از بار طنز گزنده اما الزامی و هشداردهنده عنوان این نوشتار می گذرم، چرا که ضرورت یا عدم ضرورت آن را به قضاوت میهن پرستان بشر دوست منصف و غیر مغرض وا می گذارم. به تکرار می گویم که مارا جز با رژیم آدمکش و بازیگر و فریبکار حاکم برایران و ایادی مستقیم و غیرمستقیم آن، سرعناد و حذف وتخطئه یی نیست. باید توجه داشت و آسان نگرفت که صحنه سیاسی برای اهل سیاست فقط یک مشاهده و برداشت و بیان و موضعگیری در قبال آنچه موجود است و به فهم فردی درمی آید، نباید باشد.
خطای دید، شتابزدگی در داوری، از موضع لجاج و انتقام جویی یا ناخود آگاه، نتیجه صحنه را بزعم خویشتن خواستن، ما را می تواند تا بدانجا از حقیقت و واقعیت دور بدارد که چون نیک بنگریم ناخواسته همسایه دیوار به دیوار دشمن مشترک شده باشیم. آنکه عمل می کند آنهم در دشوارترین و پرهجوم ترین عملکردهای فیزیکی و تبلیغاتی و دیپلماسی سوداگرانه دشمن و هراسی به دل راه نمی دهد، طبیعی ست که از انتقاد منتقدان نیز بیمی ندارد مگر آنکه منتقدان دانسته یا نادانسته بی توجه به شرایط حاکم و مسئولیت اصلی واولیه یی که درقبال جباریت حاکمیت دارند؛ دریک نظرگاه و جبهه بندی قابل مشاهده و فهم در طرف مخاصم قرار بگیرند.
این دیگر نه تذکراست، نه دلسوزی و نه انتقاد. این ناخواسته بنام اظهارنظر و نقد، کمک رسانی سیاسی و تبلیغاتی به دشمن می شود. درک این نظر، مستلزم درک حساسیت شرایط حاکم برموقعیت است. آنگاه که یک دوست، یک دوست ازخود گذشته و شجاع به میدان نبرد درآمده است و دشمن از عهده او برنمی آید مگر آنکه در اذهان، خراب و سیاهش کند و مقطع به مقطع عملکردهای او را به زیر سئوال بکشاند تا مگر ازحیث اعتبار، خلع سلاح شود، وظیفه من ِ ضد رژیم چه هست؟ همآهنگ و همزمان، بی توجه به ارزش ها، پرداختن به تمرکز روی معایب و اشکالات و اشتباهات است ( آنهم بزعم خود و یک برخورد نهایتا غیرعلمی و احساساتی ) یا تمرکز روی این اصل مسلم که بهیچوجه و در هیچ زمینه یی نباید، رضایت و خرسندی دشمن غدار و مکار حاکم را موجب شد.
بعد از سی و چهارسال، متأسفانه هنوز هستند قلم بدستانی که به دلیل بُعد مسافت جغرافیایی از وطن، گرفتار بُعد حساسیت های سیاسی شده اند و خود نمی دانند که با گفتار و نوشتارهایشان با سرنوشت ایران و ایرانی چه می کنند؟. اما متأسفیم که طی گذشت سال های به ظاهر نومیدکننده و رخوت آور، به مرزبندی قاطع و روشن و یک زبان با دشمن نرسیده اند. چرا؟ چون دشمن مشترک، شاخک ها و چنگال های متجاوز به حریم مخالفان خود؛ بسیار دارد. نمی شود بی توجه به این شاخک ها ، فقط علیه رژیم نوشت. آنهم رژیم ملا طوایفی که هر خان وخان زاده اش، علیه هم می گویند و می نویسند و رسواگری می کنند. ما با انشاهای خارج کشوری خود تصور می کنیم که چه نیشگون دردناکی ازاین تن لشان بی غیرت وبی قلب و حس، داریم می گیریم که با خیال راحت، سردر تغار جان برکفان پیوسته درصحنه نبرد، ببریم تا مگر تار مو هایی پیدا کنیم برای سرنیزه زدن. حول مسئله اشرفیان قهرمان در اشرف تا اردوگاه مرگ لیبرتی، مقاله ها به استدلال ها نوشته شده اگر که گوش شنوایی عاری از بغض و عناد باشد. آخرین نوشتار مستدل و اقناعی از « الف . نسیم » که هنوز روی سایت « همبستگی ملی » قابل مطالعه است. همین مقاله و محتوای مستند آن برای اتمام حجت کافی ست.
همچنانکه نویسنده اشاره دارد، مهم این است که ازچه موضع و با چه نیت و هدف بخواهیم با واقعیت برخورد کنیم. من مذهبی نبوده و نیستم همچنانکه درقبال مذهبیون راستین، هیچگاه در جدال و مقابله نبوده ام. ما با دینداران سر دعوا نداریم که داشته باشیم هم، بی حاصل است. دعوای ما با دین دکانان ریز ودرشتی ست که هرکدام، ایران و بنیه و ثروت ایران و جان و مال و حیثیت ساکنان آن را چراگاه خود می بینند. تعلق خاطر من به مجاهدین خلق و رهبران صدیق و فعال آنان ، یک تعلق خاطر سیاسی، میهنی و ارزش مبارزاتی بی خدعه و خدشه و تزلزل و تذبذب است.
هرکه هرچه می خواهد بگوید. مریم برای این مخلص یک قهرمان عصرکنونی ایران است درعرصه ملی و جهانی. اگر کسی، دیگری را سراغ دارد که بدینگونه پرچم نبرد با دشمن را با تحمل بسی رنج ها و سختی ها و خطرات و وقیعت های طاعنان درخارستان مغیلان، شجاعانه برافراشته داشته است، مخلص را خبر کند تا در پایانه عمر به همراهی او به سراغش بروم. انصاف ، انصاف که انصاف یکی ازبهترین و ضروری ترین تجلی اخلاق بشری ست. معطل و بی تکلیف و سردرگم و درنهایت نومید کردن یک ملت، گناهی ست بزرگتر از هرخطا و اشتباهی که برای اهل عمل بناچار پیش می آید اگر که واقعا چنین باشد ونه حاصل ساده نگری های برکنار از حوادث وتأثیرات بیرون از اختیار ویا بهانه تراشی های خوش نشینان سیاسی و هماوا با دشمن. مجاهدین خلق یعنی مقاومت. مقاومت در برابر بدهنگام ترین حاکمیت ستمگر و خونریز و دغلباز تاریخ. مقاومت، بی پرداخت بها و خسارت نمی شود. اگر قرار برمحاسبه خسارات باشد ، هیچ قهرمانی از تاریخ بشری را نمی توانیم پیدا کنیم که مبرا از آن باشد. ما بابک خرمدین را قهرمان ملی خود می شناسیم. به زمان او برویم و سوای دشمن اصلی یعنی خلیفه عباسی وقت، تا ببینیم چقدر جمع و فرد ایرانی که اورا به سرزنش واتهام می گیرند که دارد جوانان مردم را به کشتن می دهد، دارد راه سازش و مصالحه را سد و دستگاه حاکمیت را جری ترمی کند.
نماینده همین لغز خوانان وطنی ست که بنام « افشین » تا فرماندهی لشکر خلیفه پیش می رود و کمر به مقابله با بابک می بندد. قهرمان تاریخ ما، شکست می خورد و به ارمنستان پناه می برد. برویم درفضای آن روز و صداهای واخیانت ها، واجنایت ها را بشنویم. و بشنویم که چگونه با شکست نظامی بابک و رفتن او به ارمنستان برخورد می کنند. تا توانست جوانان را به کشتن داد و خود ازترس جان به کشور بیگانه پناه برد ( !! ). آن نسل های حاضر و شاهد و مغرض و کوته بین رفتند اما بابک خرمدین به قهرمانی درتاریخ ماندگار شد. هشدار که امروز راه ژاژخایان مغرض یا ظاهربین آن روزگار را، امروز به تکرار زیر قدم و قلم خود نداشته باشیم. تکرار می کنم:
گیرم که ما بدترین، شما بهترین ها چه می کنید؟ ! .
جمعه، ۰۲ فروردین ۱۳۹۲ / ۲۲ مارس۲۰۱۳
ازهمین نویسنده: