نعمت فیروزی
در سیر تحولات سیاسی معاصر، برخی لحظهها نتیجه تصمیم سیاستمداران وروند منطقی یا خودبخودی نیست، نتیجه از دل ضرورت، بحران ومقاومت زاده میشود. در این لحظهها، تاریخ دیگر نوشته در کتابهای قدرت نیست، بلکه از دل رنج زیسته، تبعید، حذف، ومبارزه بیامان شکل میگیرد. جهان مدرن با تمام پیشرفت، هنوز نتوانسته برای صداهایی که در متن آتش زیستهاند، تریبونی شفاف وپایدار فرآهم کند. بویژه اگر زن باشد. اما گاه، از متن همین آتش ها، زنانی برمیخیزند که با عبور از مرزهای جنسیت، جغرافیا وقدرت رسمی، خود به صحنه ایی از تاریخ بدل میشوند. این نوشتار، تلاشی است برای فهم یکی از آنها.
مریم رجوی، زنی که بیش از چهار دهه است در میان آتش ایستاده، نه به عنوان یک سیاست مدار معمولی، بلکه به عنوان پدیدهای شگفت وتاریخی؛ زنی که حافظه سیاسی ایران در تمامی فراز وفرودهای خود، مشابهی برای او نمیشناسد. نه از تبار قدرت آمده، نه بر شانه دودمان وميراث پدرانش ایستاده، نه بر شانه ژنرالی مردانه معنا یافته است. او خودش بود، خودش ایستاد، وخودش هزینه داد. در زمانهای که بسیاری از چهرههای سیاسی با ژن سیاست یا روابط درونقدرت بالیدهاند، او از دل مقاومت، رنج وتبعید، قد برافراشت.
او رهبر سیاسیایست که نقش خود را نه در هیاهوی نمایشهای رسانه ایی یا بیانیهخوانی از پشت تریبونهای امن استعماری، بلکه در میدان واقعی مبارزه، سازماندهی، رهبری وتداوم کنش انقلابی تعریف کرده است. سازمان مجاهدین خلق ایران، که یکی از منسجمترین وپیچیده ترین سازمان های مخالف فاشیسم دینی است، در تبعیدی فرساینده وخونین، با دستان او به ماشین نبرد وسیاست ومنضبط وهدفمند بدل شد؛ ماشینی نه در خدمت قدرتطلبی شخصی، بلکه در خدمت هدفی روشن: سرنگونی دیکتاتوری دینی وبرپایی حکومتی برآمده از اراده مردم.
در جهان سیاست، بسیاری آمدهاند ورفتهاند. بسیاری نامی هم به هم زدهاند، اما در حافظه سیاسی زیاد ماندگار نبودند. اما مریم رجوی، با حضوری پایدار، فعال وجسور، به یکی از پدیدههای ماندگار در تاریخ مقاومت ایران بدل شده است. در دورانی که زنان بسیاری هنوز برای بهرسمیت شناختهشدن در عرصه عمومی میجنگند، او رهبری اپوزیسیون سازمانیافتهی یک نظام تمامیتخواه را برعهده گرفته؛ نه بهعنوان «یک زن در باشگاه مردان»، بلکه بهعنوان فرمانده، معمار والگوی رهبری، با پرورش نسلی از زنان مانند خود.
در میدان سیاست ایران، زنان بسیاری آمدند، اما بیشترشان یا در سایه مردان تعریف شدند، یا از ساختار قدرت طرد گشتند، یا در بهترین حالت به نمایندگی محدود وتشریفاتی رضایت دادند. اما مریم رجوی، بیآنکه به چارچوبهای پذیرفتهشده تن دهد، ساختاری خلق کرد که در آن زن نهتنها حضور دارد، بلکه میسازد، هدایت میکند وآینده را شکل میدهد. شورای رهبری زنان در سازمان مجاهدین خلق، وحضور پررنگ زنان در مناصب کلیدی مقاومت، نشانهای روشن از همین پارادایم نوین است: بازتعریف نقش زن در قدرت، نه بهمثابه استثنا، که بهمثابه قاعدهای نو با تربیت نسلی از زنان تکثیر شده.
شما آنها که با فرهنگ عاریه گرفته از آخوندها به او می تازند، از کجا سخن میگویید؟
آیا حتی یکبار، یک گام در راهی رفتهاید که مریم رجوی چهار دهه در آن دویده، با خون، با تهدید دائمی مرگ، با فشار هزاربارهی تبعید، با خطر استرداد، با حملههای تروریستی، تحریفهای رسانهای و تحریمهای جهانی و شیطان سازی های توقف ناپذیر آخوندها؟
وقتی او در اردوگاههای محاصرهشده، سازمانش را زنده نگه میداشت، وقتی صدای زنان زندانی را به گوش جهان میرساند، وقتی در دادگاههای بینالمللی از حقوق مردم ایران دفاع میکرد، بسیاری از ما هنوز نمیدانستیم «رهبری» در تبعید یعنی چه. نقد حق هر کسی است. اما نقدی که از دانستن، از شناخت، از درک عمق تجربه میآید. وقتی زبان کسی به زنی میتازد که تاریخ در برابرش هنوز ایستاده، بیشتر از آنکه نقد باشد، حسادت است؛ حسادتی بر زنبودن وایستادن، حسادتی بر اینکه کسی، آنجا کسی محاصره در جهان مردانه، یک پرش بلند به جلو برداشته است.
مریم رجوی، نماد زنانیست که از درون خشم، خلاقیت سیاسی آفریدند؛ زنانی که نه به قدرتهای جهانی وابستهاند، نه با دیکتاتور حاکم معامله میکنند. آنچه راهحل سوم نامیده می شود، در وجود او وجنبش متبوعش عینیت یافته: نه چشمداشت به مداخله خارجی، نه دلبستن به اصلاحطلبی دروغین، بلکه قیامی آگاهانه، خشمگین وسازمان یافته از دل مردم، برای وبه سوی مردم.
اگر به آینده میهن امیدها روزبروز شعله ور می شود، اگر آخوندهای فاشیست حریفی در برابر خود می یابند، وحاضر به هر خفت وخواری تن در دهندبه خاطر اوست و ساختاری است که معمارش او بوده است. این امید نه در دهان کسانیست که جز فحاشی وتخریب، سیاست نمیدانند، ونه در دست آنان که منتظر اصلاح دیکتاتورند یا در لابیگری با قدرتهای خارجی، پاداش میگیرند. بلکه این امید، در دل زنانیست که خاک نمیخواهند وتاج نمیجویند، اما ایستادهاند تا آینده را بسازند. زنانی که انقلاب را درک کردهاند، نه بهعنوان لحظهای از انفجار، بلکه فرآیندی طولانی از آگاهی، رنج ورهایی.
مریم رجوی، تنها یک رهبر سیاسی نیست؛ او یک پاسخ است. پاسخی به همهی آنهایی که فقط بلدند بپرسند اما هیچوقت مسئولیت پاسخ را بر دوش نگرفتهاند. پاسخی به آنان که گفتند “زن نمیتواند”، که گفتند “مبارزه بینتیجه است”، که گفتند “تبعید مرگ تدریجیست”. او، نهتنها ایستاد، بلکه ایستادن را به سنت بدل کرد؛ نهتنها رهبری کرد، بلکه نسلهایی از زنان را برای رهبری فردا آموزش داد.
در تاریخ سیاسی معاصر ایران، کمتر کسی را میتوان یافت که با این مداومت، این سطح از درگیری، واین استقامت تاریخی مواجه شده باشد. اینکه زنی بتواند در برابر همزمانی حملات داخلی، فشارهای منطقهای وچالشهای بینالمللی، در چند جبهه، جنبشی را زنده، منسجم و آماده برای لحظهی انتقال قدرت به مردم، نگاه دارد، صرفاً از تواناییهای مدیریتی برنمیآید. این نیازمند نوعی اعتقاد ریشهدار به مردم، به آزادی، و به امکان تحقق آن است.
شاید برخی همچنان ترجیح دهند چهرههای «مقبولتر»، «سازگارتر» یا «شیکتر» را به جای چهرهای رادیکال، مقاوم وریشهدار چون مریم رجوی بنشانند. اما تاریخ، نه با معیارهای فریبنده، بلکه با مبارزه واقعی نوشته میشود. واو، مبارزی ست که نه در خلأ، بلکه در سختترین میدانهای واقعی، با اندیشهاش را زندگی کرده وآبدیده شده است.
ما در دورانی زندگی میکنیم که زنبودن، سیاسیبودن، ورادیکال ونقلابی بودن همزمان، هزینهای مضاعف دارد. اما مریم رجوی، این سه را در وجود خود آشتی داده واز آن هویتی واحد ساخته است. زنِ سیاست، زنِ قیام وانقلاب، زنِ امید. آنکس که بهجای آنکه در قابهای کلیشهای زنبودن جا بگیرد، خود قاب را شکست وچهرهای نو از زن ایرانی، زن مبارز، زن رهبر آفرید.
اینک، در این لحظه از تاریخ، وقتی بار دیگر آیندهی ایران در معرض خطر، وسیاست در چنگال فریب وفرسایش است، باید پرسید: راه کجاست؟ پاسخ همچنان در زنیست که هنوز در آتش ایستاده؛ نه از آتش گریخته، نه در آن سوخته، بلکه آن را به نوری برای رهایی بدل کرده است. مریم رجوی، نه صرفاً یک فرد، بلکه نماد یک سنت است. سنت مقاومت که میگوید: مقاومت می کنم پس هستم وما میتوانیم، وباید.