نعمت فیروزی
یک افسانه انگلیسی می گوید که وقتی طوفان می آید هم گاوها وهم بوفالوها از قبل، آمدن طوفان را حس می کنند. گاوها پشت به طوفان فرارمی کنند وبوفالوها رو به طوفان. دواستراتژی متفاوت برای فرار! گاوها از طوفان در حال آمدن خود را دور می کنند تا با آن روبرو نشوند اما درراه گرفتار می شوند، وبوفالوها به سمت وزیدن طوفان می دوند که زودتر از آن ها بگذرد. گاوها در حال فرار گیر طوفان می افتند. و بوفالو ها با “فرار به جلو ” گیر طوفان می افتند! اما عقاب به سوی طوفان پرواز میکند. واز بادهای شدید طوفان برای اوج گرفتن به ارتفاعات بالاتر بهره میبرد. این ویژگی، عقاب را نمادی از شجاعت، قدرت، وفرصت جویی درشرایط سخت، کرده است. تفاوت آنانکه از دل طوفان بالا می آیند با بقیه، در همان واژه “طوفان” نهفته است!
تکانههای جنگ درقرن بیستم، فرصت های بسیاری فراهم کرد وانقلابیون توانستند قدرتهای پوسیده بسیاری را ازهم بگسلند وتولد وزایشی نو بوجود آورند. روسیه در تب جنگ جهانی اول گداخت ولنین با بلشویکها بر ویرانههای تزاربرمسند اولین حاکمیت سوسیالیستی نشستند. امپراتوری عثمانی در میان شعلههای شکست درهمان جنگ فروریخت ودهها جنبش وکشور برای بدست گرفتن سرنوشت خود از آن پدید آمد. درچین، جنگ داخلی واشغال ژاپن، امکانی بود برای بدست گرفتن قدرت، با برداشتی دیگر از مارکسیسم، با رهبری وخلاقیت مائو به بار نشست. ویتنام در میان نبردهای خونین با فرانسه وآمریکا، ابتدا قسمتی از خود را از استعمار بازستاند ودر گام بعد خود را در آینه اتحاد مجدد پس از نبردی توده ای وقهرمانانه با آمریکا بازشناخت. جنبش ها ی دیگری هم بودند که از دل جنگ موفقیت هایی کسب کردند که پرداختن به همه آنها در این مجال نیست.
میهن ما مدتی است در آستانه طوفان قرار دارد. پرسش اکنون این است: آیا تکانه جنگی دیگر، آبستن زایشی انقلابی در ایران خواهد شد؟ فرزندان پیشتاز مردم ایران که برای سالیان در دل طوفان ها در حرکت بوده اند، چگونه زایش وتولدی جدید را مژده می دهند؟
۱۳۳ رشته افشاگری اتمی در طول مدت بیش از دو دهه، میهن پرستانه ترین اقدام مجاهدین را در تاریخ جنبش های انقلابی به ثبت داد ونهایتا تکیه گاه وضامن بقای رژیم را به طناب دارش تبدیل کرد. همه چیز از افشاگری اتمی مجاهدین در سال ۲۰۰۳ شروع شد وبعد از عبور از فراز ونشیب بسیار، بالاخره به قطعنامه شورای حکام رسید، ودر گام بعد به “غافلگیری بزرگ” انجامید. پنج دور مذاکره بی سرانجام وبازی پیچیده آمریکا واسراییل، سبب شد آخوندهای فاشیست، وولی فقیه مکار رژیم خام شود و در توهم ” نه جنگ و نه مذاکره” توجهی به هشدارها نکنند. این خصلت ویژه دیکتاتوری های ستم پیشه اقتدارگرا است که قدرت نمایی آنها اگرچه دیگران را مرعوب می کند، خود نیز در یک روند دیالکتیکی تاثیر می پذیرد وباورش می شود که بسیار قدرتمند است! اما وقتی در مواجه با قدرتی دیگر قرار می گیرد، مثل برف در مقابل آفتاب تموز آب می شود. این حکایت این چند روز جنگ رژیم آخوندی واسراییل است. امروز قدرت در سیاست بینالملل نه فقط در اسلحه، بلکه در توانایی جلب یا فریب وغافل نمودن حریف نیز نمود می یابد.
غافلگیری سیاسی به وضعیتی إطلاق میشود که در آن یک دولت یا بازیگر سیاسی با اقدام یا تغییر استراتژیکی غیرمنتظره، حریف یا دشمن را در موقعیتی قرار میدهد که نتواند به موقع واکنش نشان دهد یا تصمیمی مؤثر اتخاذ کند. این غافلگیری میتواند نظامی، دیپلماتیک، اطلاعاتی و… باشد وهدف آن اغلب، برهم زدن توازن، ایجاد سردرگمی حریف یا کسب برتری سریع در زمان محدود است. غافلگیری اغلب نه از نبود اطلاعات، بلکه از تفسیر غلط اطلاعات حاصل میشود. به دانش سیاست باید به عنوان یک علم بادقتی مانند ریاضی نگاه کرد. با این نگرش می توان از ضرب وتقسیم های فاشیسم دینی، دریافت که دچار چه اشتباه محاسبه ای بوده است. باید اعتراف کرد که در چند دهه گذشته، این مقاومت ایران ومجاهدین بودند که برآورد درستی از قدرت واقعی رژیم داشتند ودولت های جهان و بویژه مماشاتگران را از توهم قوی برشمردن این رژیم برحذر می داشتند. البته گوش شنوا داشتند اما منافع گوش ها را کر کرده بود.
حالا در جغرافیای آتش گرفته میهن، این توهم به شکلی دیگر در سپهر سیاسی ایران وبین نیروهایی که خود را اپوزیسیون می نامند، نمود می یابد. آنها بخاطر توهم نسبت به چشم اندازهای جنگ وپسا جنگ برای خود کیسه ها دوخته اند. بقایای سلطنت ورضا پهلوی خود را به بند تنبان بی بی نتانیاهو آویزان کرده اند تا ارث پدری! را باز پس گیرد. هم او که از یک سو رهنمود “دیرکاری” به مردم می دهد، از سوی دیگر مشتاقانه نقل ونباتی که هواپیماهای اسراییل از آسمان می ریزند را دنبال می کند! رسانه هایی استعماری که نام وپیام های او را مرتب “جار” می زنند، نیز از “بی بی” یک “ناجی” تراشیده اند. عده ای دیگر، (البته با ماهیت گوناگون ملی و چپ و میانه) درد وطن گرفته اند و در کنار خامنه ای ، از تجاوز به میهن ، رگ گردن کلفت می کنند. این ها در جنگ ایران وعراق هم، همین نقش را ایفا می کردند. آنها معتقدند ستمگر با مهر وآرم واتیکت” وطنی ” جنس بهتری است! وبه مردم با فراخوان های ضد ونقیض در عمل، آب نه، که خون، به آسیاب فاشیسم دینی می ریزند.
حقیقت اما این جنگ، جنگ مردم ایران نیست. جنگ اصلی مردم ایران با نظام ولایت فقیه وحاکم ستمگرش است که همین الان که مورد هدف هواپیماها واقع شده است به جای اینکه از مردم دفاع کند وتصمیماتی برای حفظ جان مردم اتخاذ کند مرتب اطلاعیه شداد وغلاظ می دهد و برای مردم بخاطر فعالیت در فضای مجازی با برچسب جاسوس اسراییل، چنگ و دندان نشان می دهد و سگان هار گشت سرکوب خود را بیشتر از هر زمان دیگر در خیابان ها به جولان درآورده و در حقیقت محل جنگ اصلی را با دشمن اصلی، در کف خیابان آدرس می دهد. به بیان دیگر دارد صریح می گوید که با هواپیماهای اسراییل سرنگون نمی شود بلکه در کف خیابان تهدید سرنگونی را می بیند.
صحنه سیاست ایران، پر از نامهاییست که برای مدتی ظاهر شدند، درخشیدند، ومحو شدند. اما مقاومت ایران، مجاهدین وشورای ملی مقاومت از نوع دیگریاند. آنها، با همهی کارزار تهمتها وشیطان سازی ها وقتل عام ونسل کشی، ۶۰ سال است باقیماندهاند. ومهمتر از ماندن، ساختند: کانونهای شورشی، ساختاری که در دل تاریکی، ضامن رهایی میهن هستند. این همان چیزیست که اغلب رسانه ها ونیروهای بظاهر اپوزیسیون، هنوز نمیخواهند وجودش را انعکاس دهند، و در چشم انداز پیش رو تاثیر گذارند.
چشم انداز
پرداختن به آینده ای که از دل این تحول بیرون خواهد زد البته نیاز به رمل و اسطرلاب ندارد! شرایط جنگی، چشم اندازی را برای تحولات پیش رو نشان می دهد که همچنان بر همان پایه دوگانه قبلی جنگ ومذاکره است. با این تفاوت که حالا بازگشت به مذاکره بعد از ضربات جبران ناپذیر وخفت بار، بیش از پیش نشان از تسلیم روی زانوی خونین است. در هر حال در انتهای دوگانه جنگ یا بازگشت به مذاکره، چیزی جز سرنگونی در انتظار این رژیم پوسیده نیست. اگر نخواهد به مذاکره برگردد، با ورود آمریکا به جنگ که زمزمه های آن هم شنیده می شود، ضربات تا سرنگونی ادامه خواهد یافت. به عبارت دیگر، جنگ از نابودی اتمی وموشکی رژیم، به تغییر رژیم، ویراژ داده است. در این صورت اما آلترناتیو، نیروی انقلابی ومردمی نیست. مگر در صورتیکه از نقطه ای مردم به خیابان بیایند وبه موازات ضرباتی که به رژیم وارد می آید، قیام شکل بگیرد که وجه ممیزه اش، قهر ودرهم کوبیدن مراکز رژیم است. این نیروی انسانی است که در روی زمین نقش تعیین کننده دارد وجلوی آلترناتیو دست ساز وابسته می پیچد. در همین نقطه است که نقش استراتژیک کانون های شورش بیش از پیش بارز می شود.
اگر رژیم به پای میز مذاکره برگردد این حاکی از تسلیم روی زانوان خونین است و نشان از ضعفی دارد که هیمنه ولی فقیه و اصولا بود و نبودش را به چالش می کشد، از یک سو می تواند زمینه ساز قیام شود و از سوی دیگر بر سرعت ریزش نیروهای رژیم بیفزاید. که برآیندش با کمی فاصله زمانی همان سرنگونی است.
علاوه بر این در چنین شرایطی، ماشهی اتوماتیک واقعی، نه آنچه در قطعنامه آمده است، بلکه مرگ خامنه ای می تواند باشد، که اتوماتیک فراخوان به قیام است وبار دیگر با ایفای نقش کانون های شورش می تواند قیام مردمی در کف خیابان را گسترش دهد. در هر حال آنچه از پی میآید، از جنس طوفان است؛ ودر این طوفان، نه گاوها وبوفالوها، که عقاب های کانونهای شورش که سالها آموختند وعمل کردند، نقش اصلی را دارند. اکنون، زمان آن رسیده که آتش، به بیت ولایت برسد. آغاز وپایان، تنها یک معنا دارد: رقم خوردن بزرگترین حادثه قرن ۲۱ که می تواند به تغییر مسیر تاریخ بیانجامد.