تقدیم به نسل جوان ایرانی که هنوز دربرابر سرنوشت خود و میهن اش احساس مسئولیت میکند و بدنبال راه درست مبارزه با فاشیسم ضد ایرانی جمهوری اسلامی است
جلوتر برویم و سئوالها را یکی یکی باز کنیم ودغلکاریها و دروغ ها را درهمین سئوال ها پیدا کنیم
کپی های من از سئوال ها از نسخه پی دی اف است و ممکن است کامل نباشد . دراینصورت برای خواندن آنها به نسخه اصلی مراجعه کنید
نوشته است “مسعود رجوی وقتی به فرانسه رفته است یعنی تابستان سال 1360 به خبرنگار لوموند گفته است که من نیامده ام . درفرانسه بمانم بلکه میخواهم هرچه زودتر به کشورم بازگردم البته بعداز تحقق بخشیدن به اهدافی که از این مسافرت داشتم پس چرا به ایران برنگشت و رفت عراق ؟؟
هرکس مصداقی را نشناسد فکر میکند او یک دانشجو و یا دانش آموز جوان داخل کشور است که هیچ اطلاعی از تاریخچه مجاهدین ندارد و نمیداند که نمیشد مسعود رجوی از فرانسه به ایران برگردد زیرا بطور خیلی ساده اعدامش میکردند!!
و معنای چیزی هم که رجوی به لوموند گفته است این است که ما برای تشکیل یک دولت درسایه به فرانسه آمده ایم و وقتی که نیروهایمان درداخل به همراه مردم بتوانند جمهوری اسلامی را فرسوده و یا ساقط کنند و یا شرایط سقوطش را فراهم کنند یعنی اهدافمان تحقق یافته است و میتوانیم به ایران برویم ! هرکس سواد فارسی داشته باشد این را خیلی خوب میفهمد مگر اینکه خودش را دجالانه به بیسوادی محض زده باشد
چرا مسعود رجوی به جای بازگشت به ایران ، به عراق رفت؟؟!!
راستش احساس میکنم که دریک مدرسه ابتدایی دارم درس تاریخ میدهم !
مسعود رجوی به ایران باز نگشت زیرا که جمهوری اسلامی سرنگون نشده بود . دلیل اینکه به عراق رفت این بود که دریک بده و بستان و معامله نفتی و سیاسی دولت فرانسه درصدد دستگیری و تحویل مسعود رجوی و دیگر رهبران سازمان مجاهدین به ایران بود و دیگر فرانسه جایی برای فعالیت سیاسی بخصوص خود رجوی نبود
به عراق رفت و سپس دوران غیبت را شروع کرد !!
مسعود رجوی به عراق رفت ولی دوران غیبت را شروع نکرد! همه آنهایی که با او به عراق رفته بودند و یا بعد از او از کشورهای مختلف و ایران به عراق میرفتند اورا میتوانستند ببینند . درنشست هایش شرکت کنند و درعملیات هایی که زیر نظر او به عنوان فرمانده کل ارتش آزادیبخش انجام میشد حضور یابند
همه کسانی که بهرحال خود را هوادارمجاهدین می نامند سفری به عراق داشته اند کوتاه مدت یا بلند مدت و بخصوص درهنگام عملیات های نظامی از همه کشورها هواداران به عراق می رفتند . این گویا تنها ایرج مصداقی است که حتی یک بارهم سفری به عراق نداشته است و اساسا نمیداند که عراق کجا هست و حالا هم از همه بیشتر مدعی عراق رفتن ملت شده است !
آیا رفتن مجاهدین به عراق در دوران جنگ با توجه به روحیات مردم ایران، ا نظر شما سیاستی درست بود؟
دریک انقلاب مسلحانه و یعنی جنگ صد درصد و نظامی و جایی که سرنوشت ملتی در گرو این انقلاب باشد ، سازمان رهبری کننده و پیشتار ، استراتژی و تاکتیک هایش را بنا برمیل توده های بیخبر مردم و یا روحیاتشان انتخاب نمی کند . سازمانی که خودرا پیشتاز می نامد یعنی مسئولیت هدایت توده های مردم را به عهد ه گرفته است و یعنی براین باور است که نماینده خلقی است که ستم میکشد ، گرسنه است ، بچه هایش را با کلید بهشت برگردن به میدان های مین میفرستند و تکه تکه میکنند ، به اسم دین و به اسم کربلا و امام حسین دارند یک جنگ پوچ ضد میهنی را به خوردش میدهند و یک سره در پناه و پوشش جنگ دارند فرزندان مبارزش را میکشند و زندان میکنند و شکنجه میکنند و تمام دارایی هایش را ( مادی یا معنوی و اخلاقی و اجتماعی و تاریخی )نابود میکنند ، شهرهایش را ویرانه میکنند و آثار تاریخی اش را بدون هیچ مسئولیتی بدست بمباران های نابود کننده می سپارند . این نیروی پیشتاز که زمانی درداخل تهران توانسته است نیم میلیون مردم عادی را به صحنه مبارزه بکشد و تمام خیابان ها را در سی خرداد سال 1360 به تصرف شعارهای خودش و پرچم های خودش درآورده است و نشریه اش روزی صد هزار تیراژ داشته است حتما این اعتماد به نفس را داشته است که با کشور همسایه به نمایندگی از ملت ایران قرارداد صلح امضاء کند . مسعود رجوی با طارق عزیر درسال گویا 63 قرارداد صلح امضاء کرد و با تکیه به این قرارداد بود که به عراق
سفرکرد .
عکسی از جنگی پوچ و ویرانگر
سازمان مجاهدین معتقد بود که ایران و عراق دو کشور همسایه و هم فرهنگ و هم مذهب هستند که میتوانند با مسالمت و دوستی و برادری درکنار هم زندگی کنند . آنها معتقد بودند که جنگ بین ایران و عراق حداقل از سال دوم جنگ یعنی بعد از فتح خرمشهر و گرفتن شهرهای اشغالی توسط ارتش ایران دیگر هیچ موضوعیتی نداشت و تنها دجالیت خود خمینی و آخوندهای همراهش مثل رفسنجانی و خامنه ای و بقیه بود که باعث ادامه جنگ بمدت هشت سال شد . و هیچ دستآوردی به جز کشتار ملت های ایران و عراق و خرابی شهرها و ویرانی کارخانه ها و تصفیه خانه ها وراه ها و پل ها و حتی مدارس و موزه ها نداشت . این جنگ پوچ بود و ضد ایرانی بود و بزرگترین خدمتی که مجاهدین میتوانستند به مردم ایران درآن سرفصل تاریخی بکنند متوقف کردن جنگ بود . به این خاطر آنها با اعتماد کامل به اینکه صلح در دسترس است و باید همه انرژی ها را درجهت صلح بکار برد وارد عراق شدند . اما جنگ با خمینی البته دردستور کار بود . زیرا بدرستی میگفتند که جنگ اصلی مردم ایران با یک رژیم عقب مانده فاشیستی است که مذهب را وسیله استحمار و استثمار و استعمار مردم کرده است . دشمن مردم ایران نه درسال های جنگ و نه بعد از آن درخارج از ایران نبود و هنوزهم نیست . دشمن ملت ایران درداخل ایران و دربیت رهبری وکاخ ریاست جمهوری و شورای نگهبان و مجلس آخوندی و هرجایی که سران جنایتکار جمهوری اسلامی حضور داشته باشند ، لانه دارد .
جنگ ایران و عراق ، تنها و تنها برطبق برنامه ایجاد و گسترش امپراطوری اسلامی و امپراطوری شیعی بود که خمینی خواهان آن بود . شعار فتح قدس از راه کربلا و گرفتن سرزمین های اسلامی و ایجاد خلافت اسلامی چیزی بود که خمینی ابداع کننده آن بود و هنوز هم آخوندها درایران دررویای رهبری جهان اسلام بسر می برند .
بله رفتن مجاهدین به عراق از هرنظر و از طرف که بنگریم سیاست درستی بود .مرزهای گسترده عراق با ایران بهترین امکان نفوذ به داخل ایران و گسترش ارتش آزادیبخش بود . اگر شرایط به همان صورتی که مجاهدین فکر میکردند پیش میرفت و دسته دسته جوان ها و مبارزینی که خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی بودند مثل هما ن دوران قبل از قبول قطعنامه آتش بس به مجاهدین می پیوستند و عملیات تهاجمی به شهرها همچنان پیش میرفت . بیشک مجاهدین به تهران می رسیدند . زمانی بود که ارتش ایران بسیار ضعیف شده بود . سربازان خسته از سنگرها فرار میکردند . بیماریها و کم غذایی ها و خستگی و بریدگی از جنگ کل ارتش را فراگرفته بود . زمانی بود که مردم داخل شهرها هم از قحطی ها از کمبود ها و کوپن ها و جیره های جنگی و همه این چیزها خسته بودند و بدنبال راه نجاتی میگذشتند و. عملیات های گردانی که از سال 66 و با تشکیل ارتش آزادیبخش شروع شده بود بخوبی نشان میداد که چه میزان مجاهدین پتانسیل جذب نیرو دارند و چه میزان در میان مردم ایران با وجود همه تبلیغات های شبانروزی جمهوری اسلامی پایگاه دارند و محبوبیت دارند . . هیچ ناظر بی طرفی نمیتواند بگوید که در سالهای 65 تا 67 مجاهدین دست بالا را در منطقه برنیروهای جمهوری اسلامی نداشتند . هرعملیات همراه با گرفتن غنائم جنگی ، و دستگیری نیروهای خسته و بیمار جمهوری اسلامی در سنگر ها بود . همه شان بدون استثناء گال داشتند ( یک بیمار ی پوستی بشدت واگیردار که درشرایط زندگی جمعی غیر بهداشتی ایجاد میشود) اکثرا سنگ کلیه داشتند . و انواع و اقسام بیماریهای دیگری که درزمینه های تغذیه نادرست و کمبود ها و استرس ها ایجاد میشود . موارد سرطان های حاد دربین شان زیاد بود و خلاصه وضعیت بسیار رقت انگیزی داشتند .
دراین زمینه زیاد می شود نوشت . لب کلام و خلاصه حرف این است که وقتی سازمانی میخواهد بجنگد و میخواهد به مسئولیتی که دربرابر ملت اش و کشورش و شهدایش و اسرایش احساس می کند ، عمل کند چه باید بکند ؟ براستی مجاهدین چه باید میکرد ند ؟ آیا باید مسعود رجوی درفرانسه میماند تا به ایران دیپورتش کنند و خودش وسازمانش را نابود کنند ؟ آیا باید دست از فعالیت سیاسی برمیداشت و به عنوان یک پناهنده ساده به زندگی روزمره می پرداخت . و همه نیروهایش را هم بدست خودش پاسیو میکرد ؟ چه کار دیگری و چه راه دیگری برای مجاهدین مانده بود و اساسا چه کاری بوده است که آنها درجهت مبارزه با غول جنایت وفاشیسم حاکم برایران نکرده اند و کوتاه آمده اند ؟.
درهمین رابطه جنگ ایران و عراق و بودن مجاهدین درعراق حرفهای زیادی هست که باید گفته شود و البته تاریخ را که ورق بزنید و بتدریج جلو بیائید می بینید که چطور پرده ها یکی یکی برداشته میشوند و همه آنهایی که درآنرمان پرچم جنگ برداشته بودند و درنای جنگ می دمیدند ازجمله سران اصلاح طلبی که خودشان همه کاره جنگ درآن زمان بودند ، یک به یک و شرمگینانه معترف شده و میشوند که جنگ ایران و عراق بدست خمینی و با آماده سازیها و نفشه های قبلی آخوندها ایجاد شد و ادامه یافت و درشرایطی که صلح دردسترس بود یعنی درسال دوم جنگ که عراق از شهرهای اشغالی عقب نشینی کرده بود و پیشنهاد آتش بس داده بود ، خمینی قبول نکرد و نزدیک به یک دهه ملت های ایران و عراق را در کوره های جنگ سوزاند و شهرها را مخروبه کرد و ثروت های ملی را نابود ساخت و نزدیک به یک میلیون کشته هدیه خمینی تنها از جنگ افروزیش به ملت ایران بود
ادامه دارد