند.